فرهنگ و هنر

پدرام کريمي:دارا و ندار باعث آشنايي مان شد

رشته تحصيلي ام ادبيات نمايشي و کارم بيشتر نوشتن است. سابقه کاري ام بر مي گردد به سال ۷۶ که با برادرم وارد راديو شديم.

به گزارش افکارنیوز، در اين گفتگو با پدرام کريمي و همسر ايشان درباره نحوه آشنايي، دنياي تجرد و تاهل و حال و هواي زندگي مشترک پرسيديم. گفتگويي که متفاوت و خواندني شده است.

رشته تحصيلي ام ادبيات نمايشي و کارم بيشتر نوشتن است. سابقه کاري ام بر مي گردد به سال ۷۶ که با برادرم وارد راديو شديم. آن زمان راديو جوان تازه تاسيس شده بود. به عنوان نويسنده وارد اين وادي شدم و خيلي از دوستاني که الان در زمينه اجرا حضور دارند از هم دوره هايمان در سال ۷۶ بودند. کم کم شرايطي پيش آمد که قطعات نمايشي را بازي هم مي کردم و علاقمندي ام به اين کار بيشتر شد. اين روند در راديو ايران، راديو تهران و… هم ادامه داشت تا سال ۸۸ که توسط برنامه صبح عالي بخير به دعوت رضا اميراحمدي و بعد از دادن تست، به عنوان مجري کارشناس در گروه اجتماعي شبکه يک به تلويزيون آمدم و بعد از يک سال پيشنهاد شد که به عنوان مجري اجرا کنم.

چطور شد که با هم آشنا شديد؟

ياسمن: من با هماهنگي سيد جواد هاشمي براي ديدن دوستم شهرزاد کمال زاده به پشت صحنه دارا و ندار رفتم و در آنجا پدرام را ديدم که داشت براي يک پلان که قرار بود بازي کند گريم مي شد، او را در آينه گريم ديدم. آن تصوير تا دو سال و نيم در ذهنم ماند تا موقع فيلمبرداري خنده بازار که خودم مجري گريم آن بودم، در آنجا پدرام را دوباره ديدم و حسي مرا مدام مجبور به کنجکاوي درباره او مي کرد. از يکي از دوستانم پرسيدم ايشان بازيگر هستند؟ او گفت نه او از نويسندگان است که قرار است خودش يک پلان بازي داشته باشد. تا متوجه شدم يکي از نويسندگان کار هستند دل را به دريا زدم و رفتم به او آشناييت قبلي دادم که شما را در پروژه دارا و ندار ديده ام.

غير از نويسندگي و اجرا، بازي هم داشته ايد؟

بله تازه از دبيرستان وارد دانشگاه شده بودم که در بازگشت پرستوها و راهي به سوي خانه حضور پيدا کردم.

طي آن دو سال کارهايش را پيگيري مي کردي يا قبل از آن شناختي نسبت به ايشان داشتي؟
ياسمن: نه اصلاً.

پدرام کريمي: اين قسمت و سرنوشت زندگي ما بود که در خنده بازار با هم روبرو شديم چون همان طور که مي دانيد خيلي کم پيش مي آيد نويسندگان در محل فيلمبرداري حاضر شوند و فقط مي توان نامش را سرنوشت و تقدير گذاشت. در خنده بازار چون متن همان جا نوشته و به بازيگر تحويل داده مي شد من آنجا حضور داشتم. در دارا و ندار هم چند سکانس وجود داشت که آقاي ده نمکي گفتند خودتان بايد آن را بازي کنيد.

آقاي کريمي در بين صحبت هايتان خيلي از همسرتان کمک و همفکري مي گيريد و من احساس کردم خيلي از برنامه ريزي هاي زندگي تان به عهده همسرتان است؟

تقريباً بيشتر مديريت و هماهنگ کردن کارها به عهده ايشان است. (با خنده مي گويد) کارهاي نرم افزاري با ايشان و کارهاي سخت افزاري و يدي با من است.

ياسمن: ما در زندگي مان خيلي با هم مشورت مي کنيم و پيش نيامده تصميمي را به تنهايي بگيرم مثلاً اگر به مهماني دعوت شده ام حتماً به ميزبان گفته ام اجازه بدهيد من با پدرام صحبت کنم بعد خبر مي دهم که البته خيلي جاها پدرام گفته خودت تصميم بگير و نظرت را اعلام کن ولي هميشه پاسخ داده ام که نظر هر دوي ما مهم است.

اين موضوع چه تاثيري در زندگي تان داشته است؟

ياسمن: خيلي به روند زندگي کمک مي کند. شايد من تصميماتي بگيرم که پدرام دوست نداشته باشد يا مهماني اي را بپذيرم که او تمايل يا وقتي براي آمدن نداشته باشد ولي وقتي با هم به مشورت مي نشينيم تا نظرات طرف مقابل را بدانيم زندگي صميمي تر مي شود. به نظر من زندگي مشترک يعني دو نفر تصميم بگيرند و برنامه ريزي کنند و نبايد تمام وظايف و مسئوليت ها به عهده يک نفر باشد. حتي در انجام کارهاي منزل هم پدرام به من کمک مي کند و يا گاهي که خسته ام يا کسالتي دارم مي گويد من غذا را درست مي کنم يا ظرف ها را مي شويم. خيلي جاها اين را عنوان کرده ام که پدرام براي من تنها يک شوهر نيست بلکه دوست و يار است. او اول همراه است بعد همسر.

پدرام کريمي: اگر زندگي مشترک اين گونه نباشد که زندگي مشترک نيست. البته مطمئناً کسي که اين صحبت ها را مي شنود در ذهنش اين سوال نقش مي بندد که يعني اين دو نفر با هم اختلافي ندارند؟! و من در جواب مي گويم، نه اين طور نيست! اگر دعوا و اختلاف نظر در زندگي نباشد که نمي شود. از نظر من آن زندگي شيرين نيست. تا در زندگي تضاد و تفاوت وجود نداشته باشد زندگي خوبي شکل نمي گيرد چون همين بالا و پايين هاست که زندگي را مي سازد. اما متاسفانه در تصور عامه اين گونه تعريف شده که زندگي خوب بايد بي دردسر بوده و هيچ تنشي در آن نباشد.

اگر تمايل به پاسخ داشته باشيد، مي خواهم معيارتان براي انتخاب همسر را بدانم؟

پدرام کريمي: گاهي شنيده ايم که مي گويند جوان ها معيارهاي ظاهري دارند و دخالت دادن اين موضوع در انتخاب همسر را اشتباه مي دانند. اما به نظر من معيار ظاهر بايد وجود داشته باشد. معيارهاي ظاهري و اخلاقي موارد بسيار خوبي است. شايد فردي ظاهر خوبي نداشته باشد اما اخلاق خوبي داشته باشد! مهم اين است که قرار نيست شما تنها با معيار اخلاق خوبش با او زندگي کنيد. در ضمن مهريه ياسمن يک سکه است.

(ناخوداگاه با تعجب پرسيدم) چرا؟؟؟ شما مهريه تان را بعد از انتخاب اقاي کريمي انتخاب کرديد؟

ياسمن: اين معيار بستگي به هر فردي دارد. يک دختري ممکن است پسري را انتخاب کند که در ظاهر خوب باشد ولي بعدها تغيير رويه دهد و يا معايت اخلاقي و رفتاري اش معلوم شود. آن قوت است که همه زندگي اين دختر نابود مي شود. پس مهريه کمکي است به دختر که اگر خدايي نکرده در شرايطي قرار گرفت که مجبور شد جدا شود پشتوانه اي داشته باشد. قرار نيست با مهريه دختر را بفروشند بلکه قرار است او يک زندگي خوب ديگر را شروع کند. من يک سکه گذاشتم به نيت يگانگي خدا و گفتم ديگر هيچ چيز نمي خواهم و حتي هنگام عقد گفتم همين را هم نمي خواهم ئو مي بخشم که خانواده اش لطف کردند و سفر حج و يک گلدان ياسمن را اضافه کردند. همان طور که پدرام گفت من هم ظاهر برايم مهم بود ولي اخلاق پدرام خيلي بيشتر برايم جذابيت داشت. او مهربان و از نظر رفتاري سنگين بود و خيلي از رفتارهاي جوانان امروز را نداشت و مستقل بود. احترام به خانواده هم برايش خيلي مهم بود. من حتي بيشتر از خودش عاشق خانواده اش هستم، خواهرش مثل خواهر نداشته ام است و هيچ گاه نمي گويم خواهر شوهرم! چون من تک فرزند هستم و خواهر و برادر پدرام مثل خواهر و برادر خودم هستند. خيلي جاها از شادي شان خوشحال مي شوم و وقتي ناراحت مي شوند غصه شان را مي خورم. در طول هفته شايد پدر و مادرم را نبينم ولي حتماً پدر و مادر پدرام را مي بينم يا اگر مسافرت باشيم حتماً هر روز با آنها تلفني حرف مي زنم.

ماديات چقدر در انتخاب همسر مهم است؟

شايد اگر پدرام خيلي پولدار بود او را انتخاب نمي کردم. دختري که در خانواده متوسط به بالا بزرگ شده باشد نمي تواند با سطح خيلي پايين زندگي کند چون دوست دارد همان طور که بزرگ شده ادامه زندگي اش هم لااقل در همان حد بماند و اگر وارد زندگي اي شود که هميشه نداري و مشکل وجود داشته باشد خيلي زود خسته مي شود. درست است که مي گويند عشق مهم است ولي اول مسائل مادي مطرح است و بعد عشق.

اگر دختر، خرجي ماهيانه خوبي دريافت نکند يا براي خريد مايحتاجش مجبور شود بيش از حد صرفه جويي کند بعد از مدتي ممکن است رفتارهاي پرخاشگري از خود نشان دهد که طرف مقابلش بگويد يعني اين آدم با اين اخلاق را من انتخاب کردم؟

برخي معتقدند براي انتخاب همسر فقط خود فرد مهم است و اينکه خانواده اش چگونه اند اهميتي ندارد. نظر شما چيست؟

پدرام کريمي: نه اين طور نيست همه چيز مهم است. خود ياسمن مي داند که رفتار خانواده ها و حتي پوشش و ظاهر برايم اهميت دارد. مي توان برخي چيزها را نديده گرفت ولي کلاً نمي توان از آن گذشت.

من شنيده ام که ياسمن جزو خانواده معظم جانبازان هستند. درست است؟

ياسمن: بله پدرم الان متاسفانه پيش ما نيستند و حدود ده دوازده سال است که به علت حاد شدن بيماري شان در آسايشگاه جانبازان هستند.

اين موضوع چقدر در زندگي شما اثر گذاشت؟

ياسمن: وقتي اين اتفاق براي پدرم افتاد من سنم خيلي کم بود و هميشه خيلي ناراحت بودم ولي باعث شد ديدم نسبت به اين افرادي که رفتند جنگيدند و از ميهن مان دفاع کردند بازتر شود و درک بهتري حتي از زندگي خانواده هاي شهدا داشته باشم. درست است که الان هر بار که به آسايشگاه به ديدن پدرم مي روم تا چند روز حالم بد است ولي شايد اگر پدرم و امثال او به جبهه نمي رفتند الان شرايط طور ديگري بود. اين موضوع باعث شد تا مستقل و متکي به خود بزرگ شوم و از هجده سالگي با اينکه نياز مالي نداشتم مشغول به کار شدم. گاهي آشنايان مي گويند به خاطر اتفاقي که افتاده پدرت نتوانسته برايت پدري کند ولي من معتقدم اين طور نيست. دعاي خيري که او در حقم دارد برايم يک دنيا ارزش دارد. با اولين حقوقي که گرفتم براي پدرم هديه خريدم و با حقوق دومم براي مادرم هديه گرفتم. همين دعاهاي کوچک باعث شده هميشه موفق باشم و در زندگي ام آرامش داشته باشم و پدرام وارد زندگي ام شود. البته من و مادرم لحظات خيلي سخت در زندگي مان زياد داشته ايم اما الان به آرامش رسيده ايم.

پدرام کريمي: من خودم تا قبل از آشنايي ام با ياسمن چنين خانواده هايي را از نزديک نديده بودم. گاهي در صحبت ها شنيده ايم که مي گويند: «اي بابا اين خانواده جانبازان و شهدا همه از ما سهم مي خواهند». ولي حالا که از نزديک مي بينم واقعاً اين طور نيست. مادر ياسمن خيلي سختي کشيده تا به ثبات رسيده. شما تصور کنيد مادري با يک دختر کوچک و مشکلات زندگي چه سختي هايي را تحمل کرده است. شماها همه در کنار خانواده هايتان و زير حمايت پدران تان بوده ايد و هميشه وقتي به مشکلي برخورده ايد در آخرين لحظه گفته ايد به پدرم مي گويم. اما خانواده هايي بوده اند که اين تکيه گاه را به خاطر دفاع از کشور از دست داده اند.

به نظرتان خوب به آنها رسيدگي مي شود؟

ياسمن: رسيدگي مي کنند ولي کافي نيست چون تعدادشان زياد است و جايشان کم. يک بار که به آسايشگاه جانبازان رفته بوديم خيلي ناراحت بودند و مي گفتند شما سالي دو بار مي آييد و چند تا عکس يادگاري مي گيريد و مي رويد.

چطور وارد اين حرفه شديد؟

ياسمن: از ابتدا وارد گروه سيد جواد هاشمي شدم و او واقعاً برايم پدري کرد. در کار و خيلي از لحظات زندگي واقعاً مثل پدر کنارم بود و با وجود مشغله کاري اي که دارد گاهي به پدرم سر مي زند. هميشه مي گفت دو تا آ‌رزو دارم يکي اينکه خطبه عقد فاطمه دخترم را بخوانم و يکي هم خطبه عقد ياسمن را و اين اتفاق افتاد.

شما تا به حال خواسته ايد مجري شويد؟

ياسمن: اولين بار که جلوي دوربين رفتم شب يلداي برنامه امروز هنوز تموم نشده بود. شايد باورتان نشود اين قدر استرس داشتم و مي لرزيدم که اگر ميکروفن را جلوي قلبم مي گرفتند صداي قلبم از صداي خودم بلندتر بود، چند تا دوربين هست که نمي داني به کدام بايد نگاه کني و کلي آدم آن پشت ايستاده اند که واقعاً تمرکزت را مي گيرد. واقعاً سخت است و هر کسي از پس آن بر نمي آيد. اجراي پدرام را دوست دارم و هميشه تشويقش مي کنم اما دوست دارم اول نويسنده باشد بعد مجري چون توانايي اش در نويسندگي خيلي خيلي بيشتر است.

پدرام کريمي: يکي از هنرمندان با سابقه را براي حضور در برنامه دعوت کرده بوديم. وقتي نشست گفت: من که اين همه سال تئاتر بازي کرده ام با اين همه دوربين زانوهايم مي لرزد. البته بعد از چند بار قرار گرفتن در اين موقعيت عادت مي کنيد.

يعني شما خودتان ترس از دوربين نداشتيد؟

پدرام کريمي: اين ترس طبيعي است و علاوه بر اين ترس بايد خيلي هم حواست به حرف هايي که مي زني باشد. اگر شما يک نکته اي را غلط عنوان کني ممکن است به يک قوميت يا قشر خاصي بر بخورد.

ياسمن: البته اين ترس بعد از مدتي از بين مي رود پس بايد اطلاعات عمومي خوبي هم داشته باشي که بتواني صحبت کني. پدرام گاهي دو سه روز به طور مدام مشغول مطالعه است تا با اطلاعات کافي در برنامه حاضر شود.

خط قرمزهاي اجرا چه طور مشخص مي شود؟

خط قرمز موضوع مکتوبي نيست که به مجري ابلاغ شود، باور نمي شود از سال ۷۶ تاکنون که کار اجرا انجام مي دهم يک بار کسي به من نگفته اين حرف را بگو و اين حرف را نگو! شما وقتي مدتي درون رسانه باشيد متوجه حساسيت موضوع مي شويد و مي دانيد چه بگوييد و چه نگوييد. يک حرف اشتباه باعث مي شود سيل زيادي از پيامک هاي انتقادي دريافت شود. يک چيز را صادقانه بگويم و آن اينکه کسي را که مي خواهند نفرين کنند بايد بگويند الهي مدير رسانه شوي! چون واقعاً کارشان سخت است. مخاطب «امروز هنوز تموم نشده» عموم مردم و به خصوص قشر جوان هستند پس صحبت ها بايد به روز باشد حتي موضوعات برنامه به ما ديکته و امر و نهي نمي شود بلکه خودمان آن را مطابق جامعه انتخاب مي کنيم.

لطفا نظر خود را در مورد مطلب بالا در قسمت اعلام نظرات ذکر کرده و نوع مقالات و اخبار مورد علاقه خود را بیان کنید به بهترین نظرات هدایای نفیسی تعلق خواهد گرفت . باتشکر

 

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا