فرهنگ و هنر

گفت و گو با پوريا پورسرخ

«رستاخيز» فرصتي ويژه براي من بود
بانی فیلم آنلاین:

«رستاخيز» هم در کاخ جشنواره سي و دوم به نمايش در آمد و با وجود مدت زمان غيرمتعارفي که داشت، هيچ يک از تماشاگران سالن نمايش فيلم را ترک نکردند، اتفاقي که براي بسياري از فيلم ها رخ داد. اين ساخته احمدرضا درويش، با همه نقاط ضعف و قوت اش شگفتي هاي زيادي دارد و يکي از آنها، بازي متفاوت پوريا پورسرخ است. در «رستاخيز» براي بسياري از کاراکترها حتي با وجود اينکه نقش کوتاهي دارند، از دوبله استفاده شده اما پورسرخ از معدود بازيگران اين فيلم است که صداي خود او را روي چهره اش مي شنويم و اين در حالي است که نوعي از پختگي در لحن او احساس مي شود که نشانگر تمرينات ويژه اش براي بازي در متفاوت ترين بازي کارنامه اوست. با او همکلام شديم و درباره چند فيلمي که در جشنواره دارد و به خصوص «رستاخيز» صحبت کرديم:

امسال در جشنواره پر کار بوديد.
– در «لامپ صد» به خاطر عشق و علاقه اي که به سعيد آقاخاني و محسن محسني نسب و حسن مصطفوي داشتم، بازي کردم. در حقيقت در جشنواره امسال من دو فيلم داشتم. يکي «رستاخيز» و ديگري «عاشق ها ايستاده مي ميرند» که براي مردم کردستان بود.
اول از فيلم شهرام مسلخي شروع کنيم و بازي در نقش يک جوان کُرد.
– «عاشق ها ايستاده مي ميرند» دو نقش ايراني داشت و من از همان موقع که فيلمنامه را مي خواندم خيلي دوست داشتم کاراکتر کرد را بازي کنم. او و نقشي که سروش صحت بازي کرد تنها شخصيت هاي ايراني فيلمنامه بودند. در سالن نمايشي فيلم را ديدم که همه هموطنان کردي ما چه کرد ايراني و چه کرد عراقي حضور داشتند و خدا را شکر رضايت داشتند. اينطور مواقع اولين موضوعي که پيش مي آيد اين است که بازيگر لهجه را به درستي در آورده يا نه؟ عادت هاي اين مردم به خوبي منتقل شده يا نه؟ همينطور جنس رفتارهاي اجتماعي نيز در درست منتقل شدن چهره مردم يک منطقه اهميت دارد. به نظرم شرمنده شان نشده باشم و همين خوب است.
به نظرتان ريتم فيلم قدري کند نشده بود؟
– چند روز پيش نقدي از مهرزاد دانش خواندم. او مطلب جالبي نوشته بود که در سينماي امسال ما بسياري از فيلم ها به سمت تقليد از يک نوع سينماي خاص رفته اند. اين در حالي است که پلان هاي کشدار حتي باب طبع من به عنوان يک بازيگر سينما هم نيست. من در اينجا از «عاشق ها ايستاده مي ميرند» صحبت نمي کنم. حرف من اين است که فيلم کشدار و بدون قصه محکم را هيچکس نمي پسندد. در فيلم «عاشق ها ايستاده  مي ميرند» من نقش پسر جواني را بازي مي کنم که تحصيل کرده است و ويژگي هاي خوب زيادي دارد. مردم کردستان مردمي عاشق هنر هستند و من حال و هوايشان را خيلي دوست داشتم. يکي از محاسن حضور در جشنواره اصلا همين است که از ديد يک کارشناس بازي تو بررسي مي شود. بعد از نمايش اين فيلم در برج ميلاد متوجه دوستان من در فيلم متوجه شدند بايد فيلم را دوباره تدوين کنند و من از اين بابت خوشحالم.  اين فيلم به جز در ايران در کردستان و انگليس هم اکران مي شود و حتي براي ترکيه هم صحبت هايي شده است. اين فيلم، به عنوان يک فيلم لوباجت ، فيلم سختي بود. محل فيلمبرداري ما منطقه خيلي سردسيري بود. اين فيلم ارزان تمام شده و منظور من از ارزان بودن اين نيست که از کيفيت کار کم شده باشد.
پس اين فيلم تان را با وجود اينکه يک فيلم لوباجت هست، دوست داريد.
– بله. من بعد از اينکه متوجه شدم «رستاخيز» در جشنواره امسال به نمايش در مي آيد، تصميم داشتم از حضور در فيلم ديگري پرهيز داشته باشم تا هيچ نقش ديگري با بازي من در رقابت با اين کاراکتر خودم قرار نگيرد. ما براي اين فيلم مدت ها دورخواني داشتيم و بعد مراحل مختلفي از تمرين ها را پشت سر گذاشتيم. آنقدر برايش زحمت کشيده بودم که دوست نداشتم رقيبي داشته باشد. با اين وجود در «عاشق ها ايستاده مي ميرند» بازي کردم چون يک گروه دوست داشتني آن را مي ساخت و راستش را بخواهيد بعد از اين تجربه خيلي از اقوام کرد خوشم آمد. تا پيش از آن هيچ ذهنيت خاصي از آنان نداشتم و پس از آن فيلم بود که به اين قشر از مردم علاقه ويژه پيدا کردم.
و اما رستاخيز . بازي در نقشي تا اين حد منفي جسارت فوق العاده اي مي خواست. اينطور نيست؟
– اين نقش که گذشته از منفي بودن، منفور بود. من براي بازي کردن نقش هاي منفي معمولي در فيلم هاي معمولي ديگر هم بازخوردهاي خوبي را نديدم. بازي در نقش منفي سخت تر هم هست. حالا توجه کنيد بايد يک نقش منفي را بازي مي کردم که هر ايراني فارغ از هر گونه دين و مذهب به آن شخصيت احساس خوبي ندارد و اين نفرت با گوشت و خون او عجين شده است. آقاي درويش اما جمله جالبي داشت. مي گفت تو وقتي منفي بازي مي کني، ثواب بيشتري مي بري. روزي که آقاي درويش از من دعوت کرد، حتي اگر تنها يک پلان هم به من مي داد، خوشحال بودم. او از کارگردان هاي مولف ماست که سينمايش هميشه مورد احترام ما بوده است. از «سرزمين خورشيد» گرفته تا «دوئل» و هر فيلم ديگري که کار کرده همه براي من ارزشمند بود و به «کيميا»ي او علاقه خاصي داشتم. من خودم را براي يک نقش کوتاه آماده کرده بودم و وقتي ديدم اين نقش را به من دادند خيلي خوشحال و هيجان زده شدم.  استفاده درست از چنين فرصت هايي است که بازيگرها را از هم متمايز مي کند. خدا را شکر براي من هم اين فرصت پيش آمد. «رستاخيز» اولين فيلمي بود که من از روز اول که بر صحنه آن حاضر شدم، مي دانستم قرار است چه کار کنم. در پيش توليد بسيار تمرين کرده بوديم و من دقيقا به همان چيزي که آقاي درويش مي خواست، رسيده بودم. از روز اول کاملا مي دانستم نقش چه نقشي است و با چه ابعادي. چه خصوصيت هايي دارد و …. اينها سواي تمرين هاي شمشير بازي و سوار کاري بود. وقتي بر سر صحنه حاضر شدم، کاملا ذهنم آماده بود.
قصه کاراکتر شما و پسر حر آدم را ياد «بن هور» مي اندازد. او هم در آن فيلم مقابل کسي قرار گرفت که در کودکي همبازي بچگي هايش بود. شما اساسا چنين نگاهي به اين قسمت از روايت داشتيد؟
– اگر بخواهيم با چنين ديدي به سينما نگاه کنيم در تمام فيلم ها يک پيش برنده وجود دارد و يک بازدارنده. من هم چنين ديدگاهي را براي خودم برجسته نکردم. از همان زمان که فيلمنامه را مي خواندم نقشم را خيلي دوست داشتم و فکر مي کردم حتما اتفاق خوبي در اجرا شکل مي گيرد و حالا خدا را شکر مي توانم بگويم تا حد زيادي محقق شده است. تعارف که نداريم. نزديک به سه ساعت در مورد واقعه اي فيلم ساخته شده که الان حتي يک کودک هفت ساله هم در موردش اطلاعاتي دارد. البته قرار هم نيست مستندي بسازي درباره چيزي که تاريخ شيعه به آن افتخار مي کند. بديهي است که همه فراز و فرودهاي آن را نمي توان در سه ساعت گنجاند. اين چيزي است که خود احمدرضا درويش هم در جلسه نقد و بررسي فيلم عنوان کرد. اميدوارم چنين اتفاقاتي را در سينماي آينده مان هم بيشتر ببينيم و ان شا ا… قهرمان هاي مذهبي و ملي مان را بيش از پيش برجسته کنيم.
آن حجم از خشونت اين کاراکتر را چطور براي خودتان دروني کرديد؟
– به هر حال من يک بازيگرم و وظيفه داشتم همه تلاشم را به خرج دهم. يک جاهايي از کار واقعا در مي ماندم که چه کاري بايد انجام دهم و راهنمايي هاي آقاي درويش بسيار کمک کننده بود. وقتي داشتم سکانس مربوط به شکست خوردنش را در فيلمنامه مي خواندم، مو به تنم راست شد و با خودم گفتم من چطور بايد اين نقش را در بياورم؟ بعضي از پلان ها با زماني در حد چند ثانيه تمرين زياد ما را ايجاب کرده بود. زحمت عمده اين کار بر عهده درويش بود و واضح است که نقش تا چه ميزان از من دور بود. بايد شهوت قدرت اين آدم را به اجرا مي گذاشتم و براي اين کار همه تلاشم را به خرج دادم.
به نظر مي رسد بسيار روي صداي خودتان کار کرده بوديد چون تفاوت آن با ديگر نقش ها به شکل وضوحي احساس مي شد.
– ما شش ماه تمرين داشتيم و بخش زيادي از اين تمرين ها مربوط به بيان مي شد. من براي هيچکدام از کارهايم تنبلي نمي کنم و به اين نقش هم به عنوان نقشي نگاه مي کردم که شايد ديگر شبيه آن را تا آخر عمرم بازي نکنم. من کاملا مطيع کارگردان هستم. من يک فيلم تاريخي ديگر هم بازي کرده بودم و آنجا هم دقيقا کارهايي را که کارگردان مي خواست انجام دادم. هميشه خواسته کارگردان را با خواسته خودم ادغام مي کنم و به يک خروجي مي رسم. در «رستاخيز» هم به همين شکل پيش رفت. جا دارد از حسن پورشيرازي و فرهاد قائميان و بابک حميديان خيلي تشکر کنم چون آنان نيز در تمام مدت خيلي به من کمک مي کردند. سبقه تئاتري قائميان و پورشيرازي و تمرين هاي بياني که به من دادند خيلي در کارم موثر واقع شد. البته وقتي داشتم دوره هاي بازيگري را مي گذراندم زير نظر اساتيد بزرگي مثل مهدي سلطاني تعليم ديدم. حتي ابايي ندارم بگويم سين و شين من خيلي مي زد و با وجود آن تمرين ها بود که مشکلم حل شد. جاي ديگري گفته بودم و اينجا هم عنوان مي کنم که «رستاخيز» کارگري من در سينما بود. آقاي درويش از هيچ صحنه اي به سادگي نمي گذشت و اين وسواس براي همه ما آموزش هايي در بر داشت.

لطفا نظر خود را در مورد مطلب بالا در قسمت اعلام نظرات ذکر کرده و نوع مقالات و اخبار مورد علاقه خود را بیان کنید به بهترین نظرات هدایای نفیسی تعلق خواهد گرفت . باتشکر

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا