رازگشایی سانسور فاطمه معتمدآریا در تلویزیون از زبان خودش !
فاطمه معتمد آریا حالا دیگر تنها یک بازیگر زن در سینمای ایران نیست، بلکه صدایش را وقتی می شنوی، حتی شاید اتفاقی در گذر یک خیابان یا کوچه، ناخودآگاهت پرت می شود به تمام دیالوگ هایی که در سینمای دهه 60 و 70 در گوشت طنین انداخته اند.
سانسور فاطمه معتمدآریا
همیشه و در همه زمینه ها این حکم صادق است؛ بعضی هستند که بودنشان مسیری که انتخاب کرده اند، به مسیرشان بعدی دیگر می دهد و بودشان را فراتر از مسیری که با آن شناخته شده اند، تعریف می کند.
در اصل این اتفاق زمانی می افتد که انسان در مسیرش به حجم و بُعدی دیگرگونه برسد و تبدیل شود به یک کاراکتر؛ کاراکتری که از منظر اجتماعی دیگر فقط عامل به یک مسیر نیست و بودنش خود مزید علت است و نکته ای قابل اعتنا و شاید مهم. وقتی به ساحت هنر می رسیم، این بخش از بودن انسانی به دلیل ارتباطش با ناخودآگاه و ذات هنر جلوه اش دگرگونه می شود و زیبایی شناسی اش برای جامعه ملموس تر، حالا در ساحت هنر قرار است از بازیگری سخن بگوییم که ویترین صنعت سینماست و ماهیتش با دیده شدن، تماشا شدن، مورد توجه قرار گرفتن و از این ها مهم تر جا گرفتن در پس ذهن گره خورده است.
شاید همین حالا که این کلمه ها را از جلوی چشم رد می کنی، مثال های فراوانی از بازیگران سینمای جهان گذر کند از ذهنت، یا حتی سینمای ایران با این که معدودند و انگشت شمار. یکی از این انگشت شمارها در سینمای پس از انقلاب به قطع فاطمه معتمد آریاست. بازیگری که حالا با این پیش فرض می توان این گونه روایتش کرد که از قد و قواره بازیگری در سینمای ایران فراتر رفته و با مسیری که طی کرده است، حالا بخشی از تاریخ ذهنی و به عبارتی خاطره جمعی اجتماع ایران است. چه کودک های حالا بزرگ شده دهه 50 و 60 که با «کلاه قرمزی»اش خو گرفته بودند، چه پدران و مادران آن نسل که با «روسری آبی»اش بغض کرده اند.
معتمد آریا حالا دیگر تنها یک بازیگر زن در سینمای ایران نیست، بلکه صدایش را وقتی می شنوی، حتی شاید اتفاقی در گذر یک خیابان یا کوچه، ناخودآگاهت پرت می شود به تمام دیالوگ هایی که رد سینمای دهه 60 و 70 در گوشت طنین انداخته اند.
بگذار این گونه بگویم که وقتی صدایش را می شنوی یا وقتی چهره اش را می بینی، بدون این که ابتدا نامش در ذهن نام ببندد، انگار آشنای سابق و صادقی را دیده ای در میان شهری غریب. رسیدن به این نقطه از هم کیشی تنها در بازیگر خوب بودن یا خوب بازی کردن یک بازیگر نیست و این بخشی از ماجراست. بخش دیگر آن است که او در تمام مسیر حرفه ای اش به گونه ای عمل کرده است که مخاطبان از هر نسلی به او اعتماد دارند. اعتمادی که نمی دانند از کجا آمده است و از چه دلیل است، اما چنان امن و امین است که چرایی اش رنگ می بازد و امنیتش جایگزین می شود.
معتمد آریا را می توان حالا و پس از اتمام این سالیان، بخشی از خاطره جمعی این اجتماعی خطاب کرد. خاطره جمعی ای که وقتی کودکان بزرگ شده دهه 50 و 60 در مقابلش قرار می گیرند، می شوند ناخودآگاه کلاه قرمزی یا پسرخاله، با همان کودکی و امنیت. پس چه بهتر از این که در ظهری گرم، در کافه نشر ثالث و در میان شلوغی خبرنگارانی که برای نشست خبری فیلم «یحیی سکوت نکرد» آمده بودند، با فاطمه معتمد آریا از همین خاطره جمعی گپی کوتاه بزنیم.
خانم معتمد آریا، شما متعلق به خاطره جمعی چند نسل هستید و این خاطره جمعی باعث می شود که شما نسبت به دیگر بازیگران سینمای ایران متمایز شوید؛ چون وقتی فاطمه معتمد آریا را می بینند یا صدایش را می شوند ناخودآگاهشان رجوع می کند به آن چیزها که به آن خاطره جمعی گفته می شود. همین حضور در خاطره جمعی آیا در مسیرتان، زندگی تان و آن چه حرفه تان است، تاثیر داشته است؟
باید بگویم که خیلی ممنونم از این بار مسئولیتی که با این سوال بر دوش من می گذارید. حقیقتش باید بگویم که من از ابتدای کارم هیچ وقت به این فکر نکرده ام که چه مسئولیتی بر دوشم هست، بلکه به این فکر کرده ام که چه کاری درست است و چه کاری غلط. سعی کرده ام کار غلط نکنم و به همین دلیل هم نسبت به سال های کاری ام گزیده و محدود کار کرده ام. این بار مسئولیت را شما منتقدان و مردم که بیننده کارهای من هستید، بر دوش من می گذارید، ولی من به شخصه تنها تلاش می کنم که فقط کاری که غلط است، انجام ندهم.
مرحله بعد از این است که وقتی کارهایم با مخاطبانش رو به رو می شود، برایم مسئولیتی به وجود می آورد. در ابتدا من یک قانون دارم برای خودم؛ قانون من غلط کار نکردن و بیهوده کار نکردن است. این قانون هم وقتی در ارتباط با مخاطب قرار می گیرد، این معنا را پیدا می کند. طبیعتا وقتی شما این مسئولیت را به عنوان جامعه یا مخاطب بر دوش من می گذارید، طبیعتا باعث می شود که من حساسیت هایم بیش از خواسته های خودم باشد؛ یعنی من یک بخشی باید به خود پاسخ بدهم که کار اشتباه نکنم و مراقب باشم و یک بخش هم به مردم. گاهی اوقات در این سال ها که من کم کارتر بوده ام، وقتی مردم کوچه و بازار هم کلامم می شوند و با من صحبت می کنند و می پرسند چرا کم کاری؟
می گویم کار خوبی ندیده ام که انجام بدهم و واکنش مردم چنین است که می گویند بهتر است که شما کار بد نکنید هیچ وقت. خب این برای من یک دیکته است، برای من یک درست است برای این که اجازه ندارم کار بد و غلط انجام بدهم. این بیشترین باری است که بر دوش من است.
تا به حال شده است که خودتان گرفتار این خاطرات جمعی شوید؟
حقیقتش را بخواهید نه، واقعا فکر نمی کنم تا به حال برایم این اتفاق بیفتد. چون فکر می کنم من خودم هم بخشی از این خاطره جمعی هستم. خیلی از تجربه های بازیگری و کاری ام از کودکی تا به حال بخشی از خاطرات خود من هم هست، آن خاطره هم خاطره جمعی می شود، زیرا تمام مخاطبانی که مرا تماشا کرده اند هم سهیم هستند در این خاطره.
هرگز نشده است که در موقعیتی قرار بگیرم که گیر کنم در آن ها، حتی گاهی اوقات کاملا در تضاد با موقعیت شخصی ام بوده… ولی یک چیزی از این که برایم خیلی جالب است و قابل احترام این است که خاطره جمعی من و مردم با هم یکی است.
نکته عجیبی که اما حالا با علم بر این موضوع رخ داده این است که چهره شما را تلویزیون نشان نمی دهد. حتی در آخرین نمونه این رفتار تلویزیون می شود به تیزری اشاره کرد که درباره بیماران تالاسمی بود و قسمتی که شما نریشن می گفتید تصاویر دیگری نشان داد، ولی صدایتان بود، شاید چون دیگر آن را نمی توانستند حذف کنند. انگار نمی خواهند حتی نام شما در این قاب مطرح شود.
چیزی که وجود دارد، این است که من با حذف صدا و تصویر و اسمم در تلویزیون هیچ مشکلی ندارم. می تواند بگوید سلیقه من این آدم نیست، ولی این حکمی که می دهند که هیچ تیزری با اسم و صدا و تصویر من اجازه پخش ندارد یا حتی در سریال هایی که از من پخش می شود، اسمم را از تیتراژ بر می دارند، یک ذره اندازه تلویزیون را تغییر می دهد. یعنی از اندازه یک رسانه بی قضاوت عام، آن را یک رسانه خاص می کند و این خاص بودنش مثل یک بیماری است. این بیماری اصلا خوب نیست، خصوصا که یک رسانه عمومی نباید این گونه باشد و باید آفت زدایی کند. وقتی آفت زدایی نمی کند، می آید و اسم و تصویر و صدای من را حذف می کند.
این اتفاق در دیدن مردم کار قشنگی نیست، قضاوت را مردم انجام می دهند و توان این کار را مردم دارند، نه جایی که به عنوان مجری فرهنگی این مملکت است. مجری فرهنگی ای که از ما و تک تک مردم مالیات می گیرد، مالیات گرفته می شود برای چنین رسانه ای. یعنی تلویزیون و صدا و سیما با پول مردم و با پول من و امثال من چرخیده می شود. پس قضاوت را بگذارند به عهده مردم. ما نمی توانیم و اجازه نداریم که به جای مردم قضاوت کنیم.
بازیگران زن در سینمای ایران چرا نمی توانند خارج از آن چیزی که عرف زن در سینماست، نقش آفرینی کنند؟ بازیگر زن اصلا می تواند نقشی متفاوت داشته باشد؟
باید داشته باشد. اگر این گونه نیست و وجود ندارد، یک نقص عمومی است در سینمای ما که این موضوع بروز پیدا نمی کند. شما نگاه کنید اکثر بازیگران ما بعد از یک دوره کوتاهی وزنشان چندین برابر می شود و بالا می رود. یعنی حتی به فیزیکش که مهم ترین عامل حرفه ای اش محسوب می شود هم توجه نمی کند.
فاطمه معتمدآریا
به صدا، به لحن، به تربیت گفتارش توجه نمی کند، بازیگری که نه راجع به حرفه اش اطلاعاتی دارد، نه علاقه ای دارد به فهمیدنش و نه تلاشی برایش می کند و این آگاهی را نسبت به کار خودش ندارد، طبیعتا نمی تواند این حرفه را ارتقا بدهد. کارگردانی که نمی داند از بازیگرش چه چیزی می خواهد، نمی تواند این حرفه را ارتقا بدهد… درنتیجه یک نقص عمومی و یک عدم دریافت حرفه ای است که رخ می دهد.
از طرفی هم فیلمنامه نویس ها…
بله، حتی تهیه کننده ناآگاه را باید اول از همه نام برد. تهیه کننده ای که برای آوردن سرمایه در یک فیلم خودش هم نمی داند سهمش چیست و باید چه کاری انجام بدهد. کارگردانی که این موقعیت را برای خودش قائل نیست که اندیشه و نگاه کلی فیلم در دست اوست… و باز هم بازیگری که نمی داند تجلی اندیشه کارگردان چیست. یا فیلم برداری که نمی داند با چه موقعیتی این تجلی اندیشه را بازنمایی کند و نشان دهد و… همه و همه با هم کمک کرده اند تا این نقص عمومی به وجود بیاید.
این ایام که به قول خودتان فضای قالب سینما را آن قدر دوست داشتنی نمی بینید و گزیده کار و کم کار شده اید، چه می کنید؟ این فاصله تان را از سینما چطور تعریف می کنید؟
حقیقتش من از سینما فاصله نگرفته ام.
مقصود این است که کمتر جلوی دوربین.
بله، من فقط کمتر جلوی دوربین هستم. آن هم واقعا به اختیار خودم بوده است. وگرنه مدتی خارج از ایران در آذربایجان کار کرده ام، داوری جشنواره های مختلف را قبول کرده ام، کمک کرده ام به فیلم سازان جوان و بیش از هزار تا سناریو خوانده ام در طول همین زمان و سال ها… همه این هاست که من را به روز نگه داشته است.
بیوگرافی فاطمه معتمدآریا :
فاطمه معتمدآریا (زادهٔ ۷ آبان ۱۳۴۰ در تهران) یکی از بازیگران سینمای ایران است.
او در فیلمهای کارگردانان بزرگ سینمای ایران چون بهرام بیضایی، محسن مخملباف، رخشان بنیاعتماد و بهمن فرمانآرا بازی کرده و بازی او بارها مورد توجه و تحسین قرار گرفتهاست.
فاطمه معتمد آریا در هفتم آبان ماه ۱۳۴۰ در تهران به دنیا آمد. در سال ۱۳۵۳ وارد کانون پرورش فکری کودک و نوجوان شد. در ۱۳۵۵ به عنوان هنرجوی هنر در دانشسرای هنر پذیرفته شد که در نهایت در سال ۱۳۵۸ فارغالتحصیل شد. همزمان با گروه تئاتر دانشجویان دانشکده هنرهای زیبا نیز همکاری میکرد در سال ۱۳۶۰ با احمد حامد ازدواج کرد که یک پسر به نام نریمان حاصل این ازدواج است.
هفته نامه چلچراغ – ویکی پدیا – ایسنا – مهر
گرداوری و تنظیم : پرشین وی