گفت و گوی زندگی سالم با حامد بهداد
هيچوقت براي نگرفتن جايزه اعتراض نكردهام
حامد بهداد، سوپر استار یاغی سینما، زاده ۲۶ آبان ۱۳۵۲ در مشهد است . او در سال ۸۹ با نقشآفرینی در فیلم جرم به کارگردانی مسعود کیمیایی، سیمرغ بلورین بهترین بازیگر مکمل را از بیست و نهمین جشنواره فیلم فجر دریافت کرد. او در طول فعالیت هنری اش امکان همکاری با بسیاری از کارگردانان بنام سینمای ایران از جمله ناصر تقوایی، عباس کیارستمی، مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی و… را داشته است که متاسفانه برخی از این همکاری ها به دلایل مختلف هیچ گاه به اکران نرسیده اند. آنچه می خوانید حاصل گفت و گو با این بازیگر توانمند و البته پرحاشیه است.
الان هم زیارت امام رضا(ع) در برنامه هایتان هست؟
بله، این اتفاق شخصی است. وقتی فکر می کنم که چطور محمد علی کلی در صدر مجلس دنیا مشت می خورد و مشت می زد و چه زیبا نام اله را به زبان می آورد، چرا من پیرو او نباشم. او آبروی همه سیاه پوستان را خرید و نظر جهانیان را به خود جلب کرد.من از رفتار او لذت می برم.
چند وقت پیش،عکسی از برد پیت و همسرش دیدم که چطور او را بغل کرده اند یا دیگر هنرمندان که کلی را بسیار دوست دارند یا اینکه رییس جمهور آمریکا به گردن او مدال قهرمانی انداخت؛ او کسی است که وقتی به او گفتند علیه ویتنام بجنگ، نجنگید؛ به همین خاطر 5 سال زندانی شد و زمانی که به ویتنام سفر کرد نمی دانید مردم برای او چه کار کردند و چقدر هیجان داشتند. او نشان داد یک قهرمان ورزشی است و آدم کش نیست. همیشه فکر می کردم او آدم بسیار بزرگی است. برگردم به صحبتهاي اولم، خیلی زیارت امام رضا(ع) را دوست داشتم؛ می رفتم و می نشستم یک گوشه و ساعت ها به گنبد طلا خیره می شدم؛ سر مزار حاج آقا نخودکی یا شیخ بهایی قرآن می خواندم. دلم می خواست کسی پیدا شود که راهم بیندازد وتوی دلم شور و شوق به وجود آورد، اما آن روزها اوضاع زندگی ام خیلی بد بود؛ با پدر و مادرم قهر بودم.
چه اتفاقی افتاده بود که با پدر و مادرتان قهر کرده بودید؟
نوزده سالم بود که عاشق دختری شدم و دلم می خواست به او ابراز عشق کنم، اما نمیتوانستم. هیچ وقت اعتماد به نفس انجام کاری را نداشتم؛چون مادرم باعث شده بود از همه چیز و همه کس بترسم. وقتی داستان عشقم را شنید، چیزی به من گفت که تا ته قلبم را شکست. حرفش باعث شد مدام با خودم فکر کنم که عجب آدم بد و زشتی ام و حق عاشق شدن را ندارم وهیچ دختری از من خوشش نمی آید. چرا؟ چون شهرستانی ام ، لباس های خوبی تنم نمی کنم و هزار تا چیز دیگر. تمام عناوین پست و زشت دنیا را به خودم نسبت می دادم. مادرم نمی دانست چه بدی بزرگی در حقم کرده بود. برای همین مسائل بود که مدتها با خانواده ام قهر بودم.
بالاخره با آن ا آشتی کردید؟
قبل ازاینکه برای کنکور به تهران بیایم، پدر بزرگ و مادر بزرگم به همراه چند نفر از اعضای فامیل، آمدند تا من و مادرم را با هم آشتی دهند. یادم می آید مادر و مادربزرگم در آشپزخانه نشسته بودند. مادربزرگم گفت:« مادرت را ببوس»! خیلی بی صدا زدم زیر گریه. مادرم بلند شد، مرا بوسید و گفت:« تقصیر من بود. حرف زشتی زدم» و واقعا هم حرف زشتی بود. شاید اگر یک روز با چوب توی سر یکی بزنی، آنقدر بد نباشد، اما وقتی ضعف کسی را به رخش می کشی، برایش نهادینه می شود و توی وجودش می رود؛ آن وقت دیگر حتی نمی تواند حرکت کند.
درباره سینمای آقای کیمیایی صحبت کنیم.
آشنايي من با مسعود كيميايي به فيلم بوتيك برميگردد. حميد نعمت اله كه قبلا دستيار آقاي كيميايي بود از ايشان و مرتضي شايسته دعوت كرده بود كه سر صحنه بيايند. من آن زمان صحنهاي را بازي ميكردم كه ميز را ميشكستم و به جهان ميگفتم: «نگفته بودم خوب تار ميزني»! آقاي كيميايي بعد از ديدن اين صحنه از حميد نعمتاله ميپرسد:« اين پسره كيه؟» و نعمتاله كه از علاقه من به آقاي كيميايي با خبر بود، كلي به قول معروف از من تعريف ميكند و به من هم گفت که آقاي كيميايي از تو خوشش آمده است.
شما در همه این سال ها بیننده کارهای آقای کیمیایی بودید. در سال های قبل از انقلاب و بعد از انقلاب که ایشان را دیدید و با هم کار کردید، معتقد بودید که این کارگردان همان کارگردانی است که آن سال ها طرفدارش بودید؟
معلوم است که بودم، اما میزان خستگی آقای کیمیایی را می فهمیدم. برای من آقای کیمیایی مثل یک اثر تاریخی است که غبار رویش نشسته باشد؛ اصلا گرد پیری رویش نشسته است . می دانید چه قدر هر سال فیلم ساختن سخت است؟ می دانید یک هنرمند سانسور می شود؟ می دانید چقدر به او می گویند این را بگو این را نه! این را ننویس! اگر فکر می کنید سینمای کیمیایی خیلی نسبت به قبل از انقلاب تغییر کرده است می دانید برای چیست؟ برای همین مسائل و خود سانسوری های کارگردان است؛ به خاطر تغییر الگوهاست؛به دلیل یک دگردیسی بنابر شرایط روز است،اما کیمیایی باز هم خاصیت خودش را حفظ می کند.
همه می گویند در فیلم های آقای کیمیایی یک بخشی از بازی بازیگر ها بیرون کشیده می شود که هیچ کسی نمی تواند این کار را به جز ایشان انجام دهد. شما هم همین احساس را داشتید؟
چون بازیگر دارد الگوی بازیگری کیمیایی را پیاده می کند؛ او می داند چه می خواهد. قهرمان ها و ضد قهرمان هایش،سیاه ها
و سفیدهایش مشخص اند. آقای کیمیایی خودش میداند چه میخواهد. قهرمانها و ضد قهرمانها، سیاهها و سفیدهایش مشخص اند. رفتار تک تکشان را بلد است. خودش با جزئیات، رفتار قهرمانهایش را میشناسد. اگر در طول کار اشکالی وجود داشته باشد که باعث شود کارتو زشت به نظر بیاید، خودش جلویت را میگیرد. بیشتر وقتها همه چیز را از قبل میداند و حتی اگر نداند سر صحنه یادش میآید؛به او الهام میشود. او هنرمند بسیار بزرگی است که تاریخ سینما تا حالا به خودش ندیده است.
گویا با رامبد جوان مدتی همخانه بوده اید ؟
من قبل از «آخر بازی» يك پیشنهاد تلویزیونی از مرحوم مسعود رسام داشتم.مسعود رسام هم به سفارش رامبد جوان من را شناخت؛ او به جدیت دنبال این بود تا من را به کسی معرفی کند. من صمیمانه از او سپاسگزارم و همیشه دعای خیرم پشت سر او و خانواده اش است. سال هایی که من خانه نداشتم، مهمان خانه رامبد بودم؛ مهمان هما و بهمن، مادر و پدرش. او از برادری برای من کم نگذاشته است؛همینطور عطا هاشمی وعلی فانی که
دوره هایی با هم بودیم یا علیرضا ثانی فر که پدرش عباس
ثانی فر از فیلمبرداران قدیم سینما و از فنی های
سینما بودند و بعدا فیلمبردار شدند. من با همه این ها زندگی کردم. تا دلتان بخواهد فلک مرا چرخانده است. رامبد جوان من را به مسعود رسام معرفی کرد، اما پیشنهادات آقاي رسام را دوست نداشتم.
فكر نميكنيد موضعگيري صريح شما در مورد يادداشت آقاي گلمكاني و حرفهايي كه بعد از آن در مورد بازيگري خودتان زديد باعث ايجاد موضعگيريهاي منفي در مورد شما شد؟ شايد هم تفكري ايجاد شد كه با جايزه ندادن به شما جلوي اين حرف هاي تان را بگيرند تا بيشتر از اين مسئله ادامه دار نشود؟
خب جايزه ندهند. مگر تا الان كه ندادند اتفاقي براي بازيگري من افتاده است؟ مگر آنها حامد بهداد هستند؟ نه. من حامد بهدادم. اصلا جايزه چيست؟ من بهترين جايزه را در خانه خودم دارم. من براي فيلم «چه كسي از گربههاي ايراني خبر دارد؟» بهمن قبادي در جشنواره ابوظبي با داوري عباس كيارستمي جايزه گرفتهام. داور جشنواره را جناب كيارستمي ميگذارند؛ كسي كه به اندازه خارجيها در ايران قدرش را ندانستهاند. حالا ادعا ميكنم كه بهترين جايزه را هم دارم. در آن سال فقط چهار نفر جايزه گرفتند كه يكي از آنها من بودم. اين سوال به نظرم خيلي احمقانه است كه اگر جايزه به من ندهند چه اتفاقي براي من خواهد افتاد. خب ندهند تا ببينم چه اتفاقي براي من خواهد افتاد. اصلا جواب اين سوال از طرف من هم احمقانه است.
در حال حاضر بحث جايزه خيلي مهم نيست؛بلكه مهم تاثير حرفهاي شما بر آينده كاري تان است. اگر واقعا براي شما مهم نيست پس چرا اين صحبتها از طرف شما گفته شد؟
مسئله اينجاست كه من هيچوقت براي نگرفتن جايزه اعتراض نكردهام. شايد اوايل از اين اتفاق غمگين ميشدم ولي بعد از مدتي ديگر هيچ اتفاقي نميافتاد. آقاي كيارستمي حرف خيلي قشنگي به من زدند؛ ايشان گفتند:«حامد جان، به نظرم جايزه نگرفتن قشنگتر است». الان من به تنها چيزي كه فكر ميكنم اين است كه وقتي حقيقت و واقعيت درون من عمدا ناديده گرفته مي شود بايد تذكر بدهم و اين تذكر بايد كمي تند داده شود. اصولا اساطير مملكت ما سهرابكش هستند. به ابوعليسينا ميگفتند کافر و او در جوابشان مي گفت:«کفر چو منی گزاف و آسان نبود،محکمتر از ایمان من ایمان نبود/ در دهر چو من یکی و آن هم کافر،پس در همه دهر یک مسلمان نبود» من كشته مرده بهترين سينماگران و بازيگران قبل و بعد از خودم هستم؛ از جمله مهديهاشمي،گلابآدينه،پرويز پرستويي،رضاكيانيان وخسرو شكيبايي.
به همه خواسته هایتان رسیدید؟
نه، اگر نرسیدم به وقتش به آن ها می رسم و اگر هرگز نرسیدم حتما صلاح نبوده است. همه چیز آهسته و به وقت خودش اتفاق می افتد؛شاید خداوند این رشد را اندازه جنبه من در نظر گرفته و همین کافیاست.
لطفا نظر خود را در مورد مطلب بالا در قسمت اعلام نظرات ذکر کرده و نوع مقالات و اخبار مورد علاقه خود را بیان کنید به بهترین نظرات هدایای نفیسی تعلق خواهد گرفت . باتشکر