فرهنگ و هنر

مریم کاویانی از زندگی شخصی اش می گوید/ اگر پرستار می‌ماندم راضی‌تر بودم !

 

 مریم کاویانی، بازیگر سینما و تلویزیون می‌گوید: اگر همچنان پرستار می‌ماندم به طور قطع از لحاظ روحی و معنوی راضی‌تر بودم، اما بازیگر که شدم اوضاع مالی‌ام بهتر شد. گاهی همه چیز اتفاقی رخ می‌دهد و انسان در مسیری قرار می‌گیرد که خودش هیچ تصور و تصویر قبلی از آن نداشته است. گویی اختیار به دست دیگری است. همان که سررشته تمام امور در دستش است. گاه باید به تقدیر و سرنوشت گردن نهاد. پرستار بیمارستان مهراد تهران هرگز در مخیله‌اش نمی‌گنجید روزی از بازیگران پر کار تلویزیون و سینمای ایران شود. دست سرنوشت او را که همه تصوراتش از سینمای ایران به فیلم «قرمز» و دو بازیگر اصلی‌اش، محمدرضا فروتن و هدیه تهرانی محدود می‌شد بر سر راه نادر مقدس و همسرش افسانه منادی قرار داد.
مریم کاویانی، زاده اهواز است به سال 1349، اصالتا اما مازندرانی؛ پدر کارگر کارخانه نیشکر و کاغذ پارس و مادر خانه‌دار. هر دو هم اهل مطالعه، اما نه علاقه‌مند پیگیر هنر. خود کاویانی هم نه علاقه چندانی داشته به بازیگری و نه شناختی از سینما. خودش می‌گوید از میان بازیگران فقط هدیه تهرانی، محمدرضا فروتن و افسانه بایگان را می‌شناخته و بس. روزی گذر نادر مقدس به بیمارستان مهراد که او در آنجا مشغول به کار است، می‌افتد. مقدس از او دعوت می‌کند تا بازدیدی داشته باشد از پشت صحنه فیلم «رویای جوانی» که در دست ساخت دارد. کاویانی بر تردیدهایش غلبه می‌کند و از سر کنجکاوی در پشت صحنه این فیلم حاضر می‌شود. مقدس به او می‌گوید که چهره خوبی برای بازیگری دارد و با اصرار مانتوی سفیدی بر تنش می‌پوشانند و روانه جلوی دوربینش می‌کنند تا ایفاگر نقش کوتاه یک خانم دکتر شود و این‌گونه مریم کاویانی بازیگر می‌شود، به همین سادگی.

کاویانی دوباره به بیمارستان بازمی‌گردد، اما مرگ یکی از بیمارانش او را سخت تحت تاثیر قرار می‌دهد.

خودش می‌گوید: بعد از رویای جوانی پیشنهاد‌های زیادی برای بازی داشتم، اما به سر کارم در بیمارستان برگشتم. در بخش شیمی‌درمانی کار می‌کردم. شبی یکی از بیمارانم که سه ماه تحت درمان بود، فوت کرد. این چهل و هفتمین مرگی بود که می‌دیدم. سخت تحت تاثیر قرار گرفته بودم. به بالکن بیمارستان رفتم و گریه کردم. همان‌جا از خدا خواستم که اگر صلاح می‌داند وارد حیطه بازیگری شوم نشانه‌ای برایم قرار دهد.

و نشان به آن نشان که فردای آن شب برای فیلم «اسپاگتی در 8 دقیقه» دعوت به همکاری می‌شود. کاویانی این‌بار درنگ را جایز نمی‌داند. دیگر طاقت دیدن رنج و محنت بیمارانش را ندارد. رامبد جوان می‌گوید که نقش کوتاهی را برای او در فیلمش در نظر گرفته است. کاویانی پای میز قرارداد می‌نشیند.

«مدیر تولید فیلم پرسید چقدر بنویسم؟ من با حرف و حدیث‌هایی که شنیده بودم از وجود بازیگرانی که حاضرند پول بدهند تا در فیلم بازی‌شان دهند، تصور کردم درخواست پول می‌کنند. بسادگی پاسخ دادم من یک پرستارم و پولی برای این کارها ندارم. مدیر تولید توضیح داد که منظورش دستمزد من بوده است…»

کاویانی برای اولین کار جدی‌اش 200 هزار تومان دریافت می‌کند. حقوق ماهانه او در آن سال با 127 ساعت کار در ماه فقط 147 هزار تومان بود. قرارداد می‌بندد و در عرض ده سال (از سال 83 تا امروز) در سی و اندی فیلم و سریال جلوی دوربین می‌رود؛ از هوو، پایان‌نامه، دلتنگی‌های عاشقانه، یکی برای همه، مخمصه، اخراجی‌ها ۳، رسوایی و معراجی‌ها گرفته تا او یک فرشته بود، راه شب، زیرزمین، شکرانه، روزگار قریب، پنجمین خورشید، دارا و ندار و مدینه. مریم کاویانی بازیگر شد؛ بازیگری پر کار و شاید زیادی پر کار.

در هر صورت او ورودش به عرصه بازیگری را خواست خدا می‌داند و از شرایط کاری امروزش راضی است و می‌گوید: «انسان‌ها به شرایط‌ عادت می‌کنند. اگر همچنان پرستار می‌ماندم به طور قطع از لحاظ روحی و معنوی راضی‌تر بودم، اما بازیگر که شدم اوضاع مالی‌ام بهتر شد. یک پرستار مگر سالانه چقدر حقوق می‌گیرد، در حالی‌که یک بازیگر می‌تواند چندبرابر این مبلغ را در طول سال درآمد داشته باشد.»

کاویانی البته با وجود فاصله گرفتن کامل از پرستاری و اشتغال دائم در حیطه بازیگری، اما ارج و قرب معنوی این دو شغل را قابل قیاس با یکدیگر نمی‌داند

جام جم

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا