میزان مطالعه صفر است / حقایق تلخ امار مطالعه در ایران
میزان مطالعه صفر است / حقایق تلخ امار مطالعه در ایران
میزان مطالعه صفر است / حقایق تلخ امار مطالعه در ایران
دوستی دارم که در یک ساختمان ۵ طبقه آتلیه عکاسی دارد. این دوست من در طبقه دوم است. در یک طبقه بالاتر هم یک آتلیه دیگر هست و یک طبقه بالاتر هم یک آتلیه دیگر. خیلی هم کاری به کار هم ندارند. در تمام ساختمان هم خیلی مسالمتآمیز انواع و اقسام تابلوهای راهنما را زدهاند و تأکید کردهاند که فلانی فلان طبقه است و بهمانی در بهمان طبقه و الیآخر. یک روز رفتم دفتر این دوست نازنین که دیدم بسیار عصبانی نشسته است و دارد به زمین و زمان بدوبیراه میگوید. پیش خودم گفتم کهای دل غافل که این سه همکار زدهاند به کاسه کوزه هم و کار خرابشده است. کمی که آرام شد شروع کرد ماجرا را برایم تعریف کردن. میگفت که با همکارانش اصلاً مشکلی ندارد و در این مدت یک رابطه آرام و دوستانهای همشکل گرفته تا حدی که یکی از همکاران برای او مشتری هم فرستاده. من متعجب که پس مشکل کجاست و این خون جلوی چشمان تو از کجا آمده که ادامه داد از دست این مشتریان. روزی صدبار زنگ در ما را میزنند و سراغ یکی دیگر را میگیرند. من هم میگویم خوب معماری اینجا مشکل دارد، یک تابلوی راهنمای دیگر اضافه میکنم. دوباره تکرار میشود؛ و او یک تابلوی راهنمای دیگر. راست میگفت. این اواخر حتی دیدم که یک تابلو کوچک زده بالای زنگ در ورودی و روی آن نوشته این زنگ متعلق به … است؛ و روی در هم بزرگ نوشته. حالا با عصبانیتی که کمی آرامگرفته بود میگفت یعنی این مردم حتی یک کلمه هم نمیخوانند؟ یک نگاه نمیاندازند که ببیند اینجا کجاست و بعد زنگ را فشار بدهند؟ زنگی که در ۵ سانتی بالاترش اسمش را نوشته؟ و بعد فقط با یک عذرخواهی که به بیخشید و شرمنده و این حرفها میروند. ولی من را صدبار وسط کار وزندگی از روی صندلی بلند میکنند. حق را کاملاً به او میدادم.
میزان مطالعه صفر است / حقایق تلخ امار مطالعه در ایران
چند روز بعدتر عکسی گذاشتم در صفحه اینستاگرام. مربوط به هشت یا نه سال پیش بود. مربوط به مراسم ترحیم خدابیامرز پدربزرگم. یک داستان کوتاهی که بههیچعنوان واقعی نبود و اصلاً ربطی هم بهعکس نداشت زیرش نوشتم. در پایان هم متذکر شدم که این عکس قدیمی و داستان واقعی نیست. چون چند روز قبلش هم یک عکس دیگر گذاشته بودم با داستان دیگری که بسیار از دوستان از من میپرسیدند تو واقعاً آنجا بودی! و ازایندست سؤالاتی که نشان میداد عکس را باور کردهاند. هرچند عکس فتومونتاژ بود و دستکاریشده. ولی واکنشها روی این عکس کمی متعجب کننده تر بود. در دو سه دقیقه اول بعد از انتشار عکس مراسم فوت نزدیک به ده نفر در زیر عکس به من تسلیت گفتند. من هم سریع همه آنها را «مِنشِن» کردم و متذکر شدم که این عکس قدیمی و داستان غیرواقعی است. در یک پست جداگانه هم این مطلب را دوباره نوشتم؛ یعنی مجموعاً سه بار در سه جا این نکته را متذکر شده بودم. ولی لحظهبهلحظه بر تعداد لایکهای ماجرا افزوده میشد. دوستان زیادی عکس را میدیدند و یک لایک کوبنده پای آن میزدند و میرفت. ولی از آنطرف تلفنها بود که زده شد. چه منزل ما و چه منزل پدری. پیغاموپسغام در تلگرام و واتساپ. چه برای جویا شدن از اصل مشکل و یا برای عرض تسلیت. کار بهجایی رسید که چند ساعت بعد سریعاً عکس را از روی اینستاگرام حذف کردم. چرا؟ چون دوستان اصلاً به خودشان زحمت نمیدهند که یک نیمخط دهکلمهای را در زیر عکس مطالعه کنند تا به اصل جریان پی ببرند. مثل همان نوشتههای تابلوی دم دفتر دوست نازنین من.
میزان مطالعه صفر است / حقایق تلخ امار مطالعه در ایران
بعضی از آمارهای غیررسمی میگوید که میانگین مطالعه در بین ایرانیان یک دقیقه است. بعضی هم می گویند زیر یک دقیقه است. من میخواهم بگویم که میزان مطالعه صفر است. صفر. حاضرم شرط هم ببندم. چرا این را میگویم؟ به خاطر اینکه این آمار یک دقیقه و میانگین را همان معدود افراد کتابخوان هستند که بالابردهاند و به مرز یک دقیقه رساندهاند. من در بین اطرافیانم دو سه نفر را میشناسم که روی سه ساعت مطالعه میکنند. این دو سه نفر، در روز دو سه ساعت مطالعه توانستهاند آمار بقیه اطرافیان را بالا ببرند و یک دقیقه میانگین برای بقیه ثبت کنند. واقعیت این است که میزان مطالعه اکثریت جامعه صفر است؛ و وقتی مطالعه و عادت به مطالعه نباشد چشمان ما حتی نمیتواند یک نیمخط را بخواند یا یک تابلو را بخواند. میخواهم این را به شکل بسیار بیادبانهای به شما ثابت کنم. اگر دوست داشتید در تاکسی یا هرجایی که یکی از هموطنان عزیزمان گوشی موبایلش را در دست گرفته است بنشینید و زیرچشمی و یواشکی به حرکات دستش نگاه کنید. بدون تردید دوستتان در تلگرام است. حتی اگر صفحه موبایلش را هم ندید شک نکنید. او در تلگرام است. مطمئن هم باشید که در ده تا گروه و سیزدهتا کانال عضویت دارد. در این هم تردید نکنید. حالا حرکات انگشتش را نگاه کنید. فقط بالا و پایین میکند. اگر مکث کرد ببینید زمان تأمل و مکثش چقدر است؟ آیا بیشتر از دیدن یک عکس است؟ آیا زمان برای خواندن یک خط از مطالب این کانالها یا گروهها میگذارد؟ من فکر نمیکنم. من که در میان اینهمه چشمچرانی چنین چیزی ندیدم. فقط بالا پایین میکند. اصلاً چشمانمان عادت به مطالعه ندارد. حتی سه کلمه پشت سر هم را نمیتوانیم بخوانیم. چه برسد به این متن نهصدکلمهای که من اینجا نوشتم. روزنامه و رمان و داستان که جای خود دارد.
میزان مطالعه صفر است / حقایق تلخ امار مطالعه در ایران
نویسنده : سیامک تراکمه زاده