تحلیل روانشناسی و نقد سینمایی سریال در انتهای شب

سریال در انتهای شب با بازی پارسا پیروزفر و هدی زینالعابدین از آن دسته آثاری است که بدون اغراق، با لحنی بیادعا و روایتی قابل لمس، به قلب زندگی واقعی نفوذ میکند. ما با داستان جدایی دو انسان روبهرو هستیم که هنوز یکدیگر را دوست دارند، اما نمیتوانند کنار هم بمانند. همین تناقض، جوهره روانی و احساسی اثر را میسازد؛ سریالی که به جای بحرانهای ظاهری چون خیانت و اعتیاد، ریشه نابسامانی را در روان انسانها جستوجو میکند. در این نوشته به نقد سریال در انتهای شب در دو بُعد روانشناسی و سینمایی پرداختهایم.
تحلیل روانشناختی شخصیت ماهی، زنی میان کنترل و عشق
ماهی با بازی پر از ظرافت هدی زینالعابدین، شخصیتی است که میان «مادر بودن» و «زن بودن» گم شده است. از کودکی یاد گرفته مراقب دیگران باشد، و اکنون این مراقبت را به شکلی بیمارگونه با کنترلگری اشتباه میگیرد. او نقش مدیری را در خانه دارد که هیچ کس از زحماتش قدردانی نمیکند. درواقع کنترل برای او سپریست در برابر ترس از بینظمی و فقدان، اما همین سپر به مرور به قفسی تبدیل شده که خودش را در آن زندانی کرده است.
ماهی را میتوان نماد زن ایرانی دانست که حاجت به مهر دارد، ولی آن را پشت دیواری از عقلانیت و دلسوزی بیش از حد پنهان میکند.
شخصیت بهنام در سریال در انتهای شب، مردی خاموش و غمگین
در سمت مقابل، بهنام مردی است که از فرط سکوت به خشم رسیده است. او در ظاهر آرام است، کمحرف و منطقی، اما در عمق وجودش به نقطهای رسیده که احساس میکند هیچ صدایی در این زندگی ندارد. بهنام به جای رویارویی، سادهترین راه را انتخاب کرده: انفعال. اما انفعال دیر یا زود به آتشی خاموشناپذیر بدل میشود؛ و او لحظهای که از بازجویی برمیگردد، آن خشم سرکوب شده را بیرون میریزد، درست در شبی که باید نقطه پایان یک دهه زندگی مشترک باشد.
بهنام بعد از جدایی تازه یاد میگیرد مسئولیت خودش را بر عهده بگیرد. رانندگی، نقاشی، تصمیمگیری برای حضانت پسرش… همه نماد بازسازی مردی هستند که سالها خود را پشت سایهی دیگری پنهان کرده بود.
دارا؛ بازتاب تعارض والدین در قالب کودک بیش فعال
دارا، کودک دهسالهای که با ADHD دست و پنجه نرم میکند، در واقع طنین روانی تعارض والدینش است. او میان دو جهان متضاد زندگی میکند؛ از یکسو مادری وسواسی و نگران، از سوی دیگر پدری متفکر اما غایب. رفتار او نه تصادفی، بلکه بازتاب مستقیم تنشهای حل نشده والدین است. در این میان، سریال به خوبی نشان میدهد که چگونه اختلال رفتاری کودک ممکن است تنها نشانهای از خلأ عاطفی در خانواده باشد.
نگاهی به کارگردانی و فیلمنامه در سریال در انتهای شب
از منظر سینمایی، در انتهای شب ترکیبی از فرم شاعرانه و واقع گرایی سرد است. کارگردان با استفاده از نور کم، قابهای بسته و سکوتهای طولانی، فضای خفقان روابط زناشویی را در تصویر مینشاند. بااینحال، روایت در بخشهایی از سریال دچار کندی و ابهام است. شروع اثر در لحظات اول بیش از آنکه تعلیق ایجاد کند، از مخاطب فاصله میگیرد. اما در ادامه، ارتباط عاطفی میان ماهی و بهنام آنقدر واقعی و بی پرده است که ضعفهای فیلمنامه را تا حد زیادی جبران میکند.
نکته مثبت سریال این است که با زبانی صریح میگوید همیشه جدایی حاصل نفرت نیست؛ گاهی برای حفظ خودمان ناچار میشویم از عشق جدا شویم.
نقد اجتماعی، شرم از طلاق و فشار فرهنگی
سریال به زیبایی لایه پنهان «شرم اجتماعی» در مواجهه با طلاق را نمایش میدهد. نگاه سنتی اطرافیان ماهی و بهنام، از پدر سلطهجو تا محیط کاری مردسالار، نمایانگر جامعهای است که هنوز درک درستی از استقلال عاطفی ندارد. زنان مطلقه زیر ذرهبیناند، مردان طلاق گرفته از مسیر رشد شغلی عقب میمانند، و هر دو زیر فشار قضاوت له میشوند. این مؤلفه اجتماعی به اثر عمق و معنا میبخشد و آن را از سطح یک درام خانوادگی به اثری جامعهشناسانه میرساند.
چرخه ویرانگر کنترل و انفعال
در جوهره داستان، چرخهای روانی تکرار میشود: زنی کنترلگر در کنار مردی منفعل، و مردی خشمگین در برابر زنی ایثارگر. هیچ یک بد ذات نیستند، اما هریک با روش نادرست خود در نابودی دیگری سهم دارند. عشق در این میان نه از بین رفته، بلکه زیر غبار انتظارات و خشم مدفون شده است. سرانجام، هر دو در مییابند که عشق بدون رشد و گفتگو دوام ندارد.
جمعبندی نهایی؛ اثری انسانی در دل آشفتگی سینما
در انتهای شب نه شاهکار تکنیکی است و نه سریالی صرفاً سرگرمکننده. اما همانقدر که در فرم روایی فراز و فرود دارد، از نظر روانشناختی غنی و قابل اعتناست. قدرت آن در صداقت است؛ در نشان دادن انسانهای خسته، آسیبدیده و در عین حال عاشق.
در میان سریالهای خانگی امروز که اغلب گرفتار اغراق و زرق وبرقاند، این اثر با سادگیاش متفاوت است. سریال در انتهای شب آینهای است از زندگی مدرن ایرانی؛ جایی که سکوت، کنترل، خشم و عشق درهم تنیدهاند و جدایی گاهی تنها شکل ممکن بقاست.