حوادث

وقتی شاهد صحنه سوختن مادری باشی

 

تلخ‌ترین اتفاق زندگی یک آتش‌نشان

هنوز آن مرد حیوان صفت جلوی چشمانم است که خود را برای از دست دادن همسر و فرزندانش کتک می‌زد و خاک بر سر می‌ریخت،‌ واقعا چطور انسانی می‌توانست این قدر وحشی باشد که برای همسر و فرزندانش چنین مرگی را رقم بزند و خود بر سر جنازه‌شان گریه کند.

به گزارش خبرنگار حوادث باشگاه خبرنگاران،امشب صحبت‌‌های تکان دهنده یک آتش نشان بازنشسته را نوشتیم، که خواندش برای همه افراد توصیه نمی‌شود، این آتش نشان کهنه‌کار که حدود 7 سال است خانه نشین شده است و کارش در پارک پیاده‌روری و تعریف کردن خاطرات با هم سن و سالان خودش است،‌ از نحوه ورودش به آتش نشانی گفت که وقتی خدمت سربازی‌اش تمام شد با رایزنی پسر خاله‌اش وارد شهرداری و قسمت آب و فاضلاب شد و به طور کاملا تصادفی پس از 2 – 3 ماه فعالیت در آن قسمت به اداره آتش نشانی منتقل شد و با حکم آقای شجاعی سمت آتش نشان دریافت کرد.

این آتش نشان که “امین الله افراسیابی” نام دارد و اکنون در انتظار دیدن شصت و نهمین بهار زندگی خودش است،‌وقتی قرار شد یکی از خاطره‌هایش را بگوید،‌ کمی به فکر رفت و در حالی که بر افروخته شده بود،‌ زیر لب می‌گفت: اصلا نمی‌توانم آن مرد حیوان صفت را فراموش کنم، اصلا نمی‌توانم . . .

در ایستگاه 2 شهر مشهد نشسته بودم که آتش سوزی در منزلی واقع در خیابان دریا گزارش شد، سریعا با تمامی امکانات به همراه خودرو‌های تنفسی به محل آتش سوزی اعزام شدیم.

به محض رسیدن به محل آتش سوزی مرد خانواده درحالی که خراشی چند بر سر و صورت داشت، خبر از گرفتارشدن زن و فرزندانش در آتش داد، ما نیز به سرعت برای نجات خانواده این مرد دست به کار شدیم و با پوشیدن لباس ضد حریق وارد خانه شدیم.

برای ورود به اتاقی که مرد، مدعی حضور همسر و فرزندانش در آن بود، باید از راه تراس وارد می‌شدیم. وقتی به این قسمت رسیدم، با توجه به وضعیت آتش در خانه یقین کردیم که اگر فردی در آتش مانده باشد، تاکنون جان باخته است ‌که صدای ضجه‌های ضعیف ‌ زنی به گوش رسید.

به دنبال صدا شعله‌های آتش را کنار زدیم، وارد اتاق که شدیم بدترین صحنه زندگی‌ام را دیدم، زنی در حالی که دو فرزندش را به آغوش کشیده بود در میان شعله‌های آتش می‌سوختند. واقعا مرگ دردناکی بود،‌ کاری از دست ما بر نمی‌آمد، اما دست از تلاش بر نداشتیم.

در حین تلاش برای اطفای آتش و بیرون کشیدن جسد زن و 2 کودکش ناگهان چشمم به یک قوطی کبریت و چند کبریت نیم سوخته در اطراف آن افتاد. با کمی دقت آثار چند قطره بنزین را نیز بر روی موزاییک‌ها مشاهده کردم.

باتوجه به وضعیت موجود و اینکه دیگر امکان نجاتی وجود نداشت، قصد بازگشت به خارج از خانه و گزارش ماجرا را داشتم که چشمم به یک موتور در حیاط خانه افتاد که آثار قطرات بنزینی در اطرافش بر روی زمین مشخص بود. با دیدن این صحنه مطمئن شدم که جنایتی خانوادگی رخ‌ داده است.

نزد فرمانده شیفت رفتم و موضوع را انعکاس دادم و گفتم حریق صد درصد عمدی است. او نیز از آنجایی که به حرفم اعتماد داشت، با سرعت مأموران کلانتری 4 را در جریان گذاشت و آنان نیز درحالی که در حال خروج جنازه‌های سوخته مادر و فرزندانش از خانه بودند، مرد خانواده را به عنوان تنها مظنون حادثه بازداشت کردند.

هنوز آن مرد حیوان صفت جلوی چشمان است که خود را برای از دست دادن همسر و فرزندانش کتک می‌زد و خاک بر سر می‌ریخت،‌ واقعا چطور انسانی می‌توانست این قدر وحشی باشد که برای همسر و فرزندانش چنین مرگی را رقم بزند و خود بر سر جنازه‌شان گریه کند.

همچنین بعدها باخبرشدم که وی اقرار کرده به دلیل اختلافات خانوادگی تنها قصد کشتن همسرش را داشته که با شروع شدن آتش سوزی، فرزندان خردسالش که دختر و پسر بودند برای نجات مادر وارد آتش شدند ولی موفق نبودند و خودشان نیز قربانی کینه پدرشان شدند.

همسایه می‌گفتند که این مرد معتاد به مواد مخدر بوده و عده ای دیگر از همسایگان این مرد جنایتکار نیز باور داشتند که او دچار مشکلات روانی بوده، چراکه چنین جنایتی از یک انسان سالم به دور است.

همچنین یادم می‌آید وقتی اجساد کاملا سوخته شده مادر و فرزندانش را به بیرون آوردیم، هیچ کس طاقت لحظه‌ای نگاه به بدن آنان را نداشت، ولی من شاهد بودم که چطور مادری وقتی که دو کودکش را در آغوش کشیده بود، ‌جان خود را ذره ذره از دست داد،‌ جنایتی که این پدر انجام داد غیر قابل توصیف است و امروز و صدها روز دیگر اگر از این خاطره یاد کنم ، صد‌ها نفرین برای آن مرد که با بی‌رحمی خانواده‌اش را کشت،‌ می‌فرستم.

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا