فرهنگ و هنر

هــر آنچــه از تو نمی‌دانم / تأملی زبان شناسانه بر این مجموعه شعر دوست داشتنی

هــر آنچــه از تو نمی‌دانم / تأملی زبان شناسانه بر این مجموعه شعر دوست داشتنی

هــر آنچــه از تو نمی‌دانم / تأملی زبان شناسانه بر این مجموعه شعر دوست داشتنی

بی شک انسان‌ها قادرند تعداد نامحدودی از جمله‌های ممکن زبان خود را تولید و قابل درک سازند. همچنان که ما هر روزه با جملاتی مواجه می‌شویم که گویا هیچ زمان قبلا آن‌ها را نشنیده‌ایم؛ اما مدام آن‌ها را درک می‌کنیم و گاهی به خاصیتِ خلق‌الساعه بودنشان واقف نیستیم!

اگر به ما مقداری جمله داده شود تا با توجه به دانش‌های زبانی خود، تشخیص دهیم کدام یک با الگوهای هنجاری زبانمان مطابقت و کدام توفیر دارد، توان تشخیص آن را خواهیم داشت که کدام یک ازجملات بیش از یک معنا دارند و کدام یک هم معنا هستند.

*آیا زبان شناسان تنها دانشمندانی هستند که به مطالعه‌ زبان می‌پردازند؟

این گونه پرسش‌ها اساس پژوهش زبان شناسی پیرامونِ زبان بشری را می‌سازند؛ اما به خاطر حوصله‌ اندک این نوشتار، تنها به وجوهی از آن هرچند اشاره وار بسنده می‌کنیم.

هــر آنچــه از تو نمی‌دانم / تأملی زبان شناسانه بر این مجموعه شعر دوست داشتنی

مجموعه شعر “هــر آنچــه از تو نمی‌دانم” طبق معمول حاصل کوتاه سرایی‌های سیروس نوذری است که از منظر قواعد گشتاری، ژرف ساخت و روساخت، قاعده‌ی حذف ضمیر، تصریب و… امکانی از تأمل را به دست می‌دهد. اشعاری کوتاه که از منظر زبان شناسی جدید، قابلیت تحلیلی هر چند اجمالی را فراهم آورده تا لایه‌های متعدد زبان این شاعر شیرازی را بهتر درک کنیم!

*به سخن دیگر آن نوع زبان شناسی که میل دارد در چارچوب گفتمانِ زبانی همگانی پیش برود، چه رویکردی خواهد داشت؟

نخست باید در روش دستور زبان، قبل از هر چیز ابزاری را نشان دهیم که تعیین کننده‌ جمله (سطر) خوش ساخت هستند. باید قواعدی را در نظر بگیریم که بندهای محتملِ شعر را توصیف و تعبیر می‌کند. پس رویکرد اصلی این است که دستوری پیشینی را بنا نهیم تا دربردارنده‌ی همان چیزی باشد که انسان می‌گوید؛ اگرچه نمی‌توان پذیرفت که این قواعد با ذهنیاتِ شاعر تطبیق کامل دارد.

هــر آنچــه از تو نمی‌دانم / تأملی زبان شناسانه بر این مجموعه شعر دوست داشتنی

پس می‌بایست این الگوهای ساده‌ی التفاتی را در زبان شعری نوذری رها کرد؛ چرا که صورت بندی رضایت بخش ترِ زبان شاعر آن است که جمله (سطر) را دارای ساختاری “لایه‌ای” در نظر بگیریم. در این الگو فرض بر آن است که زبان شعر، دارای چندین صورت بندی اساسی برای سطور شعر است و هر یک از این الگوها، موقعیت‌های متعدد قابل گسترش دارند. الگوی اصلی زبان در مجموعه‌ی “هـــر آنـــچه از تو نمی‌دانم” از گروه اسمی شکل گرفته، سپس به گروه فعلی رسیده است. شاعر برای تولید سطور شعری از قواعدی سود برده که شاخص‌اند. همچنین این شاخصه‌ها، دارای الگوهایی با سطور غیر مشابه در یک گروه (اسمی/فعلی) هستند که سطرهای ظاهراً مشابه را دچار انفکاک می‌کند

علاوه بر قاعده‌های مألوف (اسمی-فعلی) در شاکله‌ دستوریِ شعر، در دو سطر “یکی نمی‌شنود” و “یکی نمی‌گوید” شاهد دو ساختار التفاتی به ظاهر متفاوت هستیم؛ در بند نخست یک بار کنش نشنیدن را در فضایی تیره و مه آلود میان دو کس القاء می‌کند و در بند دوم کنش سخن نگفتن و خاموش ماندن را..!

اما با توجه به جایگاه الگوهای التفاتی، هر دو سطر باهم یکسان و درهم آمیخته‌اند و الگوی کاملاً متفاوتی را نمی‌توان به آسانی نشان داد؛ زیرا این گونه به نظر می‌رسد که کسی چیزی نمی‌گوید ولابد چیزی را هم نمی‌شنود و بالعکس!

چامسکی درتبیین مفاهیمی مانند “ژرف ساخت” و “روساخت”، دو سطح را در نظر می‌گیرد: یکی مبرهن و پیدا که به منزله‌ روساخت است و دیگری شکلی انتزاعی دارد که ژرف ساخت متن محسوب می‌شود

در این شعر تنها اِعمالِ یک گشتار کافی است؛ یعنی متصل کردن زمان (این دم) به آخر فعل! اما در شعر بعدی یک گشتارِ دیگر هم لازم است! یعنی گشتاری که قید (بی هیچ) را از آخر سطر به اول آن حرکت دهد

هــر آنچــه از تو نمی‌دانم / تأملی زبان شناسانه بر این مجموعه شعر دوست داشتنی

بنابراین دستور گشتاری؛ یعنی دو سطح ساختاری التفاتی که از راه فرآیندی موسوم به “همبستگی گشتاری” باهم مرتبط هستند.

«تصریف» نشانگر آن است که در سه سطر فوق، ترتیب واژگانی یا ترتیب جمله واره ای نقش چندانی ندارد. به عبارت دیگر می‌توان چنان بندواره ها را چید که تغییر ملموسی در ساختار معنایی شعر احساس نشود

زبانِ مجموعه شعرِ “هر آنچه از تو نمی‌دانم” به درون، خود ارجاعیِ چندانی ندارد و ظاهراً مسئله اصلی، تعیین زیرساخت‌هایی است که قبل از هر چیز بازتاب اندیشه و ادراک شهودی خود شاعر است تا یک حقیقت عینی.

در اصطلاح زبان شناسی، گشتارها باید “حافظ ساخت” باشند! یک نتیجه‌ غیر مستقیم این تصور، تغییر بعضی از قواعد زیرساخت‌های گروهی است؛ لذا محدود کردنِ فواصل التفاتی، پیشنهاد زبان شناختی دیگری است که عناصرِمتن می‌توانند در آن حرکتی دینامیک داشته باشند، به شکلی که جز در موارد استثنایی، عناصر از متنِ خود چندان دور نشوند.

گروه اسمی “شقایق وحشی” نمی‌تواند به خارج از کلِ ساختار (یعنی بهار) برود؛ اما گرگ (و حتی کنش بو کشیدن گرگ) ماهیتا این قابلیت را برای فاصله گرفتن داراست. شاعر در این نوع شعرهای کوتاه که تعدادشان هم در این مجموعه کم نیست، راهی برای محدود نمودن توان گشتارها می‌جوید، به گونه‌ای که عناصر نتوانند بدون کنترل در جهت مختلف حرکت کنند.

در مجموع امتیازِ عمده‌ زبانِ سیروس نوذری در این سنخ دستورهای جدیدِ گشتاری این است که آشفتگی ظاهری زبان را با رویکردی به ظاهر ساده، التیام می‌بخشد و به جای فهرست کردن انواع مختلف سطرها، تعدادی الگوهای التفاتی ساختمند را مشخص کرده و ژرف ساختی برنموده و متشخص را به قرائت خواننده تقدیم می‌کند!

هــر آنچــه از تو نمی‌دانم / تأملی زبان شناسانه بر این مجموعه شعر دوست داشتنی

هــر آنچــه از تو نمی‌دانم / تأملی زبان شناسانه بر این مجموعه شعر دوست داشتنی

نویسنده : وندیداد امین

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا