فرهنگ و هنر

نقد فیلم مالاریا + تیزر فیلم

فیلم سینمایی مالاریا از پرویز شهبازی

فیلم سینمایی «مالاریا» به کارگردانی پرویز شهبازی، پس از کسب عناوین مختلف در جشنواره‌های خارجی، دنبال کسب عنوانی است که سینمای کشور را بهت‌زده کند. در برخورد اول با این فیلم، می‌توان روایتی ساده از دیوانه بازی‌های دختر و پسری که نسبت به هم علاقه نسبی دارند و بروز ظواهر دنیوی در برخورد با این علاقه نقشی را ایفا نمی‌کند، مشاهده کرد؛ اما این روایت ساده در یک پیچ پر تنش زیرخاکی مانندی غرق می‌شود که اتفاق داستان را به یک فاجعه تبدیل می‌کند. شاید یکی از دستاوردهای پرویز شهبازی این باشد که این اتفاق به یک فاجعه تبدیل شده است؛ ولی این دستاورد نمی‌تواند یک دستاورد ادبی– نمایشی باشد؛ چراکه نمایش قبل از هر مؤلفه دیگری نیاز به متن دارد نه سوءتفاهم متنی.

آنونس فیلم مالاریا

 

**مرگ بر مرگ

داستانی وجود ندارد. اساساً داستانی نمی‌تواند وجود داشته باشد. بار دیگر شاهد فیلمی «فرهادی»زده هستیم که هرگز نمی‌تواند مانند فرهادی باشد؛ زیرا تنها «کپی‌برابراصل»، کیارستمی، یک کپی برابر اصل بود و وجوه قانونی و ساختار سینمایی‌اش را حفظ کرده بود.

اینکه چگونه می‌تواند مجری با پوشش راستین‌اش جلوی دوربین سینما قرار گیرد و یک لحظه نقش‌آفرینی کند، از آن رکب‌های سینمای «اسکری مووی» است. ساعد سهیلی، به خودی خود جوان‌پسند است و شاید این پیشینه‌ای که از خود باقی گذاشته است، با نقش‌آفرینی در فیلم «گشت‌ارشاد» این جایگاه اجتماعی در میان جوانان جامعه را افزایش داده است. می‌توانیم چنین برداشت کنیم که دو فرشته از یک سیاره دیگر به‌طورناخواسته از جانب خود و به‌طور خودخواسته از جانب دیگران، وارد جهانی می‌شوند که همه چیز برای‌شان سخت است.

البته که فیلم‌نامه‌نویس قدرت نزدیک‌شدن به رده سنی مورد نظر خود را داشته است، لیکن این نزدیکی به هر قیمتی ارزش ندارد؛ چراکه فرم سینمایی را فدای محتوای مغمومی می‌کند که هرگز نمی‌تواند مابه‌ازای بیرونی داشته باشد. دو جوان با سرخوشی کاذب به بن‌بست برمی‌خورند. حال نتیجه چیست؟ چرا باید این سرخوشی کاذب از این دو جوان تنها، بابت برخورد به یک وظیفه اجتماعی زیر پا گذاشته شود؟ درحالی‌که می‌توانست این سرخوشی کاذب تا انتهای داستان ادامه پیدا کند و این مرد مفلوک قرارگرفته بر سر راه آنان، مانند خط سیری روایی متناوب در متن گنجانده شود.

شاید این اجتماع‌زدگی و پرداختن به سوژه‌های اجتماعی، تنها راه حل ایجاد احساس وظیفه در برابر همنوع برای مخاطب است. این‌جاست که مخاطب دیگر در کشور خاصی تعریف نمی‌شود؛ بلکه ویژگی جهانی به خود گرفته است و می‌تواند به وسعت جهان اجتماع را به لرزه اندازد. اما نکته‌ای که این روزها سینماروندگان ایرانی را آزار می‌دهد، همین سوژه‌یابی‌های میکروسکوپی از جامعه است که هیچ مؤلفه‌ای را درست قضاوت نمی‌کند و هیچ گزارشی را آگاهانه به مخاطب ارائه نمی‌دهد.

**سقوط

رنگ‌پردازی، تصویربرداری و تا حدودی انتخاب لوکیشن، مخاطب را قلقلک می‌دهد؛ لیکن این قلقلک باعث ایجاد انرژی مثبت در ذهن وی نخواهد شد؛ بلکه تنها راه رسیدن به مقصود مؤلف را سد می‌کند. ما در سکانسی می‌بینیم که روبه‌روی مکان تئاتر شهر، شخصیت‌هایی با پوشش‌های ظاهری متفاوت، اما موافق از نظر فکری کنار هم قرارمی‌گیرند و به آوازخواندن موفرفری خودمان گوش می‌سپارند.

این موفرفری می‌تواند نمادی از یک هنرمند باشد؛ ولی همیشه نماد نمی‌تواند بیان‌کننده هنر آن هنرمند باشد؛ زیرا باید هنر بروز داده شود. در آواز گوش‌خراش این کاراکتر، نه تنها هنری دیده نمی‌شود، بلکه لقب هنرمند را هم از نماد منظور شده سلب می‌کند. جای تأسف دارد! باید مولفان سینمای ایران، کمی خجالت بکشند! تا کی باید با دست‌آویزکردن سوژه‌های اجتماعی، قصد مطرح‌کردن خودشان را دارند؟! در این مورد نباید هیچ کژاندیشی را مدنظر قرار داد و همه مجرم‌ها را باید به یک چشم نگریست. مالاریا اگر هشت جایزه اسکار را نیز درمی‌نوردید (که جمله‌ای بسیار مضحک است)، هنوز سینمایی را به جهان معرفی می‌کند که درد جامعه را به رخ جهانیان می‌کشاند و از آن سوءاستفاده کرده است. بدون تعارف بگوییم: «اصغرفرهادی» یک‌بار این سوءاستفاده را از جامعه کرده است؛ شما تکرارش نکنید و جامعه را به‌سان یک تونل وحشت برای جهانیان تعریف نکنید!

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی

فیلم های ایرانی برای معرفی به اسکار

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا