تفسير سوره عصر
1- بسم الله، رمز توكل به خدا
اينکه مي گويند «بِسْمِ اللَّـهِ» به نام او و يک جمله اي هم هست که معروف است که مي گويند همه ي قرآن در سوره ي حمد است، همه ي سوره ي حمد هم در «بِسْمِ اللَّـهِ»اش است. همه ي «بِسْمِ اللَّـهِ» هم در باي «بِسْمِ اللَّـهِ» است. اين يعني چه؟ نمي دانم يعني چه؟ شايد معنايش اين باشد. وقتي شما مي گويي به نام او! همه چيزها در اين به نام او است. يک: يعني خدا را باور داري. چون باور نمي داشتي نمي گفتي به نام او. خدا را قادر مي داني، قوي مي داني، مهربان مي داني، چون اگر مهربان نبود، نمي شد به او پناه برد. به او پناه مي بري. به او توکل داري، دوستش داري. اين ها همه در… اصلاً قرآن هم براي همين نازل شده است که خدا را باور کنيد، بنده ي او باشيد، به او پناه ببريد، به او توکل کنيد. نسبت به او اخلاص داشته باشيد. به نام او يعني خدايا قبولت دارم، مي شناسمت، به تو گناه مي برم. «بِسْمِ اللَّـهِ» و داريم که «بِسْمِ اللَّـهِ» براي مسلمان ها نيست. حضرت نوح که سوار کشتي شد گفت: «بِسْمِ اللَّـهِ؛ مَجْرَاهَا وَمُرْسَاهَا» (هود/41) «بِسْمِ اللَّـهِ» فقط براي مسلمان ها نيست. قبل از پيغمبر اسلام عيسي بوده است، قبل از عيسي موسي بوده است، قبلش ابراهيم بوده است و قبل از ابراهيم نوح بوده است. به چند هزار سال پيش برمي گردد. حضرت سليمان هم که يک نامه نوشت، نوشت «بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ». و هر کاري که با «بِسْمِ اللَّـهِ» شروع نشود ناقص مي ماند.
کسي رفت روي صندلي و چهارپايه بنشيند، پايه اش در رفت و افتاد، حضرت فرمود اگر «بِسْمِ اللَّـهِ» مي گفت نمي افتاد. از نان و پنير مي خواهي يک لقمه ي ماست برداري، براي ماست هم يک «بِسْمِ اللَّـهِ» ديگر بگو. از حالات شهوت، آميزش جنسي با خانم، مي خواهي بکني، «بِسْمِ اللَّـهِ» بگو تا سوار مرکب و ماشين و هواپيما مي شوي، تا کشاورزي، اين آرم جمهوري اسلامي است. چه کار ريز، چه کار درشت. چرا به نام او؟ بعد هم مي گوييم «بِسْمِ اللَّـهِ» يعني به همه ي صفات خدا پناه مي برم. نگفته است: «بِسْمِ الرَّحِيمِ»، «بِسْمِ القاسم الجبارين»، «بِسْمِ الرئوف»، «بِسْمِ الغفور»، «بِسْمِ اللَّـهِ»! يعني خدايا… چون «اللَّـهِ» يعني همه کمالات. ببينيد يک وقت مي گويم آب! شير! شيره! نفت! شربت! سکنجبين! يک وقت مي گويم: مايع! يعني همه ي مايعات در همين هست. مايع شامل آب هم مي شود، شامل شير هم مي شود، شامل همه چيز مي شود، چطور کلمه ي مايع شامل همه چيز مي شود، کلمه ي «اللَّـهِ» شامل همه ي کمالات خدا مي شود. يعني خدايا به همه ي کمالاتت پناه مي برم. از همه ي کمالاتت کمک مي خواهم. «بِسْمِ اللَّـهِ» که سرچشمه ي رحمت هستي. ديگران يا رحم ندارند، يک! يا به خويش و قوم هايشان رحم مي کنند، دو! يا براي يک روز و دو روز زحم مي کنند، سه! يا منت مي گذارند، چهار! يا يک چيزي در مقابل رحمشان از ما مي گيرند، پنج! به نام تو که سرچشمه رحمت هستي! رحمت بي منت! رحمت دائمي! به همه و هميشه! «بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـنِ الرَّحِيمِ»
2- قسم به اوقات زمان در قرآن
«وَالْعَصْر» به زمان قسم. در قرآن به همه ي زمان ها قسم خورده است. بخوانم؟ اول طلوع فجر! اعوذ بالله من الشيطان الرجيم. «والفجر» قسم به طلوع فجر! به اول طلوع فجر قسم خورده است. به صبح هم قسم خورده است. «وَالصُّبْحِ إِذَا تَنَفَّسَ» (تکوير/18) قسم به صبح! به چاشت هم قسم خورده است. «والضحي» ضحي يعني چاشت. به روز هم قسم خورده است. «وَالنَّهَارِ إِذَا تَجَلَّي» (ليل/2) به عصر هم قسم خورده است.«وَالْعَصْر» به شب هم قسم خورده است. «وَاللَّيْلِ إِذَا يَغْشَي» (ليل/1) به سحر سه بار قسم خورده است. «وَاللَّيْلِ إِذَا عَسْعَسَ» (تکوير/17) «وَاللَّيْلِ»قسم به شب «إِذَا عَسْعَسَ» يعني دارد شب تمام مي شود. قسم به شب وقتي که دارد ته مي کشد. يعني سحر! «وَاللَّيْلِ إِذْ أَدْبَرَ« (مدثر/33) «أَدْبَرَ«يعني پشت کرده است، يعني دارد تمام مي شود. يعني قسم به سحر! «وَاللَّيْلِ إِذَا يَسْرِ« (فجر/4) قسم به شب وقتي در حال تمام شدن است. اين چه درسي مي دهد؟ درس مي دهد که زمان ارزش دارد، زمانتان را الکي از دست ندهيد. به زمانه فحش ندهيد، بدزمانه اي است. زمانه بد نيست مردم بد هستند. کاري که در آن انجام مي شود، بد مي شود. زمان عزيز است، خدا به همه ي قطعات زمان قسم خورده است. ما که سر در نياورديم که خدا به چه چيزي و روي چه حسابي قسم مي خورد. يک بار به خورشيد قسم مي خورد. «وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا» (شمس/1) يک بار هم قسم مي خورد به انجير که صد تايش يک کيلو است. «وَالتِّينِ وَالزَّيْتُونِ» (تين/1) قسم به انجير! بالاخره انجير کجا و خورشيد کجا؟
خدا رحمت کند آيت الله حاج آقا مرتضي حائري را، مي گفت: اينکه خدا يک بار به خورشيد قسم مي خورد و يک بار به انجير، مي خواهد بگويد براي مني که خدا هستم، انجير و خورشيد يکي است. مگر مي شود يکي باشد؟ بله! يک مثال بزنم براي اينکه يکي است. شما نگاه به ميخ که مي کني و نگاه به کوه که مي کني، براي چشم شما يک طور است. يعني اينطور نيست که ميخ که مي بيني چشم شما کم مايه بگذارد و وقتي که مي خواهي کوه ببيني چشم شما زياد مايه بگذارد. يعني همينطور که نگاه به ميخ و کوه براي چشم شما يکي است، انجير و خورشيد هم براي خدا يکي است. خداوند به خيلي چيزها قسم خورده است. گاهي به چيزهاي آسماني قسم خورده است، گاهي به چيزهاي زميني! به آدم ها قسم نخورده است، مگر به شخص پيغمبر! «لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفِي سَكْرَتِهِمْ يَعْمَهُونَ» (حجر/72) به هيچ کس نگفته است که به جان تو قسم! فقط به پيغمبر اسلام که مي رسد مي گويد: به جان تو قسم! حساب پيغمبر از همه جداست.
3- خسارت انسان در طول عمر
«وَالْعَصْر» به زمان قسم. «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ« انسان ضرر مي کند. شک داري؟ شک نکن! «إِنَّ» کلمه ي «إِنَّ» يعني شک نکن. «إِنَّ الْإِنسَانَ» لام «لَفِي خُسْرٍ« هم يعني شک نکن، قطعاً! «إِنَّ» يعني قطعاً! لام «لَفِي خُسْرٍ« يعني حتماً! جمله ي اسميه هم تأکيد در آن است، يعني حتما! «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ« يعني حتماً حتماً حتماً انسان دارد خسارت مي بيند. يعني شماها و ما آن به آن داريم آب مي شويم. خسارت! مثل يخي که از شش طرف آب مي شود، چشممان! اصلاً از سي سالگي به بعد که هر سالي يک پيچ باز مي شود. چشمش، سمعکش، عينکش، پايش، کمرش، دندانش، هي پيچ ها باز مي شود تا بالاخره به قول هواپيمايي ها ارتفاع کم مي کند تا بنشيند. به زمان قسم که انسان دارد آب مي شود. خسارت چيست؟ نگفته است «وَالْعَصْر إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي ضرر» فرق بين ضرر و خسارت چيست؟ ضرر براي جايي است که نرخ پايين بيايد. سکه مي خري يک مبلغ، نرخ پايين مي آيد. اينجا مي گويي ضرر کردم. ولي سکه از بين نرفته است. اگر سکه هست و نرخش کم شد، مي گويي ضرر! اما اگر سکه را دزد برد، قالي آتش گرفت، اينجا ديگر ضرر نکردي، سرمايه آب شده است. اگر سرمايه آب بشود، عرب مي گويد خسارت! اگر سرمايه ات باشد، نرخش پايين بيايد، عرب مي گويد ضرر! اگر مي گفت: «وَالْعَصْر إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي ضرر» يعني هستي و نرخت کم شد. وقتي مي گويد: «وَالْعَصْر إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ« يعني آب شدي! نرخت کم نشد، آب شدي!
خوب خسارت در قرآن چيست؟ آدم خودش را مفت بفروشد. من دروغ بگويم. که اين آقاي مغازه دار پولدار شود. شاگردهاي مغازه! بنده خلافکاري کنم که صاحب کارخانه پولدار بشود. يعني من بي ديني کنم براي اينکه مردم پولدار شوند، من دروغ بگويم که فلاني رأي بياورد.
خدا شهيد مطهري را حمت کند. به من سفارش کرد که اين دعا ولو براي ماه رجب است، ولي تو هر روز بخوان. «خاب الوافدون علي غيرک و خسر…» خسر همين «لَفِي خُسْرٍ« است. «خسر المتعرضون…» يعني هر کس با غير از خدا معامله کند، باخته است. حتي قرآن مي گويد براي بچه هايتان هم تلاش بکنيد. اما دينتان را فداي بچه هايتان نکنيد. اين بچه ها، يا يک هفته يک بلوز سياه مي پوشند، يا تا چهله! کاري نمي توانند بکنند، از راه حلال شد، شد! اولاد شما يا خوب است و يا بد! سومي که ندارد. اگر اولاد شما خوب است، خدا بنده ي خوبش را که گرسنه نمي گذارد. اگر هم بچه شما خدايي ناکرده بد است، چرا براي اولاد ناصالح تو بي ديني مي کني؟ من بي ديني کنم که او خوش باشد. خسارت اين است که انسان گناه کند براي اينکه کس ديگر کيف کند. کس ديگر رئيس شود، کس ديگر پولدار شود، کس ديگر زندگي اش مرفه بشود. در قرآن هر کجا به پدر و مادر دستور داده است، دستور ترمزي داده است.
4- اعتدال در محبت به فرزندان
من يک خطي روي تخته سياه بکشم. شما سه تا صلوات بفرستيد تا من اين خط را بنويسم. ماشين گاهي سرازيري و گاهي سربالايي است. در سرازيري، روي تابلوها نوشته است: حداکثر 20 کيلومتر! يعني يواش! خطر! احتياط! خطر! احتياط! حداکثر! همه اش يواش! يواش! يواش! در اين قرآن هر کجا به پدر و مادرها صحبت کرده است، گفته است، کمتر بچه ات را دوست داشته باش. يواش! يواش! چون علاقه ي پدر و مادر، پدر و مادر را به سمت گناه هُل مي دهد. مي گويد يک دروغ بگوييم که يک چيزي گير بچه مان بيايد. و لذا تابلوهايش اين هاست. «لَا تُلْهِكُمْ أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ عَن ذِكْرِ اللَّـهِ» (منافقون/9) «لَا تُلْهِكُمْ» سرگرم نکند شما را «أَمْوَالُكُمْ وَلَا أَوْلَادُكُمْ» اموال و اولاد مستتان نکند. تابلوي دوم باز مي گويد: يواش تر! «يَوْمَ لَا يَنفَعُ مَالٌ وَلَا بَنُونَ» (شعراء/88) روز قيامت بچه به درد شما نمي خورد، يواش دوستش داشته باش. «لَن تُغْنِيَ عَنْهُمْ أَمْوَالُهُمْ وَلَا أَوْلَادُهُم» (آل عمران/10) بچه ها به دردت نمي خورند، روز قيامت! «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ عَدُوًّا لَّكُمْ فَاحْذَرُوهُمْ»(تغابن/14) بعضي از همسران دشمن هستند. ببينيد: «لَا تُلْهِكُمْ» سرگرمت نکند. «لَن تُغْنِيَ» به دردت نمي خورد. «لَا يَنفَعُ»، «عَدُوًّا لَّكُمْ» تمام تابلوهايي که براي پدر و مادر است، همه اش گفته است: يواش! يواش! يواش! يواش! چون سرازيري است.
اما بچه ها مثل ماشين در سر بالايي مي مانند. و لذا خدا مرتب گاز داده است. اول گفته است: برو بالا! «وَبِالْوَالِدَيْنِ إِحْسَانًا» (انعام/151) گازش مي دهد باز مي رود و مي ايستد. «أَنِ اشْكُرْ لِي وَلِوَالِدَيْكَ» (لقمان/14) احسان کن، آيه ي دوم مي گويد تشکر کن. آيه بعد مي گويد: «فَلَا تَقُل لَّهُمَا أُفٍّ» (اسراء/23) اف نگو، وهن نگو، بداخلاقي نکن نسبت به پدر و مادر. آيه ي ديگر مي گويد به خصوص وقتي پير شدند، «إِمَّا يَبْلُغَنَّ عِندَكَ الْكِبَرَ أَحَدُهُمَا أَوْ كِلَاهُمَا» (اسراء/23) پدرت پير شد، مادرت پير شد، مواظب باش! پس ببينيد، نصفش را من مي گويم نصفش را شما بگوييد. تا من خاطرم جمع شود که بحث را گرفتيد. آيات پدر و مادر گاز است يا ترمز؟ يعني خدا پدر و مادر را ترمز کرده است يا گاز داده است؟ ترمز! آيات اولاد آيات گاز است يا ترمز؟ گاز! پسر را مرتب گاز داده است، پدر را مرتب ترمز کرده است. اين معناي تربيت است. «إِنَّ مِنْ أَزْوَاجِكُمْ وَأَوْلَادِكُمْ»
5- بهرهگيري از فرصت رمضان
«وَالْعَصْر» قسم به زمان. «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ« اولين خسارت اين است که انسان از اين ماه رمضان استفاده نکند. ببينيد هر کدام مکه رفته ايد مي دانيد، وقتي روزهاي آخر است و دلار کم مي شود ديگر آدم دقت مي کند. چرا مثل مکه بزنم؟ مثال بنزين بزنم. اگر سه ليتر بنزين در ماشين باشد، مسافر الکي سوار نمي کنيد. مي گوييد يا زن زائو، يا خونريزي مغزي! ديگر من براي تخمه کدو سوار ماشين نمي شوم. من سه ليتر بنزين بيش تر ندارم. پنج شش شب ديگر بيش تر از ماه رمضان نمانده است. دو سه ليتر بيش تر از ماه رمضان نمانده است. ماه رمضان بعد را هم آدم نمي داند هست يا نيست. حرام نکنيد. حالا که مشهد آمده ايد، نمازتان را هم درست کنيد. در غرفه ها پاسخ به سؤالات شرعي هست، بگو آقا من نماز خواندنم چطور است. زشت است که يک کسي بارها مشهد آمده است، هنوز که نماز مي خواند بگويد: اللهم سل علي محمد و آل محمد! بابا اللهم سل با سين است. اللهم سل با سين يعني خدايا بکش! يعني شما مي خواهي بگويي خدايا محمد و آل محمد را بکش؟ بايد بگويي اللهم صلِّ درود بفرست. ببينيد، شما چيزي نگوييد تا صداي من منعکس شود. «صل» صاد شبيه سوت. اللهم صل! شما اگر گفتي عالم يعني سواد دارد. اما اگر گفتي آلم يعني مرض دارد. معنايش فرق مي کند. قالي يعني فرش غالي يعني غلو! «غيرالمغضوب»! حالا که آمده ايد يک روز نمازهايتان را درست کنيد. آدم تحصيلکرده در هفت دقيقه نمازش درست مي شود. چون من سفارش مي کنم به شما که در نماز گير «بحول الله و سمع الله»نباشيد. مستحبات را کنار بگذاريد، واجبات نماز هفده کلمه بيش تر نيست. در هفده مورد، دو موردش را همه ي ايراني ها درست مي گويند، يکي«الله اکبر» را همه درست مي گويند، يکي هم «مالک يوم الدين» مي شود پانزده مورد. اين پانزده مورد در چهار قالب است. «ح، ص، ض، غ» خلاص! حالا که آمده ايم نمازمان را درست کنيم. حالا که آمده ايم بنشينيم و حساب سالمان را بکنيم. پارسال تا به حال وضعمان چطور بوده است. حالا که آمده ايم شب جمعه ي آخر ماه رمضان است، يک زيارت براي فراموش شده هاي تاريخ بخوانيم. خيلي ها آرزوي دارند بيايند و نمي توانند بيايند.
نمي دانم حالا من گفته ام. چون از بس حرف مي زنم نمي دانم حرف ها را کجا گفته ام. چون من در همه ي کانال ها جز کانال کولر هستم. و غير از کانال ها هم همه اش حرف مي زنم، و لذا ممکن هم هست که شنيده باشيد. حالا اگر هم شنيده ايد دوبار بشنويد، آدم گل خوب را دو بار بو مي کند. کراوات نيست که دو تايش آدم را خفه کند.
در آفريقا يک زن و شوهر شيعه ديدم. مسلمان هستند. ولي همه اهل سنت هستند. يک زن و شوهر شيعه بودند. مغازه شان رفتيم. گفتند نيست، رفتيم خانه شان پيدايش کرديم، بالاخره ديديم که هفتاد هشتاد ساله است و از شيعيان هندوستان است که آنجا آمده است، به آفريقا هجرت کرده است، اسم بچه هايش صادق و کاظم و باقر… به او گفتم که شما يک زن و شوهر شيعه در اينجا چه مي کنيد؟ گفت من تاريخ کربلا را دارم، شب عاشورا شام که خورديم من مي روم و روي صندلي مي نشينم و زن و بچه ام نشسته اند و تاريخ کربلا را مي خوانم و آن ها گريه مي کنند. بعد خانم من مي خواند و من گريه مي کنم. يک روضه ي يک نفري داريم. گفتم: چه آرزويي داري؟ گفت: مشهد! در هندوستان پيرمرد هشتاد ساله اي را ديدم. گفتم: چه آرزويي داري؟ گريه کرد و گفت: مشهد! الان فيلم شما را نشان مردم دنيا بدهند، خيلي ها مي گويند: خوشا به احوالتان! در خانه ي امام رضا(ع) هستيد؟ سر سفره ي قرآن هستيد. خوشا به حالتان! اگر عمرمان را با غير خدا معامله کنيم، باخته ايم. اين هايي که روزه خوردند… البته يک عده اي مريض هستند. مسافر هستند. حسابشان جداست. اما آن کسي که روزه اش را خورد، دو سه روز ديگر عيد فطر است. ما تمام وجودمان شاد است، او تمام وجودش تب گرفته است. حالا مثلاً ناهاري را که دو بعد از ظهر مي خوردي، شب مي خوردي، چه مي شد؟ خانمي که خوش حجاب است و بد حجاب! فرق خوش حجاب ها و بد حجاب ها نيم کيلو است. شما لباس هاي بدحجاب را در کفه ي ترازو بگذار و لباس هاي خوش حجاب را در کفه ديگر بگذار، لباس هاي خوش حجاب يک وجب و دو وجب بلندتر است و يک خورده هم ذخيم تر است. حجاب نيم کيلو بود، تو براي نيم کيلو جهنم رفتي؟ اين ناهار دو بعد از ظهر را شش و هشت مي خوردي. حالا مثلاً خيلي مهم بود که اين ناهار را يک خورده عقب مي انداختي؟ اين ها خسارت است.
«وَالْعَصْر»؛ «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ« باختند آن هايي که براي غير از خدا معامله کردند. «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا» جز کسي که ايمان دارد. براي «آمَنُوا»سه حديث بخوانم هر حديثي يک دقيقه!
6- درجات ايمان در روايات
حديث اول: حديث داريم که ايمان ده درجه است. بعضي يک درجه ايمان دارند، همين مقداري که روز بيست و يکم و روز عاشورا يک پيراهن سياه مي پوشد. خيلي خوب! دستش درد نکند. يک عده نه! ايمانشان بيش تر است تا ده درجه! حديث داريم ايمان ده درجه است، افراد مختلف هستند.
حديث دوم: حديث داريم کساني که ايمانشان قوي است، سر به سر ايمان ضعيفان نگذارند. اين هم يک حديث است. رفته حالا نماز شب خوانده و حرم هم رفته است، برگشته و به زن و بچه اش مي گويد: همش خوابيده ايد. حيف ناني که شما مي خوريد. بيخود اصلاً شما مشهد آمده ايد. بابا حالا يک نماز شب خوانده اي متلک نگو! خوب است که نماز شب خوانده اي اما سر به سر اينکه خوابش برده است نگذار! ده درجه اي ها، هشت درجه اي ها، شش درجه اي ها، سر به سر ضعيف ها نگذاريد. اين هم يک حديث!
حديث سوم: حديث داريم هر کس مي خواهد ببيند ايمانش چقدر است، الان شما اينجا در خانه ي امام رضا(ع) هستيد، الان چقدر دين داريد؟ حديث داريم. يک خط کش داده است و گفته است که خودت را با اين خط کش متر کن که ايمان شما يک درجه است يا دو درجه! حديث داريم که هر کجا که گناه کرديد، دين شما همان است. اگر يک بستني دادند و دروغ گفتيد، دين شما يک بستني است. اگر نه! با بستني دروغ نگفتيد، اما اگر يک سکه بيايد، يک فکري به حالش مي کنيد، پس ايمان شما يک سکه است. يک کسي مي گويد نه! من با سکه هم دروغ نمي گويم، اما اگر يک حواله ماشين بيايد، شايد! اينجا ديگر دروغ مصلحت آميز است. اين هم ايمانش يک ماشين است. اميرالمؤمنين(ع) فرمود: اگر کره ي زمين را به من بدهند، گناه نمي کنم. يعني ايمان من از کره ي زمين بيش تر است.
«إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» عمل صالح چيست؟ اين سه کلمه را من مي گويم فرقش را ببينيد چيست؟ مسجد، مساجد، المساجد! مسجد يعني يکي، مساجد يعني چند تا، المساجد يعني کل مسجدها! حالا که اين را بلد هستيد، پس اين را هم مي فهميد. صالح، صالحات، الصالحات! صالح يعني يک کار خوب، صالحات يعني چند تا کار خوب، الصالحات را شما بگوييد. يعني همه ي کارهاي خوب! قرآن نگفته است: «وَالْعَصْر»؛ «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ«؛ «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا صالح» اگر مي گفت: «وَعَمِلُوا صالح» يعني اگر يک کارت خوب باشد، بس است. نگفته است: «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا صالحات» گفته است: «إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» يعني خدا نه صالح مي خواهد نه صالحات! خدا چه مي خواهد؟«الصَّالِحَاتِ»! يعني مسواکش هم درست باشد، فکرش هم درست باشد، دستش هم پاک باشد، چشمش هم پاک باشد، مطالعه اش هم خوب باشد، همسرداري اش هم خوب باشد، خداوند «الصَّالِحَاتِ» مي خواهد. «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ« انسان مثل يخ از هر طرف آب مي شود، جز آن کسي که همه ي کارهايش خوب باشد.
7- راهپيمايي روز قدس، مصداق عمل صالح
حالا عمل صالح چيست؟ در قرآن هم خيلي به ما گفته اند: «آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» مي شود معنا کرد که عمل صالح چيست؟ در قرآن سه چهار کار را خداوند گفته است که عمل صالح اين است. يکي از آن راهپيمايي است. راهپيمايي در قرآن است؟ راست مي گويي؟ من پشت دوربين هستم. هزاران آخوند حرف هاي من را مي شنوند. در قرآن سوره ي توبه آيه 120 مي فرمايد: هر حرکت دسته جمعي که دشمن را عصباني کند، عمل صالح است. «وَلَا يَطَئُونَ مَوْطِئًا يَغِيظُ الْكُفَّارَ« »وَلَا يَطَئُونَ مَوْطِئًا» قدمي برنمي دارند. مانور دسته جمعي که «يَغِيظُ الْكُفَّارَ« کفار عصباني بشوند. اگر کاري کرد ايران که «يَغِيظُ الْكُفَّارَ« کفار غيظ کردند. هر کاري که اسراييل و آمريکا را عصباني کند، «كُتِبَ لَهُم بِهِ عَمَلٌ صَالِحٌ» عمل صالح است. بنابراين دانشمندان هسته اي ما وجودشان صالح است و کارشان عمل صالح است، چون با مسأله ي هسته اي آمريکا عصباني شد. از راهپيمايي روز قدس اسراييل عصباني مي شود پس عمل صالح است.
خبر فوت امام که پخش شد، بسياري از فراري ها آمدند فرودگاه که برگردند ايران، يک مرتبه راديو گفت که خبرگان نشستند و گفتند که مقام معظم رهبري رهبر جمهوري اسلامي است. از همان فرودگاه برگشتند. پس پيداست که وجود ايشان عمل صالح است. چون آن هايي که ريگي در کفششان است، «يَغِيظُ» غيظ کردند. اگر ما متحد باشيم «يَغِيظُ الْكُفَّار» پيشرفت علمي، حتي کشتي گيرهاي ما، هر کجا که پرچم جمهوري اسلامي بالا رفت و آمريکا عصباني شد، اين هم «يَغِيظُ الْكُفَّار» است. فردا دوربين ها نشان مي دهند که راهپيمايي قدس با هواي داغ چگونه است. مي شود انسان يک شيشه آب با خودش ببرد و در سايه هم راهپيمايي کند، اگر هم يک وقت گرمش شد، آب را هم بر سرش بريزد. نخورد! ولي نبايد بگويند حالا هوا که داغ شد، اين ها شل شدند.
يک بار ديگر مي گويم: يکي از اعمال صالح اين است که… به نظرم اين را گفته ام. عمل صالح اين است که در بله برون دخترتان را مهرش را کم بگيريد. چون حضرت شعيب به موسي گفت «وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ» (قصص/27) نمي گذارم به تو داماد سخت بگذرد. در فشار قرارت نمي دهم. تالار و کفش و لباس و … عربي هايي که مي خوانم قرآن است. «وَمَا أُرِيدُ أَنْ أَشُقَّ عَلَيْكَ»، «وَمَا أُرِيدُ» ترجمه اش را بلد هستيد. اراده نکردم. «أَشُقَّ» يعني تو را مشقت بيندازم. من نمي خواهم به تو سخت بگذرد. بعد گفت: «سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّـهُ مِنَ الصَّالِحِينَ» خواهي ديد که من صالح هستم. «مِنَ الصَّالِحِينَ» پس آدم صالح کسي است که در بله برون به داماد گير ندهد. عجب! پس ما در نماز به چه کسي سلام مي کنيم؟ در نماز مي گوييم: «السلام علينا و علي عباد الله الصالحين» يعني «السلام علينا و علي هر پدر زني که در بله برون به داماد گير ندهد». چون قرآن مي گويد اگر به داماد گير ندادي «سَتَجِدُنِي إِن شَاءَ اللَّـهُ مِنَ الصَّالِحِينَ» کسي که در بله برون گير ندهد صالح است. و کسي که صالح باشد، ما که به او سلام مي کنيم، به همه ي اين پدرزن ها سلام مي کنيم. به همه ي پيشرفت هايي که «يَغِيظُ الْكُفَّارَ« است سلام مي کنيم.
ديگر آدم صالح چه کسي است؟ «عباد الله الصالحين» ياران حضرت مهدي هستند. چون قرآن مي فرمايد: «وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» (انبياء/105) کلماتش را فهميديد، «ارض» را که مي دانيد يعني چه، «ارض» يعني زمين! «يَرِثُ» يعني وارث زمين هستند. «عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» خدا در قرآن گفته است، آخر تاريخ بندگان صالح حکومت را به دست خواهند گرفت، يعني همان ياران حضرت مهدي(ع) که در روايات آمده است. پس شما به چه کساني سلام مي دهيد؟ «السلام علينا و علي عباد الله الصالحين» يعني «السلام علينا و علي ياران حضرت مهدي(ع)» عجب نمازي مي خوانيم. يک سلام مي دهيم به آينده ي تاريخ، ياران حضرت مهدي(ع)، يک سلام مي دهيم به مسايل خانوادگي، در بله برون گير ندهيد. يک سلام مي دهيم به تمام حرکت هايي که «يَغِيظُ الْكُفَّارَ« است. امتحان هوش است. «يَغِيظُ…، يَغِيظُ …الْكُفَّارَ«هر کاري که آمريکا و اسراييل عصباني شد. فردا در راهپيمايي قدس شرکت کنيم. هفته اي يک کتاب مطالعه کنيم.
8- دعوت از ديگران به كار نيك
«إِلَّا الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ» حالا آقاي شيخ! ما اگر «آمَنُوا» داشتيم و ايمانمان ده درجه بود، از صالحي و صالحاتي هم رد شديم، رسيديم به مرز، الصالحات! اگر همه ي کارهايمان خوب شد، تو آخوند ول مي کني؟ مي گويم من هم ول کنم، قرآن ول نمي کند. مي گويد تازه اگر آمنوا بود، الصالحات شد، «وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ» ديگران را به حق سفارش کنيد. يک ترياکي سالي يک ترياکي درست مي کند. سيصد تا ترياکي را هر جا رها کنيد، سال ديگر مي شوند ششصد تا! ولي اگر سيصد تا نمازخوان را هر جا رها کني، سال ديگر سيصد و ده تا نمي شوند. «وَتَوَاصَوْا بِالْحَقِّ»نمي گويد: «اوصَوْا بِالْحَقِّ» «تَوَاصَوْا» يعني همديگر را. من هم نياز به نصيحت دارم. شما هم نياز به نصيحت داريد. همه نياز به نصيحت داريم. همديگر را به حق سفارش کنيم. «وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» ممکن است بگويد: به توچه! به تو ربطي ندارد. دخالت نکن. مي گويد: حوصله کن! حوصله کن! ممکن است، گوش ندهد ولي باز هم بگو. خيلي موقع ها در نهي از منکر ممکن است گوش ندهد، بگوييد گفتم گوش نداد. خوب دو بار بگو، شما اگر چوب سفت را زديد و نشکست، تبرتان را دور مي اندازيد؟ نه! چوب را دور مي اندازيد؟ نه! مي زنيم تا بشکند. اگر درب نوشابه باز نشد، نوشابه را دور مي اندازيد؟ نه! دست به دست دور سفره مي گردانيم تا يکي آن را باز کند. ممکن است حرف شما اثر نکند، يک کس ديگر بگويد اثر کند. «وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ» بس است.
بسم الله الرحمن الرحيم. خواهش مي کنم هر چه من مي گويم نصفش را من مي گويم، نصفش را شما بگوييد. در قرآن به تمام قطعات زمان قسم خورده است. لکن به سحر سه بار قسم خورده است. اينجا درست است چند هزار نفر هستيم، ولي بايد خاصيت کلاس چهل نفري را داشته باشد و همينطور هم هست، الحمدلله! اين يک مورد.
دوم: گاهي به کوچک قسم مي خورد مثل انجير، گاهي به خورشيد! مي خواهد بگويد براي خدا خورشيد و انجير يکي است. همينطور که براي چشم ما نگاه به ميخ و کوه يکي است.
نگفته است «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي ضرر» گفته است «إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ« در اين آيه سه تا تأکيد است، قطعاً! قطعاً! قطعاً! يک قطعاً براي «إِنَّ»يک قطعاً براي «لَفِي خُسْرٍ» يک قطعاً هم براي جمله ي اسميه. ضرر آنجايي است که جنس هست و نرخ پايين مي آيد. خسارت براي آنجايي است که کل سرمايه از بين برود. مثل يخ! يخ نرخش کم نمي شود، سرمايه آب مي شود. ايمان چند درجه داشت؟ ده درجه! ايمان قوي ها سر به سر ايمان ضعيف ها نگذارند. ما اگر بخواهيم بفهميم که ايمانمان ضعيف يا قوي است، بايد ببينيم که کجا گول مي خوريم. با بستني گول مي خوريم يا با ماشين يا با سکه! هر کجا گول خوردي نرخ شما همان است. بنده نرخم چقدر است؟ يک بزغاله بده و به من بگو تقسيم کن. اگر کبابي هايش را براي خودم برداشتم، معلوم مي شود قرائتي يک بزغاله است. چون در تقسيم يک بزغاله شکست خوردم. نماينده امام و مقام معظم رهبري و پست و مقام را همه را کنار بگذاريد. ايشان در تقسيم يک گوسفند عادل نبود. هر کجا عدالت را از دست داديم، نرخ ما همانجاست.
خدايا به آبروي قرآن و کلمات قرآن و قلبي که قرآن بر او نازل شد، هر چه تا به حال خسارت کرده ايم، دست ها بالا و ده مرتبه يارب بگوييد. اللهم صل علي محمد و آل محمد. خدايا هر چه تا به حال خسارت کرده ايم، تو را به حق محمد و آل محمد، خسارت هاي گذشته ما را ببخش و بيامرز. از الان تا ابد ما را گرفتار هيچ نوع خسارتي که باعث شرمندگي قيامت باشد، قرار نده! همه ي دعاهايي که شده است و خواهد شد، مستجاب بفرما.
«والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته»