مذهبی

موضوع: قيام امام حسين عليه السلام براي امر به معروف

 

بسم الله الرحمن الرحيم

«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

هفته‌ي اول محرم به نام هفته امر به معروف گذاشته شده است. امر به معروف امر به خوبي‌هاست. نهي از منکر يعني نهي از بدي‌ها. وظيفه‌اي است که قرآن مي‌گويد: حتي بچه‌ها هم بايد امر به معروف کنند. اگر بچه‌اي خلافي را ديد مي‌تواند نهي از منکر کند.

1- امر به معروف، وظيفه اي همگاني

پدري سيگاري بود، يک شعري بچه‌اش عليه سيگار و ضد سيگار ياد گرفته بود. تا پدرش مي‌رفت سيگار بکشد، براي پدرش اين شعر را مي‌خواند. پدرش عصباني شد گفت: مي‌روم در مستراح مي‌‌کشم. در مستراح رفت، بچه پشت در مستراح رفت باز اين شعر را خواند. بالاخره پدر عصباني شد، سيگارش را خاموش کرد ديگر نکشيد. قرآن بخوانم. لقمان مي‌گويد: بچه جان، نگو من بچه هستم. «يا بُنَيّ» پسر کوچولو! «أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ» (لقمان/17) اکر يکوقتي گفتند: اسلام راجع به آزادي چه مي‌گويد؟ بگو: اسلام در آزادي طوري است که دختر که نه ساله شد به تکليف مي‌رسد. يعني واجبات را بايد انجام بدهد، يکي از واجبات امر به معروف است. اگر بالاترين شخصيت مثل رئيس جمهور گرفتار خلافي شد، يک دختر نه ساله در قانون اسلام اجازه دارد به رئيس جمهور نهي از منکر کند. اين علامت آزادي است. امر به معروف يعني محيط آزاد است. امر به معروف يعني بنزين مي‌سوزد، نگو به ما چه؟ اگر کسي راه مي‌رود و خلاف مي‌بيند يا با زبان، يا با قدرت و بازو، يا با عبوس کردن، حداقل عبوس کنيم. گناه ديدي عبوس کن. اگر کسي با هيچ رقمي با منکر برخورد نکرد، حديث مي‌گويد: اين مرده است. فقط باد در ريه‌اش مي‌رود. و لذا « فَهُوَ مَيِّتٌ بَيْنَ‏ الْأَحْيَاء» (تهذيب الاحکام/ج6/ص181) ميت به معني مرده است. «بين الاحياء» يعني بين زنده‌ها! ما دو مرده داريم.

خدا مرحوم پرورش را رحمت کند. مي‌فرمود: ما دو رقم مرده داريم. مرده افقي، قبرستان. مرده عمودي، آدم‌هاي بي‌خاصيتي که در خيابان راه مي‌روند. مرده افقي و عمودي داريم. اين جمله هم مي‌تواند از اين حديث برداشته شود. حالا چرا هفته اول محرم را هفته امر به معروف گفتند، چون امام حسين فرمود: کربلا مي‌روم تا امر به معروف کنم. «اني اريد عن آمر بالمعروف»

معلوم مي‌شود امر به معروف هم هميشه لازم نيست يواش باشد. گاهي هم آدم بايد زير سم اسب برود. چون منکر فرق مي‌کند. منکر اگر قوي بود، اگر چوب کلفت بود، تبرش هم بايد قوي باشد. وگرنه با قند شکن.

2- حکومت معاويه، بزرگ ترين منکر زمان امام حسين

اگر چوب قوي بود تبرش هم بايد قوي باشد. برداشتن رژيم بني اميه، رژيم بني اميه يک قدرتي است. معاويه خيلي کار کرده بود. يک روز مي‌خواست بداند چقدر کار کرده است، گفت: يک بار چهارشنبه تصميم بگيريم نماز جمعه بخوانيم. ببينيم کسي جرأت مي‌کند بگويد: امروز چهارشنبه است. به مردم گفتند: چهارشنبه بياييد نماز جمعه بخوانيم. همه رفتند نماز جمعه بخوانند و کسي جرأت نکرد بگويد: امروز چهارشنبه است.

بني اميه رژيمش منکر است، برداشتن آن با نصيحت نمي‌شود. با راهپيمايي و ديوار و شعار و ديوار نويسي نمي‌شود. يک امام حسيني بايد باشد، برود اين خط را بشکند، خط وحشت را بشکند. به مردم جگر بدهد. جرأت بدهد، بعد از قيام امام حسين گفتند: چه کاري کرديم، چه غلطي کرديم؟ زينب کبري و امام سجاد در شام سخنراني کرد، حدود شصت نفر از دانه درشت‌هاي شام آمدند عذرخواهي کردند و گفتند: کلاه سر ما رفت. نفهميديم بني اميه که بود. بالاخره افشاگري با بيان، با قلم، با نامه.

من در اين جلسه مي‌خواهم کلامي از امام حسين بگويم با امر به معروف. کتابي راجع به امر به معروف نوشتم. آن کتاب تلخيص شده است. من يک صفحه از آن تلخيص مي‌گويم. امام حسين فرمود: «صاحب‏ الامر بالمعروف‏ يحتاج الى‏» (مصباح الشريعه/ص272) کسي مي‌خواهد امر به معروف کند چه کند؟

موضوع: امر به معروف به مناسبت هفته اول محرم. اول اين را به شما بگويم. هميشه امر به معروف قبل از نهي از منکر است. اول مي‌گويند امر به معروف بعد مي‌گويند: نهي از منکر. اين يعني چه؟ يعني سراغ معروف‌ها برويد، منکرها کم مي‌شود. نماز معروف است. خود نماز را اگر خواندي، يک آدم نمازي «تَنْهى‏ عَنِ الْفَحْشاءِ وَ الْمُنْكَر» (عنکبوت/45)

3- تقدم امر به معروف بر نهي از منکر

شما ازدواج را آسان کن، خلافکاري کم مي‌شود. يک بيسکوييت به بچه بده. يک نان به بچه‌ات بده بخورد، ديگر بچه خلاف نمي‌کند. ايام فراغتش را با يک چيز حلال پر کن. يک خنده حلال توليد کنيد در اختيار مردم بگذاريد. مردم وقتي مي‌خواهند بخندند، گرفتار حرام نشوند. يعني هميشه بايد از معروف در منکر را بست. وقتي خدا به آدم و حوا مي‌خواست بگويد: گندم نخوريد، اول گفت: «وَ كُلا مِنْها رَغَداً حَيْثُ شِئْتُما» (بقره/35) آدم و حوا هرچه مي‌خواهيد بخوريد. بعد گفت: «وَ لا تَقْرَبا هذِهِ الشَّجَرَةَ» وقتي حضرت لوط مي‌خواست جلوي لواط را بگيرد، گفت: «هؤُلاءِ بَناتي‏ هُنَّ أَطْهَرُ لَكُمْ» (هود/78) دختر دارم عقد شما مي‌کنم و به شما مي‌دهم. ازدواج کنيد بعد گفت: لواط نکنيد. يعني نمي‌شود بگوييم: بچه‌ام ليسانس باشد، آقاي قرائتي دعا کنيد بچه‌ها پاک باشند. خوب دعا نمي‌خواهد. زنش بده! شوهرش بده! هرچه شوهر براي دختر مي‌آيد، مي‌گويد: مي‌خواهد ليسانس بگيرد. بعد مي‌گويد: مي‌خواهد فوق ليسانس بگيرد. دختر بزرگ مي‌شود، پسر بزرگ مي‌شود، آسيب پذير هستند. بعد مي گويد: دعا کن. ازدواج را آسان کنيد فساد کم مي‌شود.

امام حسين فرمود: «صاحب‏ الامر بالمعروف‏ يحتاج الى‏» شرايط کسي که امر به معروف مي‌کند. اول اين را بگويم. بعضي مي‌گويند: نمي‌خواهد به ما نصيحت کني. برو خودت را درست کن. من هم بايد خودم را درست کنم و هم بايد تو را درست کنم. يک مثلي الآن يکي از دوستان زد. در کوهنوردي بالاي کوه مي‌روند. يکي وسط راه مي‌گويد: دستت را به من بده. مي‌گويد: برو گمشو. تو خودت هم هنوز به قله نرسيدي. من به قله نرسيدم ولي يک قدم از تو جلوتر هستم. با همين يک قدم مي‌توانم تو را کمک کنم. لازم نيست که کسي که امر به معروف مي‌کني خودش به قله رسيده باشد و هيچ عيبي نداشته باشد. ممکن است من شانزده عيب داشته باشم، حالا مثلاً سيگار را منکر کوچک مي‌گوييم. سيگاري نيستم. مي‌گوييم: آقا سيگار نکش! نگو: آقا تو خودت هم عيبي داري. من خودم هم عيب دارم. ولي در اين سيگار من باقي عيب‌هايم را نمي‌گويم. من در اين امر به معروف از تو جلوتر هستم. بنابراين اين يک مورد است. امر به معروف نشان دهنده‌ي اين است که من دينم را دوست دارم. مردم را دوست دارم. وجدانم بيدار است. خرفت و غافل نشدم.

شرايط امر به معروف، «أن يكون عالما بالحلال و الحرام» (مصباح الشريعه/ص272)

4- شناخت درست معروف و منکر

1- خيلي ‏وقت‌ها يک کار را فکر مي‌کند منکر است، معروف است. يعني اول بايد بدانيم واقعاً اين منکر است؟ گاهي وقت‌ها يک چيزي را امر و نهي مي‌کنيم و حال آنکه گناهش ثابت نشده است. بعضي‌ها روي خيلي از آهنگ‌ها حساس هستند. بايد ديد اين آهنگ واقعاً حلال است يا حرام است؟ بايد عالم باشد.

2- «فارغا عن خاصة نفسه» (مصباح الشريعه/ص272) فارغ يعني دور باشد، گرفتار نفس نباشد. دکانش نباشد. گاهي وقت‌ها انسان يک کاري مي‌کند دکانش است. يعني دلش براي دين نمي‌سوزد. اين شغلش است. يعني امر به معروف و نهي از منکرش يک نفس است. من يکوقت در تلويزيون مثل زدم.

گاهي يک دختري مي‌آيد با من گفتگو کند. کجا؟ روبروي جمعيت. مردم نگاه مي‌کنند که آقاي قرائتي به اين دختر چطور نگاه مي‌کند. نگاه مي‌کند يا نه؟ اگر نگاه مي‌کند لحظه‌اي نگاه مي‌کند يا نگاه طولاني مي‌کند؟ با وقار صحبت مي‌کند يا نه يک لبخند هم به او مي‌زند؟ من مي‌بينم مريدهايم نگاه مي‌کنند، سرم را پايين مي‌اندازم و حرف مي‌زنم. اين بخاطر اين نيست که من مي‌خواهم گناه نکنم، براي اين است که مي‌خواهم مريدهايم را از دست ندهم. من اگر به دختر نگاه کنم، مي‌گويند: قرائتي را ديدي دختر را چطور نگاه مي‌کرد؟ من براي اينکه مريدهايم را از دست ندهم، نگاه نمي‌کنم. ولي اين نفس است. براي خدا نيست.

3- «ناصحا للخلق» ناصح يعني خيرخواه باشد. «رحيما لهم، رفيقا بهم» رحيم، رفيق، کسي که امر به معروف مي‌کند بايد رفيق مردم باشد. دلسوز مردم باشد. مردم را تحقير نکند. «داعيا لهم باللطف» با لطافت و لطف حرف بزند. خشن حرف نزند. «و حسن البيان» بيانش زيبا باشد. به ما گفتند وقتي اذان مي‌گويي، اذان امر به معروف است. «حي علي الصلاة» مردم را به نماز دعوت کنيد. «حي علي الصلاة» امر به معروف است. مي‌گويند: آدم خوش صدا باشد. در پيشنماز مي‌گويند: پشت سر کسي نماز بخوان که قرائتش «اقرأهم» قرائتش بهتر باشد. «افقههم» باسوادتر باشد.

5- تفاوت شيوه هاي امر به معروف

«عارفا بتفاوت أخلاقهم» عارف يعني معرفت داشته باشد. اخلاق مردم را بداند و با هرکسي يکسان حرف نزند. يکوقت من يک مثال زدم. گفتم: گرد گچ که روي آستين مي‌نشيند شما با دست پاک مي‌کني. اما اگر دوده بنشيند، اينطور کني دستت سياه مي‌شود و دوده فرو مي‌رود. دوده را بايد فوت کني. يعني بداني بين گرد گچ  و دوده فرق است. با همه نمي‌شود يکسان صحبت کرد. «اخلاقهم لينزل كلا بمنزلته بصيرا بمكر النفس ومكائد الشيطان» شما يک الله اکبر را چند نوع مي‌گوييد. يکوقت الله اکبر را شب 22 بهمن مي‌‌گوييد. مي‌گويي: الله اکبر! يکوقت در راهپيمايي مي‌گويي. يکبار سر نماز هستي الله اکبر مي‌گويي. سر نماز نمي‌گويي: الله اکبر. (مثل الله اکبر راهپيمايي!) يکبار تعجب مي‌کني و الله اکبر مي‌گويي. يکبار در مسجد تکبير مي‌گويي. مي‌گويي: «سمع الله لمن حمده، الله اکبر» يک الله اکبر را چند رقم مي‌گويي. با اين بايد چطور حرف زد؟ اين بار اولش هست مسجد آمده است. اگر خواسته باشي امر به معروف و نهي از منکر کني اين مي‌برد. بار اولش است. 

اين مايکروفرهايي که غذا را داغ مي‌کند، مي‌گويند ظرف فلزي نبايد در اين گذاشت. اين مهم است که آدم بداند اين سيزده ساله است يا شانزده ساله است. اين سير است يا گرسنه است؟ هرکدام يک کدي دارد. ما وقتي مي‌رويم سخنراني کنيم پنج رقم آدم پاي منبر ما نشسته است. برخي آدم‌ها مغرور هستند، انگار از دماغ فيل افتادند. پاي منبر هم اينطور هستند. بعضي آدم‌ها عاشق هستند و آمدند چيز ياد بگيرند. پاي منبر اينطور هستند. بعضي آدم‌ها بي‌تفاوت هستند. اينطور هستند. (خنده حضار) بعضي فراري هستند. پاي منبر اينطور هستند. مي‌خواهد فرار کند. نيامده چيز ياد بگيره، آمده شام بخورد. به يک نفر گفتم: روضه برويم، گفت: من شام خوردم. (خنده حضار) خيلي فرق مي‌کند. کسي که امر به معروف مي‌کند بايد انسان شناس و روانشناس باشد. اين در چه حالي است؟ عصباني است. کي بايد به او گفت. اگر معلم زير نمره بيست نصيحت کند شاگرد مي‌گويد: چشم! اما اگر معلم به شاگرد نمره صفر داد و بعد گفت: فرزندم ناخن‌هايت را بگير. مي‌گويد: نمي‌خواهم بگيرم. زير نمره صفر که نمي‌شود نصيحت کرد. آن شبي که براي دخترت گوشواره مي‌خري نصيحت کن. آنوقتي که به خانمت پول مي‌دهي نصيحت کن. خانم پول مي‌خواهد، مي‌گويد: ندارم! مواظب باش چنين کني، چنان کني، مي‌گويد: تو ديگر حرف نزن. يک قران ندارد هي اُرد مي‌دهد. وقتي پول مي‌دهي حرف بزن. وقتي نمره بيست مي‌دهي و وقتي گوشواره مي‌خري. اين خيلي مهم است. «عارفا بتفاوت أخلاقهم». 

«إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَارا» (کافي/ج3/ص454) حديث داريم گاهي دل آمادگي دارد. هرچه بگويي مي‌پذيرد. گاهي هم دل پس مي‌زند. وقتي که دل پس مي‌زند آنوقت نصيحت نکن. ديگر چه؟ «بَصِيراً بِمَكْرِ النَّفْس‏» بفهمد که نفس سرش کلاه مي‌رود. آدم خودش هم نمي‌فهمد. گاهي وقت‌ها کارش نفس است ولي خيال مي‌کند بندگي خدا را مي‌کند.

6- اقامه نماز ظهر عاشورا در برنامه عزاداري

عزاداري مي‌کند. اگر مصاحبه کني مي‌گويي: به عشق امام حسين عزاداري مي‌کنيم. راست هم مي‌گويد. اما همين عزاداري هم ممکن است نفس درونش باشد. جلوي رويش بگوييم: آقاجون شما عزاداري هم مي‌کني هيچ مي‌داني ظهر عاشورا خود امام حسين سر نماز است؟روز عاشورا سي تير به آقا زدند. ولي نمازش را خواند. شما هم الآن در خيابان هستي يک موکتي، گوني ببريد، تو که رئيس هيأت هستي اين تشکيلات را راه مي‌اندازي اين امکانات را بگذار، هرکجا ظهر شد وسط خيابان نماز بخوانيد. البته طوري که يک ماشين هم براي اضطرار بتواند رد شود. آقا ما خواسته باشيم نماز بخوانيم دسته ما به هم مي‌خورد. ديگر دسته به هم مي‌خورد. اصل براي شما نماز است يا اصل براي اين است که دسته به هم مي‌خورد. چيزي براي ما دکان نباشد.

من بارها گفتم. يکبار ديگر هم مي‌گويم. اميرالمؤمنين منزل يتيمي آمد. هرچه به يتيم گفت: عزيز! پسر جون! آقازاده! هرچه از اين دست کلمات گفت، اين بچه يتيم همينطور نگاه کرد. حضرت امير خيلي ناراحت شد. اين يتيم چقدر غم دارد و نمي‌خندد. با زانوها و دست‌هايش مثل بزغاله راه رفت و بع و مع کرد. يتيم خنديد. يک نفر گفت: آقا بد است. مي‌داني شما چه کسي هستي؟ رئيس حکومت اسلامي هستي. صداي بزغاله مي‌کني؟ فرمود: هرکار کردم بچه نخنديد. تشخيص دادم خودم را بشکنم و صداي بزغاله کنم که اين يتيم بخندد. گاهي آدم بايد هيأتش را بشکند. نماز اول وقت هرچه مي‌خواهد بشود، بشود! خود امام زمان سر نماز است. امام حسين سر نماز است. تو حرف حسابت در خيابان چيست؟ شما که عزادار امام حسين هستيد، بايد پرچمدار نماز هم باشيد. اين امام حسين انرژي هسته‌اي است. همه رئيس جمهورهاي کره زمين، اينها که1+5 هستند. شما بگو: 5+ 1000! همه رئيس جمهورهاي کره زمين خواسته باشند يک راهپيمايي ده متري راه بياندازند مشکل دارند. با اضافه‌کار و ميني بوس و قطار و هواپيما و بخشنامه و سايت و اينترنت و ماهواره، همه رئيس جمهورها تصميم بگيرند يک راهپيمايي ده ميليوني و بيست ميليوني راه مي‌اندازند. ما در ايران يک چيزي به نام انرژي هسته‌اي داريم که يا حسين است! تا مي‌گوييم: يا حسين! هفتاد ميليون سياه پوش در خيابان مي‌ريزند. چه کسي يک چنين اهرمي دارد؟ يک انرژي هسته‌اي داريم حج است. «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْت‏» (آل‌عمران/97) مستطيع مکه برود. هرسال يک ميتينگ دو ميليوني با عشق و با پول خودشان کفن پوشيده، سر تراشيده لبيک مي‌گويند. دور يک محور که حج يک انرژي هسته‌اي است. چه کسي مي‌تواند با نيم سطر کلمه «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَيْهِ سَبيلا» يک جمله ده کلمه‌اي بعد از 1400 سال ميتينگ چند ميليوني راه مي‌اندازد. زن و مرد و پير و جوان و عرب و عجم! ما اسلام را نشناختيم. اسلام خيلي قدرت دارد.

جايي که سيل و زلزله مي‌آيد خيلي کشورها غذا مي‌فرستند. منتهي ما از بهترين غذا مي‌فرستيم. بعضي از کشورها غذاهايي که مي‌ترسند مردمشان بخورند و مريض شوند براي آنها مي‌فرستند. يعني گاهي غذاي مسموم هم مي‌فرستند. ولي قرآن مي‌گويد: به فقرا بهترين را بدهيد. ما خودمان ممکن است روغن درجه يک نخوريم. اما روي پلوي امام حسين روغن درجه يک مي‌ريزند. ممکن است خودمان گوشت يخي بخوريم. ولي براي امام حسين بهترين را مي‌خريم. کجا پيدا مي‌کنيد جايي را که… مثلاً در شهر زنجان چند هزار گوسفند مي‌کشند. با پول خودشان و بخشنامه ندارد. اين اشک‌ها خيلي ارزش دارد. ما با امام حسين مي‌توانيم انقلاب و اسلام را صادر کنيم. امام حسين يک کلمه ياد امام خميني داد و امام خميني ايران را نجات داد. امام حسين فرمود: خون بر شمشير پيروز است. بني اميه گفت: من شمشير دارم. امام حسين فرمود: من خون دارم. خون من شمشير تو را مي‌شکند. اين پيام کربلا بود. امام حسين يعني اگر سي تير هم به تو زدند دست از نمازت برندار!  

7- صبر و استقامت در مبارزه با منکرات

«صابراً» کسي که امر به معروف مي‌کند بايد حوصله کند. ولش کن! من گفتم گوش نداد. بابا! گوش نداد يکبار ديگر هم بگو. قرآن مي‌گويد: «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا» (اسراء/41) صرف و نحو را شنيده‌ايد. يعني يک کلمه را در قالب مختلف بياوريد. ،مثلاً ضَرَبَ، ضربا، ضربوا، با يک کلمه‌ي مختلف در قالب‌هاي مختلف… «وَ لَقَدْ صَرَّفْنا في هذا القرآن» يعني ما مطالب قرآن را در قالب‌هاي مختلف گفتيم. اگر حرف زديد و گوش ندادند کس ديگر بگويد. خيلي وقت‌ها مي‌گويد: من گفتم گوش نداد. مادر مي‌گويد: بچه‌ام دانشجو است. يا دبيرستاني است. يا شوهرم، يا شوهر مي‌گويد: همسرم! پسر عمو، پسر خاله‌ام، هرکس… مي‌گويد: من گفتم گوش نداد. مي‌گويم: آقا ممکن است حرف تو را گوش نداده باشد. ببين اين مريد چه کسي است؟ ممکن است کس ديگري به او بگويد گوش بدهد. شما اگر سر سفره يک شيشه نوشابه ديدي، در را باز نکرد و نتوانستي در را باز کني دور مي‌ريزي؟ مي‌گويي: من نتوانستم شما باز کن. دور سفره مي‌چرخاني تا يک نفر باز کند. نمي‌گويم: حالا که درش باز نشد دور بياندازيم. اگر حرف شما در کسي اثر نکرد ببين حرف چه کسي در او اثر دارد؟

حضرت امام در تحرير الوسيله مي‌فرمايد: در امر به معروف و نهي از منکر ببينيد حرف چه کسي اثر دارد؟ ممکن است حرف تو را نمي‌خرند. ما در دانشگاه تهران همانجايي که نماز جمعه هست، ما شنبه و دوشنبه و چهارشنبه نماز مي‌خوانيم. دانشجوها خيلي پيش من آمدند و گفتند که: آقاي قرائتي مي‌ترسم بگويم بدتر شود. اما مي‌گويم. آمد گفت: پدر من مريد تلويزيوني تو است. من مي‌خواهم داماد شوم پدرم مي‌گويد: صبر کن درسهايت تمام شود. مي‌گويم: پدرت وضعش خوب است يعني مي‌تواند تو را داماد کند؟ مي‌گويد: بله! وضعش مشکلي ندارد. فقط مي‌گويد: ليسانس! من قبل از ليسانس زن مي‌خواهم. مي‌گويد: اگر تو تلفن کني اثر مي‌کند. مي‌گويم: تلفن پدرت را بگير. آقا سلام عليکم! من پيشنماز دانشگاه هستم. آقا زاده شما به من پناه آورده است. اگر فقير نيستي و مي‌تواني دامادش کن. مراسم عقد و عروسي‌اش براي بعد باشد. يک نامزدي، يک عقدي ببندي که اين با يک دختر محرم شود. گاهي حرف ما اثر دارد.

گاهي هم مي‌گويد: آقاي قرائتي گوش نمي‌دهد. حالا گوش نداد يکي ديگر. به هر حال نبايد بگويم… «صابراً» يعني مقاومت کن. به او گفتم گوش نداد کافي نيست. دو بار بگو، سه بار بگو. خيلي از چوب‌ها با تبر اول نمي‌شکند. ولي با تبر دهم مي‌شکند. «لَا يُكَافِئُهُمْ» انتقام نگيرد. حالا که تو به حرف من گوش ندادي، من هم به تو وام نمي‌دهم. من به تو گفتم چنين کن نکردي، من هم عروسي تو نمي‌آيم. حالا يک نصيحتي کردي گوش نداد. شما انتقام نگير!«وَ لَا يَشْكُو» شکايتش هم نکن. شکايتش را کني غيبتش مي‌شود. آقا فلاني را مي‌بيني. راه خلاف مي‌رود. به او گفتم، گوش نداد. اينکه مي‌گويي گوش نداد غيبتش را مي‌کني. شکايتش را نکن که ممکن است غيبتش شود.

«وَ لَا يَسْتَعْمِلُ الْحَمِيَّةَ» تعصب نداشته باش. من پدر بزرگ هستم. من پدر عروس هستم. من مادر داماد هستم. من رئيس قبيله هستم. من کدخدا هستم. من… من… من روحاني، گفتم گوش نداد. ولش کنيد! تعصب قبيله‌اي، نژادي و لباسي نداشته باشيد. حالا که گوش نداد… حرف مرا زير پا گذاشت. بگذر! کار خلافي کرد اما شما تعصب نداشته باش.

متأسفانه ما روضه هم مي‌خواهيم برويم مي‌گوييم: برويم محله خودمان! نمي‌گوييم: کجا بيشتر استفاده مي‌کنيم. مي‌گوييم: محله خودمان برويم. تعصب محلي و تعصب لهجه‌اي! جلسه‌ي فلاني برويم. البته اين تعصب‌ها يک جاهايي خوب است. مثلاً فرض کنيد که تبريزي‌هاي مقيم تهران، کاشاني‌هاي مقيم تهران، زنجاني‌هاي مقيم تهران! آذربايجاني‌هاي مقيم مشهد، گاهي اينها دور هم جمع مي‌شوند همديگر را مي‌شناسند و يک کمکي به همديگر مي‌کنند. بعضي جاها خوب است. هرجا تعصب خوب است، تعصب داشته باشيد. اما تعصب نداشته باشيد. صرف اينکه اين در هيأت ما نيست، اصلاً اين در هيأت ما سينه نزده است. براي چه اينجا مي‌آيد غذا مي‌خورد و مي‌رود؟ بابا حالا جاي ديگر يا حسين گفته است. حالا بگذار شامش را در اين محله بخورد. مي‌گويد: نه! اين امام حسين خيلي جاذبه دارد. خيلي جاذبه دارد. امام حسين يک کساني را جذب مي‌کند که شايد در طول سال اينها جذب نشوند. خون امام حسين کار خودش را کرد.

باز يک قصه بگويم شايد شنيده باشيد. خيلي مشکل است آدم بعد از 34سال بخواهد حرف بزند و هيچکدام از حرف‌هايش تکراري نشود. مثل تاکسي که صبح تا شب رانندگي مي‌کند. بالاخره گذرش به کوچه قديمي‌ها هم مي‌خورد. بنده خدايي بود نماز مغرب را مي‌خواندند. بعد از نماز زيارت عاشورايي بود. بعد سخنراني و عزاداري و شام بود. سر کوچه چند نفر افراد رنگارنگ بودند. اينها فقط براي شام مي‌آمدند. ساعت آخر سر سفره مي‌رفتند. صاحبخانه گفت: آقايان شما نه براي نماز آمديد. نه براي زيارت عاشورا، نه سخنراني و عزاداري، فقط براي شام مي‌آييد. به اينها برخورد. گفتند: ديگر نمي‌آييم. بلند شدند و رفتند و شام نخوردند. شب امام حسين به خواب صاحبخانه آمد و گفت: اينها مشتري‌هاي من هستند چرا ردشان کردي؟ اينها در طول سال به خانه تو نمي‌آيند. چون پرچم من بالاي سر در است مي‌آيند. چون يا حسين است مي‌آيند. اينها مشتري من هستند. چرا اينها را رد کردي؟ گفت: عذرخواهي مي‌کنم. فردا شب در کوچه رفت و گفت: آقا من ديشب به شما گفتم: چرا فقط براي شام مي‌آييد؟ امام حسين مرا توبيخ کرد. گفت: اينها مشتريان من هستند، تشريف بياوريد. آنها هم عوض مي‌شوند. انتقام نگيريم. تعصب نداشته باشيم.

دعوت ما با عمل باشد. يعني با عمل دعوت کنيم. نه با حرف! حالا مي‌گويد: گفتم عمل نکرد. سنت خدا اين است که مردم آزاد باشند. بالاخره قرآن به پيغمبر مي‌گويد: بگو، «قُل» بعد خيلي‌ جاها مي‌گويد: «وَ إِنْ تَوَلَّوْا» (آل‌عمران/20) يعني تو اين را بگو، اما ممکن است مردم گوش ندهند. آزاد هستند. اينطور نيست که با حرف شما مجبور شوند. سنت خدا اين است که مردم را آزاد بگذارد. گاهي بايد منتظر فرصت ديگر باشيم. يعني الآن نمي‌شود، وقت ديگر. پيغمبر ما وقتي آيه نازل شده بود «وَ أَنْذِرْ عَشيرَتَكَ الْأَقْرَبين‏» (شعرا/214) يک غذايي درست کرد، فاميل‌ها را دعوت کرد و نبوت خودش را مطرح کرد. ابولهب بلند شد جلسه را با يک برنامه منحرف کرد. حضرت فرمود: در اين جلسه ديگر نمي‌شود از نبوت گفت. جلسه تعطيل يک آبگوشت ديگر درست کنيد. يعني گاهي وقت‌ها در يک جلسه در يک شرايطي نمي‌شود. بايد شرايط را عوض کرد.

وقت من تمام شد… سعي کنيم بزرگترين معروف‌ها نماز است. «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلاةِ» (طه/132)، «وَ أَمَرُوا بِالْمَعْرُوف‏» (حج/41)، «و امر بالصلاة» اين پيداست بالاترين معروف نماز است. هيأت‌هاي عزاداري به نماز عنايت داشته باشيد. برنامه‌ها يا با نماز ختم شود، يا با نماز آغاز شود. جوان‌هايي که بيرون از مسجد تکيه مي‌زنند، مسجد را رها نکنند. يعني امام حسين يک دکان در مقابل مسجد نيست. امام حسين بنده خداست و رقيب خدا نيست. اينطور نيست که حالا که تکيه زديم نماز را در تکيه بخوانيم. نماز را در مسجد بخوانيد، به تکيه برگرديد. مسجدي‌ها هم تکيه بروند. ما بايد از اين اهرم خوب استفاده کنيم. يک يا حسين بگو، هفتاد ميليون با لباس مشکي در خيابان مي‌آيند. اين قدرت در دست ما است. از اين قدرت خيلي مي‌شود استفاده کرد.

خدايا کساني که را که در طول تاريخ از اين قدرت استفاده کردند و از دنيا رفتند، همه را با امام حسين محشور بفرما. آنهايي را که امسال و سالهاي بعد عزاداري مي‌کنند، از ياران مخلص امام زمان و امام حسين قرار بده. در جامعه ما روز به روز معروف‌ها را بيشتر و منکرها را کمتر بفرما. ما را آمر به معروف و ناهي از منکر قرار بده.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا