گفتوگوی خیالی با ناجی العلی
معرفی ناجی العلی
ناجی العلی را میتوان محبوبترین کاریکاتوریست جهان عرب دانست؛ مردی که نماد طرح کاریکاتور برای فلسطینیها بود. مجله تایمز در توصیف او نوشت: او مردی است که با استخوانهای انسان نقاشی میکشد. روزنامه ژاپنی آساهی نوشت: ناجی العلی با اسید فسفریک نقش می زند. ناجی العلی به خاطر آثارش بسیار محبوب بود و البته بسیاری را هم خشمگین کرده بود و از همین رو خودش و خانوادهاش بارها به مرگ تهدید شده بودند. در 22 جولای ۱۹۸۷ هنگامی که او به سمت دفتر روزنامه القبس در لندن در حرکت بود، با شلیک گلوله از سوی صهیونیستها به شقیقه راستش، ترور شد و سرانجام در ۲۹ آگوست، پس از یک ماه کما، در بیمارستان، دیده از جهان فرو بست. ناجی العلی شهید شد ولی حنظله باقی ماند و اکنون تصاویرش روی دیوار حائل در کرانه غربی نقش میبندد.
*در ابتدای گفت و گو ما را با محل تولد و سکونتتان آشنا کنید؟
نام من علی الادهمی است و من را با نام مستعار ناجی سلیم العلی میشناسند. من در سال 1938 در دهکده الشجره فلسطین به دنیا آمدم و بعد از تخریب این دهکده در سال ۱۹۴۸ توسط اسرائیلیها، به همراه خانوادهام به اردوگاه عین الهلوا لبنان رانده شدم. اردوگاه العین الهلوا، در نزدیکی سعیده قرار داشت.
*از چه زمانی کشیدن کاریکاتور را آغاز کردید؟ مشوقان شما در این راه چه کسانی بودند و چه دورههای آموزشی برای این منظور دیدید؟
همانند دیگران در اردوگاه، برای بروز خودم، احساس نیاز کردم؛ برای شرکت در تظاهرات اعتراضی، برای شرکت در وقایع ملی، برای در معرض گذاشتن خودم به مانند دیگران، برای اینکه مورد بدرفتاری قرار بگیرم و برای زندانی شدن. در آن لحظه از زندگیام برای کشیدن در خود میل شدیدی را ایجاد کردم. من تلاشی را آغاز کردم برای بیان دیدگاههای سیاسی خودم، نگرانیهایم، غم و غصههایم، از طریق نقاشی کشیدن روی دیوار. من همیشه مطمئن بودم که قلمم را با خودم دارم؛ حتی زمانی که برای زندانی شدن دستگیر میشدم. به طور اتفاقی، نخستین کسی که به من شور و اشتیاق داد، مرحوم غسان کنفانی بود که به منظور شرکت در سمیناری، از اردوگاه بازدید کرده بود. وقتی غسان کاریکاتورهایی را که من روی دیوار کشیده بودم دید، خود را به من معرفی کرد و دو یا سه تا از آنها را گرفت تا در مجله ملی گرای عرب، الحریا، جایی که او آن زمان در آن کار میکرد، منتشر کند. اگرچه من دیپلم مهندسی برق و مکانیک گرفته بودم ولی به عنوان کارگر کشاورزی فصلی، مشغول چیدن پرتقال و لیمو بودم. من تلاش کردم تا مطالعاتم را در نقاشی ادامه دهم و در فرهنگستان هنر، برای یک سال ثبت نام کردم ولی در همان زمان برای شش یا هفت مورد دستگیر و زندانی شدم. برای دوره کوتاهی به عنوان مربی نقاشی در کالج الجعفریه در صور کار کردم. سپس فرصت سفر به کویت برای کار در طلیعه الکویته که توسط حزب پیشرفت کویت منتشر میشد، برایم پیش آمد. آن زمان بود که شخصیت حنظله متولد شد.
*لطفا کمی درباره نماد حنظله و ویژگیهای آن در کاریکاتورهایتان برایمان توضیح دهید؟
در آثارم نمادی وجود دارد که نام «حنظه» را بر آن نهادهام. حنظله، تلخترین نوع گیاه از تیره گیاه صبر است که در فلسطین، اردن و شام میروید. میوه تلخی که اجازه نمیدهد زیتونها و انگورهای سرزمین غصب شده فلسطین در کام غاصبانش شیرین باشد. حنظله، امضای من است. اسم او حنظله است و به مردم قول داده تا جز حقیقت نبیند و نگوید. من او را به شکل کودک نازیبایی رسم کردم، موهایش شبیه جوجه تیغی است. حنظله چاق نیست، شاد نیست، آرام نیست و هرگز شبیه کودکان ناز پرورده هم نیست. او پابرهنه است، مانند تمامی کودکان مهاجر به اردوگاهها. او همان سنی را دارد که من وقتی فلسطین را ترک کردم؛ داشتم و همان حسی را که من داشتم. تنها وقتی که او به فلسطین بازگردد، میتواند بزرگتر شود و 10 سالگی را پشت سر بگذارد. در این زمان احساس کردم کاریکاتور بهترین وسیله برای بیان نظراتم است. کاریکاتور تنها یک اعلامیه نیست، بلکه وظیفه دارد تشویق کند و بشارت بدهد. بشارت بدهد از آینده و آرزوها را بیان کند. بینندههای من نباید تنها با دیدن طرحهای من تفریح کنند؛ بلکه این آثار باید آنان را به اندیشیدن وادارد. تنها خط قرمز در برابر طراحی من، تسلیم در برابر اسرائیل بوده و حنظله نماد تلخیهای آغاز راه است. حنظله در هیچ یک از کاریکاتورهایم چهره خود را به سوی مخاطبان برنمی گرداند؛ مگر در زمان پیروزیهای بزرگی چون عقب نشینی رژیم اسرائیل از بیروت. دستان او در پشت سرش به هم جفت شدهاند؛ اگر چه او گاهی اوقات هم سنگ در دست میگرفت. وطن خود فلسطین را چون زنی زیبا و بی گناه، با چشمانی غمگین و نگاهی عمیق به تصویر کشیدهام. در بسیاری از تصاویر حنظله به آغوش او پناه برده است.
نویسنده : زهرا آقایی