گفتگوی اختصاصی با نرگس محمدی بعد ازدواج
گفتگوی اختصاصی با نرگس محمدی بعد ازدواج
گفتگوی اختصاصی با نرگس محمدی|عکس نرگس محمدی و همسرش
بیوگرافی نرگس محمدی|ازدواج نرگس محمدی و علی اوجی
نرگس محمدی (NARGES MOHAMMADI) بازیگر نقش ستایش،متولد 9 فروردین 1364میباشد. او یکی از ستارههای متفاوت تلویزیون است وبه تازگی با علی اوجی ازدواج کرده است. او آهن و تلپ ستارههای سینما را ندارد و از پز روشنفکری به دور است. درحالیکه وقتی پای حرفهای صادقانه و بدون ریا اش می نشنید از خیلی از ستارهها باسوادتر و دنیادیدهتر است. تحصیلات آکادمیک را در حوزه سلامت، رشته پرستاری، انجام داده اما دنیای هنر دل از او برده است. برعکس خیلی از بازیگران از تئاتر به سینما و از سینما وارد تلویزیون شد در آنجا به شهرت رسید. یک فیلم بین و کتابخوان حرفهای است. این زندگی سالم: شما با سریال «ستایش» به شهرت رسیدید. شاید کمتر خوانندههای ما بدانند پیش از آن ابتدا کارتان از تئاتر شروع کرده بودید و بعد به سینما رفتید و دستآخر سر از تلویزیون درآوردید. اما بههرحال ظاهراً «ستایش» برای شما آمد داشت.
نرگس محمدی: سریال «ستایش» اولین سریالی بود که بازی کردم. فیلمنامه خیلی جذابی داشت و خدا را شکر اینقدر دیده شد که اکثریت من با آن شناختند و شاید به خاطر همین هم هست که از سابقه بازیگریام خبری ندارند. ولی خدا را بابت آن شکر میکنم و کلاً سریال کار کردن را دوست دارم.
زندگی سالم: این اواخر دوباره به تئاتر برگشتید و کارهایی انجام دادید. بازی در تئاتر چه تأثیری روی کارتان در تلویزیون و سینما میگذارد؟
محمدی: تئاتری که کارکردم اینقدر نقش متفاوتی بود که باید اعتراف کنم هیچوقت نمیشود آن کارکتر را در تصویر تجربه کرد. ولی بههرحال اینکه یک ماه سر تمرین بودم و یک ماه هم اجرا داشتم بسیار برایم آموزنده بود. ویژگی تئاتر این است که شما بهعنوان بازیگر تا آخرین روز اجرا نکاتی را یاد میگیرید و مثل کلاس درس میماند. همین ویژگی فکر میکنم بازیگر را زندهتر نگه میدارد. بلافاصله بعدازآن هم یک سریال را شروع کردم. از این بابت خوشحالم چون معمولاً وقتی یک وقفهای بین کارها میافتد کمی خود را با شرایط دوباره تطبیق دادن زمان میبرد. خوشبختانه این پشتهم کار کردن باعث شد این زمان صرف نشد و برایم راحتتر بود.
زندگی سالم: بگزار برگردیم به خیلی قبل و قبلتر، آن زمانی که بچه کوچکی بودی. آن موقع به بازیگری فکر میکردی؟ آن زمان ذهنیتت نسبت به سینما و بازیگران چه بوده؟
محمدی: آن موقع هیچ فکر نمیکردم که روزی بازیگر بشوم. ولی سینما را دوست داشتم و آرزو داشتم بهجای نقشهایی که دوست داشتم میتوانستم بازی کنم. هیچوقت یادم نمیرود وقتی فیلم «لیلا» آقای مهرجویی را دیدم. البته آن موقع دیگر خیلی کوچک نبودم و دختر نوجوانی بهحساب میآمدم. وقتی «لیلا» را دیدم یکدل نه صد دل عاشق آن فیلم شدم. واقعاً برای آن فیلم میمیرم. صدبار آن فیلم دیدم. قبل از آن، بچهتر که بودم، بیشتر فیلم هندی میدیدم و هنرپیشههای سینمای هند را دوست داشتم. الآن که به عقب برمیگردم میبینم که یک ویژگی نسبت به بچههای هم سن و سالم داشتم؛ آنهم این بود که واقعاً تماشای فیلم دوست داشتم و خیلی فیلم میدیدم. من وقتی بچه بودم از صبح تا شب فیلم میدیدم. مادر من کارمند بود و به ما من میگفت نرگس می شینی با محسن و سارا، برادر و خواهرم، این فیلم میبینید تا من برگردم. یادم است یک فیلم چند بار در روز میدیدیم تا زمان بگذرد و مادرم برگردد. الان برایم عجیب است که گاهی حتی وقتی به بچههای دوروبرم توصیه میکنم یک فیلمی را ببینند نگاه نمیکنند. اما من از اول فیلم نگاه کردن را دوست داشتم. به نظر من تماشای فیلم تمرکز بالایی میخواهد. اینکه یک ساعت و نیم یا دو ساعت به صفحه تلویزیون نگاه کنی، داستانی را دنبال کنی و به چیز دیگری فکر نکنی واقعاً تمرکز میخواهد. این تمرکز در کار بازیگری هم خیلی به بازیگر کمک میکند. البته صادقانه، در دوران کودکی به هنرپیشه شدن و فیلم بازی کردن اصلاً فکر نمیکردم.
زندگی سالم: آن نقش رؤیایی که همیشه دوست داشتی یکبار تجربهاش کنی چیست؟ آن شاه نقشی که هنوز به سراغت نیامده چیه؟
محمدی: در فیلمهای کلاسیک که نقش اصلی همه آن فیلمها را با حسرت نگاه میکنم چون محال است دیگر دستمان به یک همچنین فیلمنامههایی برسد. در فیلمهای ایرای هم تنها فیلمی که الان آرزویم است کهای کاش من کارکرده بودم همان «لیلا» استاد داریوش مهرجویی است. کلاً من سلیقهام اینطور کاراکترها است. یادم است هرروز از مدرسه که میآمدم «لیلا» را میگذاشتم و دوباره نگاه میکردم. یکجور عجیبی این فیلم دوست داشتم. به نظر من بهترین کاراکتری بود که درد یک زن را به نمایش گذاشت. من ژانر ترسناک، تاریخی جنگی و علمی و تخیلی دوست ندارم. سلیقه من آثار درام است. نقشهای عاشقانه و پرسوزوگداز را دوست دارم. البته اینکه هر کاری میکنم سایه ستایش روی سرم است را دلم میخواهد تغییر بدهم و نقشهایی بازی کنم که بتوانم خودم را طور دیگری هم نشان بدهم.
زندگی سالم: حالا که حرف از «لیلا» شد پس حتماً داریوش مهرجویی هم کارگردان موردعلاقهتان است؟
محمدی: بله. در مورد داریوش مهرجویی اکثراً عاشق «هامون» هستند. من «هامون» دوست دارم ولی «اجارهنشینها» را یکجور دیگر و بیشتر دوست دارم. «پری» جزو فیلمهای بسیار موردعلاقهام است. بااینکه فیلم سنگینی هم است و خیلی به یک دختر دبیرستانی نمیخورد اما آن زمان که اکران شد چند بار به تماشای آن رفتم. به نظر من داریوش مهرجویی جزو اسطورههایی است که در سینمای ایران دیگر تکرار نمیشود. همینطور آقای بهرام بیضایی که من عجیبوغریب خودشان و کارهایشان را دوست دارم.
زندگی سالم: از آقای بیضایی بیشتر کدام کارهایشان را دوست دارید؟
محمدی: یادتان هست یکزمانی کانالیم پنجشنبهشبها فیلمهای سینمایی خوب پخش میکرد. «شاید وقتی دیگر» را هر وقت نشان میداد تماشا میکردم و کلی هم میترسیدم. وقتی کلاسهای بازیگری را رفتم و دوباره آن را نگاه کردم دیدم چقدر فیلم تأثیرگذار و مهمی در تاریخ سینمای ما است. علاوه بر فیلمهای خودشان نوشتههایشان را هم خیلی دوست دارم. فیلمنامه فیلم «روز واقعه» که ایشان نوشتند من فکر میکنم بهترین و زیباترین فیلمنامه ما درباره امام حسین (ع) و روز عاشورا است. من فکر میکنم سوای کارگردانی فیلمنامههای ایشان اینقدر قوی هستند که هیچ فرد دیگری نمیتواند مثل ایشان بنویسد. «باشو، غریبه کوچک» را هم خیلی دوست دارم. اینهمه فیلم درباره جنگ و قبل و بعد آن ساختهشده است بیاغراق هیچکدام به تأثیرگذاری «باشو، غریبه کوچک» نیست. خدا را شکر ما در سینمای ایران خیلی کارگردانهای خوب داریم که نمیتوان با یکدیگر مقایسهشان کرد اما هرکدام در جایگاه خودشان جزو بهترینها هستند.
زندگی سالم: واقعاً 50 بار فیلم «بربادرفته» را دیدی؟
محمدی: شایدم بیشتر (میخندد). آخر اگر همین الان هم به من بگویید این بهترین فیلم سال است و این یکی هم یک فیلم کلاسیک مشهور مثل «بربادرفته» من آن کلاسیک را انتخاب میکنم. البته یک دلیلش هم این بود که جزو همان قیلم هایی بود که وقتی مادرم نبود از صبح تا شب باید ده بار نگاه میکردم. دلیل محکم دیگرم هم کاراکتر رت باتلر بود که عاشقش بودم. اسکارلت هم که یک کاراکتر فروردینی است. همه اینها دستبهدست هم داد تا بیشتر از پنجاه بار آن فیلم ببینم.
زندگی سالم: سختترین قسمت بازیگری چیست؟
محمدی: تمرکز. تمرکز در این کار خیلی حیاتی و واجب و البته بسیار سخت است. چون اگر تمرکز را داشته باشی هر چیز دیگری را هم میتوانی پیدا کنی. اینکه خودت و حسهایت را بشناسی باعث میشود بتوانی هر چیزی را که بیشتر شبیه خودت است بهتر کارکنی. به نظر من سختترین قسمت شناختن خودت است. خودت را که بهتر بشناسی راحتتر هم میتوانی کارکنی.
زندگی سالم: و تو برای به دست آوردن این شناخت از خود چه میکنی؟
محمدی: من نه الآن که بازیگر بلکه از خیلی قبل از آن این شناخت از خود پیدا کردن را شروع کردم. وقتی یک کار اشتباه میکنم یک هفته به آن فکر میکنم و وقتی یک کار خوب هم میکنم همینطور. یعنی مرتب دارم خودم را تحلیل و بررسی میکنم. اصولاً همیشه در حال فکر کردن به رفتار و کارهای خودم و آدمهای دیگر هستم. از بچگی هم این اخلاق داشتم. الان فکر میکنم این اخلاق خیلی کمکم کرده. اینکه توانستم خودم را بشناسم و متوجه شدم چه چیزهایی را دوست دارم یا چه چیزهایی اذیتم میکند و … خیلی من راهنمایی کرده که بتوانم در کارم هم بهتر باشم. تا خودت را نشناسی نمیتوانی چیز خوبی هم به مردم انتقال بدهی.
زندگی سالم: پس سینما باعلاقه به سینمای هند برای شما جدی شد؟
محمدی: بله.
زندگی سالم: چرا هنوز این فرصت برای نرگس محمدی پیش نیامده که در یک کار سینمایی مطرح از یک کارگردان به نام بازی کند؟ درحالیکه با «ستایش» در یک نقش اول بسیار محوری دیده شدید؟
محمدی: بعدازاینکه آن اتفاق افتاد من متوجه شدم کارم سختتر شد. چون من قبل از «ستایش» سینمایی بازی میکردم و خیلی هم خوب بود. انگار در سینمای ایران روال این است که تا قبل از اینکه دیده و مشهور نشدی خیلی راحتتر بهت اعتماد میکنند و باهات کار میکنند. مثلاً در همکارهایمان افرادی داریم که 10 سال است دارند با بهترین کارگردانها کارهای خوب بازی میکنند ولی هنوز آن اتفاق برایشان نیفتاده و به شهرت زیادی نرسیدند. من فکر میکنم در ایران عکس جواب میدهد و وقتی خیلی معروف میشوید اوضاع بد میشود. من دقیقاً بعد از «ستایش» شش ماه که اصلاً کار نکردم. هر جا میرفتم همه میشناختند و کلی تعریف میکردند اما از کار خبری نبود. بعد «ستایش 2» را کار کردم و بعد هم چند تا سریال دیگر بازی کردم. آلن که به عقب نگاه میکنم فکر میکنم اگر فرصت کوتاهی به خودم میدادم شاید اتفاق بهتری میافتاد. البته اصلاً غصه نمیخورم و با خودم فکر و خیال نمیکنم که وای چرا کار سینمایی خوب پیشنهاد نمیشود. اینقدر که از دوروبر این سؤال را میپرسند برای خود من این سؤال مهم و جدی نیست. چون اعتقاددارم هر چیزی بهجا و به وقتش اتفاق میافتد. شاید الان برای من وقت درستش نیست.
زندگی سالم: بازگشتتان به تئاتر به چه علتی است؟
محمدی: تئاتر را از اول همیشه خیلی دوست داشتم و پیشنهاد هم زیاد داشتم چون بههرحال من از تئاتر آمدم. البته در تئاتر هم دقت میکنم که حتماً متن خوب کار کنم و هر کاری صرف تئاتر بودن نمیپذیرم.
زندگی سالم: نرگس محمدی برای ارتقاء کیفیت بازیگریاش چه میکند؟
محمدی: من یک ویژگی از بچگی داشتم، که اصلاً شاید همین ویژگی هم من را به سمت بازیگری سوق داد، آنهم این بود که من همیشه هر نقش یا هر آدمی که میبینم خودم را جای او میگذارم و نقشش را بازی میکنم. من خیلی از آدمها تأثیر میگیرم و همیشه با خودم فکر میکنم اگر من جای فلانی بودم در فلان شرایط چه میکردم. بعضی وقتها حتی در بعضی شرایط من بیشتر از خود آن آدم از یک شرایط و موقعیتی تأثیر میپذیرم. فیلم هم که از بچگی بخش جدانشدنی زندگی من است و با من عجین شده. الان هم هرچقدر مشغله و گرفتاری داشتم و از خواب و خستگی بمیرم هم فیلم یا سریال میبینم بعد میخوابم. کتاب هم خیلی میخوانم. کتاب مغز انسان را باز میکند و ناخودآگاه زندگی یکسری کاراکترها را تجربه میکنی و یاد میگیری. رمان خواندن را خیلی دوست دارم.
زندگی سالم: چه نویسندههایی را بیشتر علاقه داری؟
محمدی: از بین نویسندههای ایرانی آثار محمود دولتآبادی و احمد محمود را بیشتر دوست دارم. از نویسندههای جدید هم کارهای سپیده شاملو را میپسندم. از بین نویسندههای خارجی هم سلینجر را خیلی دوست دارم. پل استر را بااینکه کتابهایش مردانه است و هیچوقت کاراکتر زن ندارد دوست دارم و دنبال میکنم. الان نزدیک یک سال است دارم زندگینامهها را میخوانم. کتابی که خیلی رویم تأثیر گذاشت و توصیه میکنم مخاطبان شما هم بخوانند کتاب «گل صحر» زندگی واریس دیری است. این کتاب خیلی روی من تأثیر گذاشت و دوباره به قدرت خدا ایمان آوردم که وقتی برای آدم سرنوشتی را بخواهد رقم بزند هیچکس نمیتواند در مقابل تصمیم او ایستادگی کند. یا مثلاً کتاب زندگی کارمن بن لادن، عروس خانواده بن لادن، را خواندم و تأثیری که سقوط برجهای دوقلو جهانی روی زندگی آنها گذاشت. همانطور که گفتم الان به زندگینامهها خیلی علاقهمند شدم.
زندگی سالم: هنوز خیلی از شروع سال جدید فاصله نگرفتیم. سال 95 برای شما چه جور سالی بود؟ سالی که نمایش، سریال و فیلم را تجربه کردی؟
محمدی: شاید خرافاتی به نظر بیاین اما چون عید 95 را سرکار بودم و سال جدید با کار شروع کردم فکر میکنم همین باعث شد سال پپر کاری را طی کردم. خدا را شکر با همه بالا و پایینها سال خوبی بود و اتفاقهای قشنگی برایم افتاد.
زندگی سالم: نرگس محمدی که پرستاری خوانده قصد ندارد هیچوقت رشته خودش را هم تجربه کند؟
محمدی: نه، رشته خودم را دیگر نمیخواهم تجربه کنم اما در فکر آن هستم که برای فوقلیسانس روانشناسی بخوانم. کار کردن در هرکدام از شاخههای پزشکی یک عشق زیادی میخواهد که من از اول هم آن روحیه و عشق را نداشتم. الان هم چیزی نیست که برایم جذاب باشد و بخواهم ادامه بدهم. اگر میتوانستم به عقب برگردم هر چیز دیگری میخواندم بهجز پرستاری. پرستاری بسیار رشته سختی است و باید سرتاپا عشق باشی تا بتوانی شغل به این سختی را تحملکنی.
زندگی سالم: حالا چرا روانشناسی؟!
محمدی: روانشناسی را خیلی دوست دارم چون رشتهای است که هیچوقت ته آن بسته نمیشود. کلاً مطالعه و کار با روان انسان را دوست دارم.
زندگی سالم: فکر میکنی به بازیگریات کمک میکند؟
محمدی: مطمئناً کمک میکند. همان زمان که پرستاری میخواندم واحدهای روانشناسی داشتیم که در بیمارستانهای روانی آنها را میگذراندیم. همیشه به نظر من میآمد هرکدام از آدمهایی که آنجا بستری هستند یک کتاب و یک فیلم هستند. قصههای بسیار تأثیرگذاری داشتند. بههرحال جذاب است. روانشناسی رشته خوبی است.
زندگی سالم: روزی که متوجه شدی سازمان عفو بینالملل عکست را بهجای سکینه محمد آشتیانی منتشر کرده و کمپینی در وین با عکس تو تشکیلشده که خواهان جلوگیری اعدامت شدند چه احساسی بهت دست داد؟ تجربه متفاوت و عجیبی است که برای هرکسی پیش نمیآید؟
محمدی: دقیقاً یادم است بعد از ماجراهای برزیل و شایعه ازدواجم با سام درخشانی بود. حدود یک ماهی من درگیر آن حواشی پیشآمده از سفر برزیلم بودم. یک روز از خواب بیدار شدم و دیدم نزدیک بیست نفر از صمیمیترین دوستان و نزدیکانم به هم زنگ زدند. همینجور پشتهم تلفنم زنگ میخورد. بعد عکس پوسترم در وین دیدم. بعد هم که خبرنگارها از 20:30 و همهجا زنگ زدند و باهام صحبت کردند فهمیدم که چه اتفاقی افتاده. خانواده پدری من اردبیل زندگی میکنند. آنها که خبر شنیده بودند واقعاً ترسیده و نگران شده بودند؛ خیلی ناراحت شده بودند. مثلاً عمهام غش کرده بود. یعنی تا بفهمند چه اتفاقی افتاده خیلی هول کرده بودند. من از سازمان عفو بینالملل شکایت کردم و عذرخواهی کردند و گفتند اشتباه در سرچ پیشآمده بوده. آخر سه تا چیز باهم اشتباه کرده بودند. اسم خانم آشتیانی را با خانم نرگس محمدی که فعال سیاسی هستند و عکس من را با عکس خانم محمدی. یعنی دیگر برای من در سطح جهانی حاشیه پیش آمد.
زندگی سالم: چرا دیگر فوتبال دوست نداری؟
محمدی: فوتبال دوست دارم ولی بعدازاینکه به برزیل رفتم دیدم اصلاً دوست داشتن ما در ایران اشتباه است. آخر وقتی من نمیتوانم حتی لذت تماشای زنده و مستقیم بازی در ورزشگاه را ببرم و حتی نمیتوانم تیم موردعلاقهام را تشویق کنم اصلاً چرا من باید این فوتبال را دوست داشته باشم. آنجا شما میروید و بازی را با هیجان و شادی در استودیوم میبینید و تیمی که طرفدارش هستید را تشویق میکنید. در ایران من تیم پرسپولیس را دوست دارم ولی وقتی حتی نمیتوانم بازیاش را بروم و ببینم و همیشه باید از پشت شیشه تلویزیون تشویقش کنم خب این به چه دردی میخورد.
زندگی سالم: اگر به عقب برگردی چه چیزی را در زندگیات تغییر میدهی؟
محمدی: رشتهای که در مقطع لیسانس خواندم را قطعاً تغییر میدهم. چون احساس میکنم شش سال کارم بیهوده بود. قطعاً رشته دیگری میخواندم. همینطور چند تا از کارهایی که در این سالها بازی کردم و دوست نداشتم را دیگر بازی نمیکردم.
زندگی سالم: همیشه در مصاحبههایتان از مادر و خواهر و برادرتان صحبت میکنید ولی هیچ جا حرفی از پدر نیست. کمی از ایشان برایمان بگویید.
محمدی: من 16 سالم بود که پدرم فوت کردند و به هیچکدام از این روزهای من نرسیدند. برای همین زیاد درباره ایشان صحبت نمیکنم. دوست داشتم که الان بود و کنارم میداشتمش. دوست داشتم بود و همه این لذتها و سختیها را کنار همدیگر میکشیدیم. ولی متأسفانه قسمت این بود که نباشند.
زندگی سالم: به طالع بینی اعتقادداری؟
محمدی: بله.
زندگی سالم: ویژگی بارز فروردینیها چیست؟
محمدی: تنها زنهایی هستند که میتوانند بدون تکیه کردن به هیچ آدمی تا آخر عمرشان روی پای خودشان به ایستند.
زندگی سالم: خیلی به سفر علاقه دارید و از هر فرصتی برای سفر رفتن بهخصوص با مادرتان استفاده میکنید.
محمدی: با خانواده کلاً. کلاً شلوغوپلوغی را دوست دارم و از تنهایی بدم میآید. نهتنها زندگی میکنم و نه اصلاً فکرش را میکنم که روزی بتوانم تنها زندگی کنم. کلاً رفتوآمد و مهمان داشتن و مهمانی رفتن و دستهجمعی سفر رفتن را خیلی دوست دارم. نمیتوانم بفهمم آدمهایی که تنها سفر میروند چه احساسی دارند. من آدم پولداری نیستم ولی همیشه ترجیح میدهم اولین پولی که دستم میآید را باهاش سفر بروم به خاطر اینکه به آدم عمق دید و جهانبینی متفاوتی میدهد. من فکر میکنم روشنفکر بودن فقط به سیاسی حرف زدن نیست سفر رفتن و دیدن زندگیها و آدمها و آدابورسوم متفاوت هم باعث میشود شما روشنفکر بشوید. آدم روشنفکر سفر میرود، کتاب میخواهند و فیلم میبیند تا دید روشنتری نسبت به زندگی پیدا کند. من همسفر را دوست دارم چون یکجور دانشگاه رفتن است.
زندگی سالم: اگر معجزهای میشد و میتوانستی در زمان دیگری زندگی کنی چه زمانی را برای زندگی کردن انتخاب میکردی؟
محمدی: من دوره قاجار را دوست داشتم تجربه کنم. فکر میکنم آدمها آن زمان مهربانتر بودند.
زندگی سالم: در کار شما هم مثل هر کسب و کار دیگری بحث رقابت داغ است. نرگس محمدی چه تمهیدی برای رقابت با رقبای خود دارد؟
محمدی: من فکر میکنم هرکسی جایگاهی از پیش تعیینشده در زندگی دارد و هر قدری در جایگاه خود قرار دارد. نقشی که مال من نباشد هرگز نمیتوانم بازی کنم. نقشی هم که برای من باشد هیچ فرد دیگری نمیتواند بازی کند. من به خدا اعتقاددارم و خودم به او می سپرم.
زندگی سالم: یکسری واژهها را می گوین و دوست دارم نظر شما را درباره آنها بدانم. رهایی
محمدی: برای همه آدمها رهایی را آرزو میکنم. انسانی که رها و آزاد است خیلی راحتتر از دیگرانی که دربندهایی اسیر هستند زندگی میکند.
زندگی سالم: ترس
محمدی: من از بیماری و از مرگ اطرافیانم خیلی میترسم. از دزد هم میترسم.
زندگی سالم: دلتنگی
محمدی: دلتنگی کلاً همیشه با من است و زودبهزود دلم تنگ میشود.
زندگی سالم: بیشترین دلتنگیات برای چه کسی در زندگی است؟
محمدی: برای بابام و مامانبزرگم
زندگی سالم: یأس
محمدی: من کلاً سعی میکنم یأس و ناامیدی را از خودم دور کنم. چون آدم احساساتی هستم و اگر خودم به این حسها نزدیک کنم و مأیوس شوم مدت طولانی غم من در بر خواهد گرفت.
زندگی سالم: امید
محمدی: به نظر من آدم وقتی واقعاً میمیرد که امیدش را از دست میدهد. این امید به هر چیزی میتواند باشد.
زندگی سالم: به چه چیزی خیلی امید داری؟
محمدی: به اینکه اتفاقهای خوبی برایم میافتد. مطمئنم اینطور خواهد بود.
زندگی سالم: غم
محمدی: همه اینها باید در وجود آدم باشد. من هم غم دوست دارم. اما سعی میکنم سریع رهایش کنم.
زندگی سالم: عشق
محمدی: کلاً در حرفه من اگر عشق نباشد نمیتوانید هیچ کاری بکنید. من همیشه عاشق بودم و خواهم بود.
زندگی سالم: بهجز کار و مسائل روزمره زندگی که همه دارند چه دغدغهای دارید که همیشه همراهتان است و بهش فکر میکنید؟
محمدی: دغدغه آلودگی هوا را خیلی دارم. همیشه نگران این آلودگی هستم بهخصوص وقتهایی که هوا سرد میشود و هوا آلودهتر میشود. امیدوارم واقعاً روزی این مسئله عذابآور آلودگی هوا در همه ایران برطرف شود.