هوتن قلعه نویی پسر جنجالی ژنرال و داستان خرید خودروهایش از زبان خود / از 206 تا مازراتی
اسم محمد هوتن قلعه نویی را حتما شنیده اید. فرزند خلف امیر قلعه نویی! خودش می گوید محمد بابا و هوتن مادرش است. همین شده که اسمش ترکیب جالبی از آب درآمده!
هوتن قلعه نویی
محمد هوتن قلعه نویی (متولد ۱۳۷۵ ) پسر امیر قلعه نویی می باشد .
اردشیر قلعه نویی معروف به امیر قلعه نویی (متولد ۱۳۴۲ در تهران) او اهل محله نازیآباد تهران است. پدرش نامهای اردشیر و بابک را برای او و برادرش انتخاب کرد، اما از همان کودکی بیشتر با نام امیر صدایش میکردند. در هفت سالگی پدرش را از دست داد و از آن به بعد مجبور به کارگری شد. در نوجوانی شاگرد قنادی بود و پس از آن تا قبل از پیوستن به استقلال به مدت حدود ۱۰ سال مزرعه کشاورزی خودش را اداره میکرد. او پسری به نام محمد هوتن و یک دختر به نام خاتون دارد.
مدت زیادی از تولدت نمیگذرد، درست است؟
بله؛ من فروردین ۱۳۷۵ به دنیا آمدهام و به تازگی ۱۹ ساله شدهام.
اولین سوالی که در ذهن مردم است اینکه چند سالگی گواهینامه گرفتی که اینقدر داستان ماشینها و تصادفهایت خبرساز شده است؟
۱۸ سالگی گواهینامه گرفتم البته داستان تصادفهای من اکثرا شایعه بوده است مثلا چند وقت پیش گفتند هوتن با مازاراتی در شمال تصادف کرده است در صورتی که آن زمان من اصلا مازاراتی نداشتم و تصادفی هم نکردم و چند ماه بعد ازآن موضوع مازاراتی خریدم.
اولین ماشینی که خریدی مازاراتی بود؟
نه؛ اولین ماشینم ۲۰۶ بود که همان زمانی که گواهینامه گرفتم خریدم.
یعنی قبل از اینکه گواهینامه بگیری سوار ماشین نمیشدی؟
چرا گاهی سوار میشدم چون قبل از اینکه گواهینامه بگیرم، رانندگی را از مامانم یاد گرفته بودم. یک ۲۰۶ را له کردی تا رانندگی یاد بگیری؟ نه؛ خدا را شکر من تا به حال تصادف نکردم و از اول احتیاط میکردم.
میتوانیم بگوییم که هوتن یک ماشینباز حرفهای است؟
نه؛ ماشینباز نیستم ولی هرکسی در زندگیاش یکسری علایقی دارد من هم به ماشین علاقه زیادی دارم. اما علاقه اول من به فوتبال است.
سالهایی که پدرم سپاهان یا تراکتورسازی بود، توی تیمهای رده نوجوانان و جوانان بازی کردم. سال پیش هم لیگ یک و دو بازی کردم.
چرا به استقلال یا تیمهای بزرگ نرفتی؟ دوست ندارم هیچ وقت زیر سایه پدرم باشم. آن سالی که جوانان استقلال بازی میکردم حرف و حدیثهایی به وجود آمد
که ترجیح دادم در تیمهای پدرم نباشم. دوست نداشتم مردم بگویند به خاطر پدرش بازی میکند یا به خاطر پدرش به تیمهای بزرگ راهش دادهاند. من «پارسه» را انتخاب کردم چون آقای عابدینی یه تم پرسپولیسی دارد و کسی نمیتواند بگوید به خاطر پدرش او را به تیمش برده است.
برای این کار با پدرت مشورت نکردی چون به هر حال رفتن به تیم یک پرسپولیسی برای یک استقلالی تمامعیار خیلی خوب نیست؟
پدرم آن زمان ترکیه بود. منم فقط رفته بودم تست بدهم و حتی اسمم را نگفته بودم. موقعی که میخواستیم به رختکن برویم، مربی دروازهبانها نگاهی به من کرد و به سمتم آمد و گفت چقدر قیافهات برای من آشناست. تو هوتن قلعهنویی نیستی؟ آن زمان هم تازه موهایم را کوتاه کرده بودم. همان موقع داوود سیدعباسی که قبلا بازیکن پدرم بود، برگشت سمت ما. گفت این هوتن است و من لو رفتم. شب به پدرم زنگ زدم و گفتم رفتم پارسه تست دادم و قبولم کردند. گفتم که حتی نمیدانستند من پسر شما هستم. من اصلا هیچ چیز از خودم نگفتم آنها از بازی من خوششان آمد و گفتند فردا ساعت ۱۱ بیا دفتر یوسف آباد برای بستن قرارداد. نمیگویم خیلی خوب بازی کردم ولی با توجه به سنم متوجه شدند که جای پیشرفت دارم.
اولین ماشینی که خریدی مازاراتی بود؟
نه؛ اولین ماشینم ۲۰۶ بود که همان زمانی که گواهینامه گرفتم خریدم.
یعنی قبل از اینکه گواهینامه بگیری سوار ماشین نمیشدی؟
چرا گاهی سوار میشدم چون قبل از اینکه گواهینامه بگیرم، رانندگی را از مامانم یاد گرفته بودم. یک ۲۰۶ را له کردی تا رانندگی یاد بگیری؟ نه؛ خدا را شکر من تا به حال تصادف نکردم و از اول احتیاط میکردم.
میتوانیم بگوییم که هوتن قلعه نویی یک ماشینباز حرفهای است؟
نه؛ ماشینباز نیستم ولی هرکسی در زندگیاش یکسری علایقی دارد من هم به ماشین علاقه زیادی دارم. اما علاقه اول من به فوتبال است.
اما این ماجرا روی دیگری هم دارد. رفتارپرسپولیسی ها با شما چطور است؟
– باور کنید خیلی وقت ها پرسپولیسی ها هم با ما خوش برخوردند و کارمان را راه می اندازند.
برخورد پدرت با تیپ هایی که می زنی چطور است؟
– من کلا زیاد اهل تیپ زدن و این چیزها نیستم. حتی خیلی وقت ها از دوستان دیگرم ساده تر می گردم اما پدرم هم زیاد با اینطور چیزها کاری ندارد چون نصیحت هایش را قبلا به من کرده. او همیشه به من می گوید سعی کن همیشه ساده باشی تا ماندگار شوی. پدرم حتی برایم مثال بازیکنانی مثل مجتبی جباری، مسی و فیلیپ لام را می زند. بابا همیشه می گوید زیادی توی چشم بودن آدم را خراب می کند.
تا حالا به این فکر کردی که اگر پدرت امیر قلعه نویی نبود الان استقلالی بودی یا پرسپولیسی؟
واقعیت این است که من از وقتی چشم باز کرده ام و راه رفتن یاد گرفته ام،دور و برم حرف از استقلال بوده. زمانی که تازه از فوتبال سر درآوردم و به آن علاقه مند شدم، پدرم بازیکن استقلال بود و من فقط طرفدار تیم پدرم بودم. اما حالا با اینکه استقلالی هستم سعی می کنم روی تیمم تعصب کورکورانه نداشته باشم. مثلا علی کریمی بازیکن محبوب من است و برایم مهم نیست که او پرسپولیسی است.
یعنی علی کریمی را بیشتر از فرهاد مجیدی دوست داری؟
بحث دوست داشتن جداست. آقا فرهاد یکی از اسطوره های من است ولی سبک فوتبال این دو نفر با هم تفاوت دارد. مجیدی را در سبک خودش دوست دارم و برای فوتبال کریمی به شکل دیگری احترام قائلم.
فکر میکنی اگر گمنام بودی بهتر بود؟
نه؛ اینجوری نیست. بابام این همه زحمت کشیده تا اسمی برای خودش درست کرده و اگر من بخواهم اینجوری فکر کنم خیلی نامردی است. حاشیه را دوست ندارم ولی متاسفانه تبلیغات غلط و منفی میکنند و این قضیه خیلی مرا ناراحت میکند. وقتی با پدرم صحبت کردم گفت هر کاری بالا و پایین دارد و ناراحت نشو. هر سال ما قهرمان نمیشویم و هر سال قرار نیست جام بیاوریم. یکسری حاشیهها خوب است و اشکالی ندارد باشد اما بعضی موقعها حرفهایی درست میشود که ربطی به کسی ندارد و کاملا غلط است.
یعنی چی حاشیههای غلط و درست؟
برخی حاشیهها خودشان پیش میآید و کاری نمیشود کرد و دست کسی نیست اما یکسری حاشیهها با منظور و از روی بدخواهی درست میشود که رنگی از واقعیت ندارند.
وقتی تو پورشه سوار میشوی دیگران میگویند چقدر پولدار است ولی در ادامه این داستان میگویند اینها چقدر درآمد دارند که این ماشین را خریدهاند. . . شما فکر نمیکنید که این دو مکمل هم هستند و مطمئنا وقتی پورشه سوار میشوی این حرفا هم هست؟ ماشین من خیلی بازتاب داشت مثلا در روزنامهها مینوشتند که هوتن با ماشین گرانقیمت سر تمرین میآید یا جلوی باشگاه استقلال با ماشین فلان دیده شده است. به نظر من خیلی ریز شدن در زندگی آدمها کار درستی نیست. اگر بگویند هوتن قلعهنویی ماشین پورشه زرد دارد منطقی است ولی اینکه زیادی مانور بدهند درست نیست.
وقتی با پورشه زردرنگ توی خیابون باشی، پذیرفتهای که در چشم باشی و مردم در موردت حرف بزنند؛ قبول داری؟
ریز شدن در قضیهها منظورم است. همه مسائل فوتبال را رها کرده بودند و چسبیده بودند به ماشین من و عکس میگرفتند. مثلا قبل از اینکه من گواهینامه بگیرم نوشته بودند که من با مازاراتی تصادف کردم.
شما که اینها رو میدانید چرا بهانه دست این افراد میدهید؟
هر کسی دوست دارد این ماشین را سوار شود و مطمئنا اگه به شما هم بدهند سوار میشوید.
پدرت به تو نگفت این ماشینرا نخر؟
گفت این ماشین خیلی تو چشمه و من گفتم همیشه که نیست بعضی وقتها سوار میشم.
پس همیشه به حرف پدرت گوش نمیدهی؟
یه چیزهایی هست که پدرها با پسرانشان راه میآیند دیگر. . . .
یعنی از رانت مادرت استفاده کردی و از اون کمک گرفتی؟
نه. اتفاقا اینجور جاها بیشتر سمت پدرم هستم.
نازنازی بزرگ شدی؟
نه.
پس چطور ممکن است امیر قلعهنویی برای پسری که نازنازی بزرگ نشده در ۱۸سالگی پورشه زرد بخرد؟
اتفاقا بعضی وقتها فکر میکردم اگر پسری بودم که هر کاری دوست داشتم میکردم و هرچی دوست داشتم برام تهیه میشد شاید شخصیت دیگری داشتم.
چه چیزی میخواستی که برایت نخریدند؟
همیشه مساله خریدن نیست. یک کارهایی در بچگی هست که شخصیت آدم را شکل میدهد. تربیت پدر و ادر در شکل گرفتن شخصیت آدمها خیلی تاثیر دارد. پدرم مرا طوری تربیت کرده که هر چیزی میخواهم به خودش بگویم و از همان بچگی با هم رفیق بودیم.
ولی در ماجرای پورشه این اتفاق نیفتاد و وقتی گفتی ماشین میخواهم برایت یک دفعه پورشه خرید!
من قبل از این پورشه زرد، یک پورشه سفید داشتم. اینجوری نبود که اولین ماشینم پورشه باشد.
از ۲۰۶ پریدی به پورشه و مازاراتی؟
نه، روال دیگهای داشت. من با ۲۰۶ رانندگی یاد گرفتم ولی بعدش با ماشین مامانم رانندگی میکردم که اون موقع فکر کنم ماکسیما یا بیام دبلیو x3 بود و بعدش هیوندا ۳۵ ix بود که اینا برای یک سال پیش است.
کدام محله بزرگ شدی؟
تا اونجایی که یادمه جردن بودم.
تو از مکتب جردنی؟ پدرت نازیآباد!؟
مکتب من هم نازیآباده. من خیلی آنجا میرفتم هنوز هم خیلی نازیآباد میروم. فامیلها و دوستان خانوادگی زیادی داریم که هنوز در نازیآباد زندگی میکنند. دو سال در این محل تمرین میکردم. اکثر رفیقهای من نازیآبادی هستند.
یعنی فضای نازیآباد را بیشتر از جردن دوست داری؟
فضای پایین شهر خیلی صمیمیتر از بالا شهر است. من خودم بالا شهر بزرگ شدم و زندگی کردم ولی آن صمیمیتی که در محلههای پایین تهران دیدم را هیچ جا ندیدم نمیخواهم ادای پدرم را دربیاورم و بگویم من بچه نازیآبادم ولی خیلی رفت و آمد دارم به نازیآباد و خودم را آنجایی میدانم.
چندتا از رفقایت پایین شهری هستند و چند تا بالاشهری؟
من دوست زیاد دارم ولی اکثرا بچههای پایینشهر هستند چون تمام دوستانی که توی تیم با هم بودیم و بازی کردیم بچههای پایین شهر هستند.
با دوستای پایینشهریات هیچوقت به مشکل برنخوردی؛ مثلا اینکه بگویید تو بچه پولداری و با ما فرق داری؟
اتفاقا اگر از خیلی از کسانی که با من همتیمی بودند، بپرسید، میگویند انگار تو بچه پایینشهری و اصلا خودت را نمیگیری یا مثلا با مربی ارتباط نزدیک برقرار میکنم. حتی با افرادی که از نظر فنی ضعیف بودند ارتباط برقرار میکردم.
یعنی خودترا آدم متواضعی میدانی؟
چیزی که دوستانم میگویند همین است از همان اول پدرم بر این قضیه تاکید داشت. میگفت جایی از اسم من سوءاستفاده نکن. همین الانم بیشتر مواقع از فامیلی مادرم استفاده میکنم.
برای تو پول مهم است؟
خدا رو شکر زندگیام طوری نبوده که کاری را صرفا به خاطر پول انجام بدهم.
خودت درآمد داری؟
رستورانی که پدرم دارد دست من است ولی چون تازه افتتاح کردهایم هنوز به سوددهی نرسیده است.
دریافتی داری؟
دریافتی که نه. آنجا را من اداره میکنم. درآمد کامل آن برای خودم نیست ولی من با پدرم این صحبتها را ندارم و خدا را شکر هر چی که خواستم برایم کم نگذاشته است.
دوست داری فوتبالیست حرفهای شوی؟
خیلی دوست دارم ولی پدرم دلش میخواهد من در بیزینسهای خودش فعالیت کنم. دوست ندارد آزارهایی که دیده را پسرش تجربه کند. یکوقتهایی که با هم توی ماشین نشستهایم و حرف میزنیم از خاطرات بچگیاش میگوید و سختیهایی که کشیده تا به اینجا رسیده است. میگوید راهی که تو میخواهی بروی سختتر است چون اسم پدرت بالای سرت است. پدرم کارهایی در بچگیاش کرده که همیشه در ذهن من میماند اما دوست ندارم در رسانهها آن را مطرح کنم چون پدرم خودش تمایلی ندارد. همیشه میگوید جایی مینشینی نگو که پدرم چنین است یا چنان است. به من میگوید اگر الان داری با افتخار اسم پدرت را به زبان میآوری و راحت زندگی میکنی بهخاطر این است که من به اندازه ۳۰۰ سال سختی کشیدم. در بچگی پدرش را از دست داده و جهیزیه خواهرانش را داده است و. . . به من میگوید اگر زمانی کاری انجام میدهی که فکر میکنی اسم مرا خراب میکند اینها را حتما یادت بیاور. میگوید من در زندگی ۵۴ سالهام کار غیرحلال نکردهام و خدا را همیشه در نظر گرفتهام. وقتی میخواستم ماشینم را بفروشم، میگفت اگر عیب و ایرادی دارد بگو ۱۰ میلیون ارزش ندارد که پول حرام وارد زندگیمان شود.
با پسر حسن خمینی (احمد خمینی) دوست هستید؟
بله با احمد خمینی در ارتباط هستم و با هم فوتبال بازی میکنیم ولی او شرایط خاص خودش را دارد و اینطوری نیست که ما بخواهیم با هم بیرون برویم یا همیشه در ارتباط باشیم. گاهی اوقات با هم تلفنی حرف میزنیم و مناسبتها را از طریق وایبر یا پیامک به هم تبریک میگوییم.
از کجا دوست شدید؟
احمد خمینی استقلالی است و برای بازیهای استقلال به استادیوم میآمد، البته پدرشان هم استقلالی هستند ولی من با پدرشان ارتباطی نداشتم و هیچوقت رودررو نشدم ولی چون همسن هستیم و عشق فوتبال هم بود، میرفتیم فوتبال بازی میکردیم و دوست مشترک زیاد داریم.
از کی خیلی پولدار شدید؟
ما از زمانی وضع مالیمان خوب شد که پدرم زمینی در کرج را که در زمان فوتبالش خریده بود فروخت. ما از فروش این زمین زندگیمان از این رو به آنرو شد.
اون موقع چند سالت بود؟
چهار، پنج سالم بود.
خوب بریم سراغ پورشه زرد. اولین سوالم این است که تو متاسف نشدی آن ماشین را به درخت کوبیدند؟
من آن ماشین را خیلی دوست داشتم. خیلی تک بود و هر جا میرفتیم همه از آن عکس میگرفتند.
چرا فروختیش؟
من یک سال بود این ماشین را داشتم ولی ازش خسته نشده بودم. شاید یکی از دلایل فروش این ماشین پدرم بود. میگفت تو با این سن کم وقتی با این ماشین در خیابان رانندگی میکنی دل بچههای مردم آب میشود و میگویند کاش ما هم میتوانستیم چنین ماشینی سوار شویم.
یعنی به خاطر حرف پدرت ماشین را فروختی؟
البته خودم هم دیگر میخواستم بفروشمش چون یک سری مسائلی پیش آمده بود که صلاح نبود نگهش دارم مثلا در خیابان میگفتند پورشه زرد مال پسر قلعهنویی است و فحش میدادند.
به کی فروختی؟
به یکی از دوستای صمیمیم فروختم.
بعد این دوستت ماشین را به آقای ربانی فروخت؟
من پسر آقای ربانی را اصلا نمیشناختم و با خانوادهشان هم آشنایی نداشتم ولی بعد از این حادثه مطالبی در اینستاگرام و جاهای دیگر دیدم که خیلی ناراحت شدم. مصاحبه پدر ایشان هم خیلی ناراحتم کرد که اصلا لحنشان درست نبود و میتوانستند با لحن بهتری صحبت کنند. مثلا گفته بودند ما در زندگیمان پراید هم نداشتیم یا خانه ۱۸ میلیاردی نداریم. من در اینستاگرام زیر کامنتها را دیدم که مردم نوشتهاند چون نوه آیتالله ربانی بوده پورشه سوار میشده یا اینکه ۵ صبح با یک دختر چه کار میکرده است. درحالیکه این پورشه اصلا برای محمدحسین نبوده است بعد از این ماجرا من خودم این خانواده را شناختم و دلیلی شد که بروم در موردشان تحقیق کنم. تا حالا حتی با ایشان سلام و علیک هم نداشتم. ولی این چیزی که مردم نوشتند که پورشه زرد برای نوه آیتالله ربانی بوده یا از کجا آورده اصلا درست نبود. اون بنده خدا توی ماشین نشسته بود ولی ماشین برای او نبود که آنقدر بازتاب داده شده است. من ۳ روز قبل از ماجرا ماشین را به یکی از دوستانم فروختم و یک ماشین از او خریدم.ولی چون هنوز پلاک فک نشده بود اسم من در آن اتفاق آورده شد.
ما دوست داریم ماجرای این پورشه زرد را از زبان تو بشنویم و اگر تو بخواهی حقیقتی که میدانی را پنهان کنی به ضرر خودت است. اگر صلاح کسی را در نظر بگیری و چیزی را نگویی حتما خودت زیر سوال میروی؟
من که در آن شب نبودم و نمیدانم چقدر روایتی که شنیدم درست است اما کسی که برای من تعریف کرد خودش در ریز ماجرا بوده و من به او اعتماد کامل دارم. طبق گفتههای ایشان آن شب دوستم که ماشین را خریده بود به همراه خانوادهاش، محمدحسین و خانوادهاش، آن خانم و یک سری از اقوامشان در یک مهمانی خانوادگی بودند و این دو نفر برای خرید بیرون میروند. متاسفانه ساعت ۵ صبح در خیابان شریعتی با سرعت حدود ۲۰۵ کیلومتر از روی سرعتگیر میپرند و ماشین تعادلش را از دست میدهد و به جدول برخورد میکنند و پس از آن از روی جدول رد میشوند، با درخت برخورد میکنند و متاسفانه فوت میکنند. آن ماشین خیلی سرعت داشت و نمیشد با آن مثل ماشینهای معمولی رانندگی کرد و گاز داد یعنی استایل ماشین سرعت داشت و صدای اگزوزش بد بود. اونم با سرعت ۲۰۵ تا در خیابان شریعتی.
گفتی ماشین را فروختی که تو چشم نباشی، اما رفتی یک ماشین بهتر خریدی؟
آن ماشین کاراکتر خاصی داشت؛ رنگش و استایلش. این پورشهها استایل خاصی دارند. شما یک بنز s500 کنار این پورشه بگذارید همه به این پورشه نگاه میکنند با اینکه بنز چند برابر آن قیمت دارد.
گردآوری : پرشین وی