من یک مادر بد نیستم !

دوست داشتن خودتان شما را به یک مادر بد تبدیل نمی کند
“من خیلی مادر بدی هستم.” پنج کلمه ای که ما مادران شاغل مرتب به خودمان می گوییم، پراز این احساس است که ما کارمان را درست انجام نمی دهیم.
زنان شاغل / مادران شاغل
یک بانوی کارمند در کانادا می گوید: “حقیقت این است که با مادری ودلسوزی بیش از حد، واقعاً هیچ کاری انجام نمی دهیم.من پنج ماه بعد از تولد اولین فرزندم، در سخت ترین اوضاع، شغلی در لندن به من پیشنهاد شد این به معنای جداشدن خانواده من از زندگی ما در تورنتو بود اما باید جاه طلبی های شغلی ام را در جایی بین اقیانوس ها دنبال کنم.
احساس فشار زیادی درونی داشتم که در هنگام تصمیم گیری فکر می کردم با از خودگذشتگی یا مادرخوبی بودن از کار خودداری می کنم .البته، من هرگز با صدای بلند این حرف را نزدم. خیلی از مادران جدید، فکر می کنند نباید به کسی بگویند که چقدر خوشحال شدم که دوباره به محل کار خود بازگشتم.”
زنان شاغل در ماههای آغاز پس از تولد نوزاد در کنار این که دوره افسردگیهای ناشی از زایمان را سپری میکنند، پس از چند ماه در اولین روزهای دوری از فرزند خود و حضور در سر کار، دچار ضربه روحی شدید و ناگهانی میشوند و به این ترتیب در محیط کار نیز نمیتوانند تمرکز لازم را بویژه از لحاظ روحی و عاطفی داشته باشند.
در عین حال این مادران با گذشت زمان و به علت همان احساسات منفی ذکر شده، ممکن است توجهی بیش از اندازه به کودک داشته باشند تا بهزعم خود با محبت فزاینده بتوانند از عذاب وجدان رهایی یافته و کمبودهای حضورشان را جبران کنند که این مساله تاثیرات منفی و نامناسبی را در تربیت کودک و آینده رفتاری وی به وجود خواهد آورد؛ کما این که میدانیم پایه شخصیت کودکان در سالهای اولیه پیریزی میشود.
اما مورد دیگر در رابطه با مادران شاغل، خستگیهای مضاعف آنها نسبت به دیگر مادران است. آنها که یک روز سخت کاری را پشت سر میگذارند، با وجود اینکه تشنه فرزندان خود و مصاحبت با آنها هستند؛ اما در بسیاری از اوقات، این خستگی مضاعف به آنها اجازه حضور به شکل دلخواهشان را نمیدهد و نمیتوانند آن گونه که در ذهن برنامهریزی کردهاند، عمل کنند.
برای مواجهه با کودکان خردسال برای پذیرش بیشتر شرایط زندگی مادران شاغل، میبایست نکاتی را مدنظر داشته باشند؛ از جمله اینکه به کودکان خود اطمینان دهیم که همیشه عاشقانه دوستشان داریم و زمانی که از آنها دوریم، احساس دلتنگی میکنیم.
باید در مورد شغل خود با آنها صحبت کنیم و از دلایل جداییمان و احساساتی که در آن هنگام به وجود میآید، سخن گفته و اجازه دهیم فرزندمان نیز احساسات خود را در این مورد بیان کند. همچنین باید به آنها آموزش دهید که در مواجهه با خشم خود، چگونه عملکنند تا آسیب کمتری به خودشان و دیگران وارد شود.
باید باور کنیم و بپذیریم که برای کودک بسیار سخت است که هر روز با کسی که دوستش دارد، خداحافظی کند و به او حق دهیم که مثلا روز بعد از تعطیلات احساس دلتنگی و بیقراری بیشتر داشته باشد.
اگر کودک را به مهد و یا خانه مادربزرگ میبریم، در لحظه خداحافظی بهتر است به او اطمینان دهیم که بزودی به دنبالش میآییم و در طول روز هم در صورت امکان با او تماس خواهیم گرفت. باید به او اطمینان دهیم تا به ما اعتماد کند و به این ترتیب احساس عدم امنیت نداشته باشد.
اگر کودک در هنگام بازگشت، رفتار متفاوتی نشان داد، نباید او را سرزنش کنیم؛ بلکه باید صبور باشیم تا او هم بتدریج به شرایط موجود عادت کند و کنار بیاید و مطمئن بشود که با رفتارهای متفاوت و نامهربانانه نمیتواند مانع رفتن شما گردد.
همچنین بایستی برایش سرگرمی و مشغولیت هایی را فراهم آوریم که در طول روز از هدر رفتن زمان او جلوگیری کرده و موجب سرگرم شدن او باشد. سعی کنید هر طور شده وقتی را برای او کنار بگذارید تا در کنارش و فقط برای او باشید.
برنامهریزی کنید که حتما چند روز در هفته اکودک را به پارک، سینما و… ببرید. نکته دیگر اینکه همواره و در همه حال عشق خود را به او نشان دهید تا بداند که تنها نیست، دوستش دارید و همیشه به یادش هستید و فراموش نکنیم این ما هستیم که فرزندانمان را به حضور و حیات در این دنیا دعوت کردهایم، پس با عشق در ادامه مسیر همراهشان باشیم.