مــنِ برتر / نگاهی دکارتی از پدیدههای استعلایی در اشعار مـــانا آقــــایی
مــنِ برتر / نگاهی دکارتی از پدیدههای استعلایی در اشعار مـــانا آقــــایی
مــنِ برتر / نگاهی دکارتی از پدیدههای استعلایی در اشعار مـــانا آقــــایی
نخستین نکته حائز اهمیت بعد از “اِپوخه” از هر موجودیتِ مربوط به جهان، اشاره به این اصلِ پدیدارشناسانه است که همه درونیات محض ما همچنان در خودشان رابطهای جهت دار و منتظم را ترسیم میکنند؛ به عبارت دیگر اِدراک از یک شیء، پیش و پس از اپوخه، اِدراک از آن شیء است!
به عقیده “هوسرل” استعلای وجودِ جهانِ عینی، جهانی از انسانها و چیزها (اُبژهها) را متشکل میشود. هوسرل از این اشتراک چیزها که تعینی بر اشتراکِ نامحدود پدیدهها را در خود دارد، با عنوان “بین الأذهانی استعلایی” یاد میکند. در دل این پدیدههای بین الأذهانی است که میشود ماهیت هرگونه خصلت اجتماعی را از دیدگاه استعلایی، قابل فهم ساخت و صورتبندیهای گوناگونِ اشتراکات اجتماعی در جهان را به مثابهی “عینیت روحیِ (روانی) خاص” یا “شخصیتهایی از مرتبه بالاتر” شرح و بسط داد.
مــنِ برتر / نگاهی دکارتی از پدیدههای استعلایی در اشعار مـــانا آقــــایی
پیش فهم این تحلیل از مجموعه “زمـــستان معشوق مـــن است” آشنایی قبلی مخاطب از مفاهیم پدیدارشناسی هوسرلی نظیر رسالتِ دکارتی فلسفه (که اساس این تحلیل با رویکردی پدیدارشناسانه بر آن بنا شده)، اِپوخه و تقلیل، اِگوی استعلایی، پدیده شناسی به مثابه دانشی اِکولوژیک، ساختار قصدیِ آگاهی، اگوی دیگر و اشتراکِ بین الأذهانی، تقویم انواع عینیت و…را میطلبد که به دلیل عدم حوصله این گفتار، تحقیق آنها را به عهده خواننده میگذاریم. این واکاوی به روی چند شعر گزینش شده از این کتاب صورت گرفته که دربرگیرنده هایکوهای پایان کتاب نمیشود؛ چراکه هایکو از نظر ساختاری، گفتمانی جدا را نیازمند است!
تدقیق در خصوص “من” (به تقریرِ دکارتیاش) راه را بر کشف چه نوع منِ استعلایی خواهد گشود تا پی ببریم که “من” حتی در گزاره کلیِ مندرج در عنوان کتاب (زمـــستان معشوق مــن است) به کجا منتهی میشود؟!
*آیا اساس معنا، همان شناختی است که به شناخت اُبژه میانجامد؟ و آیا ارجحیت “منِ” معهودی که اساس هر شناختی را به عنوان سوژه، عینی میسازد، وجود دارد؟
مــنِ برتر / نگاهی دکارتی از پدیدههای استعلایی در اشعار مـــانا آقــــایی
در نگاه نخست به اشعار این مجموعه، با کشفِ منِ استعلایی توسطِ ایدههای دکارتی از بن مایههای شناخت؛ یعنی بنیانی از سنخِ برترخواهی روبه رو هستیم. به جای آنکه قصدمان از گزاره “من میاندیشم” که به عنوان یک مقدمه آشکار برای ادلههایی که باید ما را به یک ذهنیتِ استعلایی هدایت کند استفاده کنیم، نظر ما را بر این نکته متمرکز میسازد که اِپوخه پدیده شناختی (برای من که به شیوه فلسفی تأمل میکنم) برنموده ای از سنخِ بدیع و نامتناهی است که وجود را تحتِ عنوان سپهر تجربهای نوعا جدید؛ یعنی تجربهی استعلایی نمایان میکند.
نکته قابل اشاره این است که هر نوع از تجربه واقعی و اختصاص دادن آن به صورتهای کلی نظیر ادراک، تذکار، شبه خاطره و… یک تخیل محض، یک “شبه تجربه”است که با شیوههای خاص موازی و متناظر، به شبه ادراک، شبه تِذکار بی واسطه و شبه خاطره منتهی میشود. بنابراین انتظار داریم که در عرصه امکانِ محض (تصور پذیری و تخیل پذیری محض) عملی پیشینی وجود داشته باشد که نه درباره واقعیاتِ وجودی استعلایی، بلکه درباره امکانهای ماقبلی، به داوری و قرائت بنشیند و بدین وسیله در همان حال برای این واقعیات، قواعدِ پیشینی مقرر کند.
مــنِ برتر / نگاهی دکارتی از پدیدههای استعلایی در اشعار مـــانا آقــــایی
همچنانکه میبینیم در خوانش، هر چه قدر این بداهتِ پدیداری برای وجود “اِگو” و برای “خودِ” اگو، مطلق باشد برای دادههای متکثرِ تجربه استعلایی چنین نیست. در واقع وجدانیات و درونیاتی که در رویکردِ تقلیل استعلایی به مثابهی متعلقاتِ ادراک و خاطره و امثال آن داده میشود به هیچ صورت نباید از حیثِ وجودی فعلی (در زمانی) یا گذشتهشان (پیش زمانی) مطلقا شک ناپذیر شمرده شوند.
دقیقا شاعر تمایلی به خلاصه شدن در این امتزاج خشک و خالیِ “من هستم” را ندارد و محتوای مطلقا غیرقابلِ شک تجربه استعلایی از “خود” را بر سبیلِ کلیه دادههای خاص تجربه واقعی و ممکن از خود -گرچه جزئیات مطلقا غیرقابل شک نیستند- یک ساختِ کلیِ یقینی از تجربه “من” (مثلا شکل زمانی جریانِ آگاهی) را به دست میدهد. در سطور بعد، ما مسئولیتِ خود در امر خواندن را در استخراجِ عرصه بی نهایتِ تجربه استعلایی قرار میدهیم؛ لذا اگر بداهتِ دکارتی -بداهتِ گزاره میاندیشم پس هستم- بی نتیجه مانده باشد به خاطر نادیده گرفتن رویه تأمل دکارتی در دو بخش است:
نخست روشن سازی قاطعِ معنای مخصوصِ متدولوژیِ اپوخه استعلایی و دوم توجه به امر اِگو که توانِ ایضاح خویش به شکلی نامتناهی و منتظم به لطفِ تجربه استعلایی را دارد. بنابراین این اگو زمینهای برای تحقیقِ ممکن، خاص و حقیقی را برساخته میکند؛ البته تا جایی که تجربهی استعلاییِ من، در عین رابطه با کل جهان و علوم آبژکتیو، وجود و اعتبار آن را پیش فرض نگیرد و متعاقبا خود را از همه این دانشها متمایز سازد، بی آنکه به هیچ وجه توسط آنها محصور شود.
مــنِ برتر / نگاهی دکارتی از پدیدههای استعلایی در اشعار مـــانا آقــــایی
اکنون بُعد یقینی بودن بداهتِ “من میاندیشم” دکارتی را وامی نهیم تا به انتقال نقطه ثقلِ بداهت استعلاییِ “من میاندیشم” بپردازیم که از الگوی این همانی به سوی وجدانیات متعدد زیست میکند!
نویسنده : وندیداد امین