فرهنگ و هنر

اختلاف پیمان قاسم خانی و مهران مدیری

تازه ترین اظهارات پیمان قاسم خانی درباره مهران مدیری

پیمان قاسم خانی فیلمنامه نویس و اخیرا کارگردان مطرح ایرانی در گفت و گویی درباره شکل کار خود با مهران مدیری گفته بود: اختلاف من و مهران از آنجایی شروع شد که دیگر حرف مشترک با هم نداشتیم. این نطق، به اندازه‌ای تامل برنگیز است که در ساحت سینما و تلوزیون ایران یک فاجعه فکری محسوب می‌شود. هنگامی که رابطه بین نویسنده و کارگردان یک ارتباط دوسویه نباشد نمی‌توان آنچه را که به مخاطب ارائه می‌شود یک اثر فرهنگی تلقی کرد. البته که مسائل مطرح شده از زبان قاسم خانی مربوط به دوران اوج و شکوفایی مدیری در تلوزیون می‌باشد و اصالت یک نظریه را در مورد شخص یا اثر خاصی از دست می‌دهد. نمی‌توان منکر آن شد که قاسم خانی‌ها اخیرا دچار مشکلات متعددی با مهران مدیری شده‌اند و این کاملا یک امر طبیعی در دنیای امروزی هنر است، چرا که هنر ذاتا امری است حسادت برانگیز و حسادت تا آنجایی در ذهن مولف نفوذ می‌کند که تمامی اندیشه‌های وی را تحت تاثیر قرار می‌دهد.

پیشانی

قاسم خانی با بیان این نکته که: اسم مدیری بر پیشانی من حک شده است. نشان داد که به اندازه قابل محسوسی از کرده خود پشیمان است و اگر زمان به عقب بازگردد ممکن است هرگز این دو گل نوشکفته را در اشکال مختلف ادبیات نمایشی مشاهده نکنیم. مسئله فاصله فکری یا میزان اندیشه ورزی افراد به یک دیگر نیست، مسئله جامعه هنری ما، مخصوصا آنانی که ادعای نویسندگی دارند و با نثرهای خود ناهنجارهای جامعه را بازتاب می‌دهند، کمبود فضای عادلانه برای فعالیت و خودنمایی است. اکنون فرصت آن رسیده که دریچه‌ای به روی این گنجه تاریک و تاثیر گذار فرهنگی باز کنیم و از شر خاله زنک بازی‌های این قشر مغموم خلاص شویم. البته نباید منتظر سکوت مدیری در برابر صحبت‌های قاسم خانی بمانیم چراکه مدیری نیز همواره ثابت کرده است که در جواب به حاشیه‌هایی که مربوط به حیثیت و خانواده‌اش می‌باشد و با صراحت عقیده‌اش را به اشتراک می‌گذارد.

حقیقتی تلخ

اگرچه قاسم خانی به این مولفه اعجاز آمیز در نقش آفرینی مدیری اعتراف کرد که وی با طراحی موقعیت‌های کمدی در داستان، فیلنامه را به شکل عمیقی باب طبع مخاطب می‌کرد. این اعتراف نشان دهنده نقطه ضعف نویسنده در پردازش متن به الگوی ایفای نقش در قامت تلوزیون و سینما است. اتفاقا این حقیقت تلخ را پیمان با کارگردانی ضعیفی که در فیلم «خوب، بد، جلف» از خود نشان داد اثبات کرد که صرفا یک نویسنده خوب نمی‌تواند یک فیلم ساز خوب باشد. نویسنده آنچه را که می‌پندارد خوب است به رشته تحریر در می‌آورد و کارگردان وظیفه دارد با دراماتورژی عمیق و آگاهانه آنچه را که درست است به اجرا در آورد. سریال‌هایی مانند: پاورچین، نقطه چین، شب‌های برره، آثاری هستند که قدرت نمایی قاسم خانی‌ها به وضوح دیده می‌شود و به از نظر شناخت بن مایه‌های دراماتیک باید نوشت: اگر مهران مدیری نامی در عرصه تلوزیون وجود نداشت تا چنین نوشته‌های سطح پایینی را با جَنم داستان پردازی بالقوه خود به یک دستاورد هنری تبدیل کند هرگز قاسم خانی‌ها چنین محبوبیت عامیانه‌ای در دل جامعه پیدا نمی‌کردند.

درون اندیشی

از نظر پروسه ساخت یک اثر دیداری چه در قامت سینما و چه در قامت تلوزیون این پدیده همواره مورد تاکید کارگردانان و نویسندگان می‌باشد که: تفکر مانند رشد درختی است که اگر از ابتدا کژ رشد کند تا مادامی که ریشه‌های آن جان در بدن دارند و سر به آسمان می‌افکند کژ نگریستن را سرلوحه کار خود قرار می‌دهد. این جمله را می‌توان اینگونه تفسیر کرد که کارگردان نباید با تکیه بر یک اندیشه، نظر و ساختار مجموعه آثار خود را به مخاطبان ارائه دهد. تا آنجایی که ما می دانیم گروه نویسندگانی که پیمان قاسم خانی سرپرستی‌شان را بر عهده داشته، قالبی را یک نواخت رعایت می‌کردند که پس از خروج پیمان از این گروه به یک سیستم درون اندیشی تبدیل شده است؛ یعنی هرکس انطوری که میل دارد می‌نویسد و بنا به سطح سلیقه سرپرست جدیدی مانند ژوله یا الوند یا هر فرد دیگری به یک دیگر الصاق می‌شوند. در چنین شرایطی به نظر می‌رسد که دوستی بهترین راهی است که می‌توان جلو پای این دو نسبتا هنرمند قرار داد چرا که شاید با پیوستن این دو شاهد یک اتفاق مبارک در سینمای ایران باشیم

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی

ناگفته‌های «قاسم‌خانی» از راه رفتن روی خط قرمزها

مهراب قاسمخانی و بدترین‌های زندگی‌اش

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا