فرهنگ و هنر

مهراب قاسمخانی: اینستاگرامم 10 میلیون می ارزه!

همشهری جوان – مرجان فاطمی: اصولا مردم نسبت به بازیگران و آنهایی که چهره هایشان را می شناسند، اقبال بیشتری نشان می دهند تا مثلا نویسندگان و حتی فیلمنامه نویسان. با اینحال مهراب قاسمخانی از معدود فیلمنامه نویسانی است که این روزها صفحه اینستاگرامش سر زبان هاست.

بعد از ماجرای سفر به برزیل و حواشی که پیرامون آن به وجود آمد، برای خودش به یک سلبریتی تمام عیار تبدیل شد. می توانستیم برای این پرونده دنبال بازیگران مشهور و پرطرفدار برویم اما حس کردیم نگاه قاسمخانی به عنوان یک نویسنده و تفکری که پشت پرده روابطش با مخاطبان وجود دارد، محور صحبت هایمان را به جاهای خوبی می برد. او هم در این باره مسلط حرف زد و نشان داد چقدر این شبکه را می شناسد.

الان چیزی حدود 150 هزارتا فالوئر دارید. نمی دانم این، جای تبریک دارد یا تعجب؛ این چه حسی به شما می دهد؟

– راستش من اولی که وارد اینستاگرام شدم  اصلا به چنین چیزهایی فکر نکرده بودم. بیشتر دلم می خواست لحظه های خوبم را با دوست های خودم تقسیم کنم؛ مخصوصا اینکه من نویسنده ام وسلبریتی نیستم و قرار نیست به آن شکل، طرفدار داشته باشم. آن اوایل هم 10، 15 نفر از دوستان خودم بودند و خب طبیعتا صفحه ام هم بسته بود. وقتی هم که دیگران صفحه ام را فالو می کردند، می دانستم باید چه واکنشی نشان دهم. قبول کنم که بیایند و عکس هایم را ببینند یا نه! به هر حال درآن صورت باتید می گذاشتم بخشی از زندگی ام را کسانی ببینند که نمی شناختم شان. خلاصه حوصله ام سر رفت از اینکه فکر کنم کی را قبول کنم یا کی را قبول نکنم. گفتم حالا مگر نهایتا چند نفر می آیند. فکر می کردم خب بیشتر از 300-200 نفر که دیگر نمی آیند صفحه من را ببینند. تا مدت ها آنقدر تعدادشان کم بود که همه کامنت ها را می خواندم و جواب می دادم تا اینکه کم کم از دستم در رفت.

خب از کی کم کم وضعیت تغییر کرد؟

– یک بار می خواستم با سیروان شوخی کنم. یک عکس از شکلات سیروان گذاشتم و چند روز بعددیدم توی یک ای چاپ شد. بعد چند عکس دیگرم را در های دیگر دیدم و تازه فهمیدم مثل یک رسانه دارد عمل می کند؛ یعنی انگار یک رسانه برای خودمدارم که هر موقع دلم خواست می توانم حرفم را مطرح کنم.

بعد از اینکه اهمیتش برای تان روشن شد، حس نکردید دنبال سوژه های جالب تر و جذاب تر بروید؟

– هنوز هم به اینستاگرام به چشم یک آلبوم عکس نگاه می کنم. فقط این عکس ها را نمی گذارم که لایک بخورد یا نظر مردم را ببینم. دوست دارم مثل یک آلبوم عکس مجازی برایم باقی بماند. ممکن است زمانی بخواهم نظرسنجی هم بکنم اما اینطور نیست که بخواهم عکسی بگذارم که مردم خوششان بیاید.

خب اینکه آدم حس کند صاحب یک رسانه شده، به نوبه خودش جذاب است اما به هر حال در رسانه ای مثل اینستاگرام، تعامل هم شکل می گیرد و خیلی سریع می توان بازخوردهای مخاطبان را دریافت کرد.

– درصد خیلی بالایی از کامنت ها کاملا مشخص می کند که کسی که آنها را نوشته، مثلا فرهنگ صحیح و درستی دارد یا نه! عصبانیت کمتری دارد یا می خواهد قلع و قمع کند. خب بین کامنت گذارها طبیعتا یکسری آدم هایی هستند که به اینستاگرام صرفا به عنوان یک رسانه نگاه نمی کنند. به هر حال آدم ها متفاوتند.

 
حتی آدم هایی پیدا می شوند که می روند یک ستاره را فالو می کنند تا زیر عکس هایش بد و بیراه بنویسند.

– دقیقا. بعضی ها فحش خورشان بیشتر است، بعضی ها کمتر!

شما در چنین شرایطی چه واکنشی نشان می دهید؟ با کسی که فحش می دهد، چکار می کنید؟

– کامنت بی ادبی ببینم طرف را بلاک می کنم. حالا شاید خیلی ها این کار را انجام ندهند اما من می گویم اینجا خانه من است و دوستانم اینجا هستند. نمی خواهم کسی قربان صدقه ام برود اما دلم هم نمی خواهد کسانی که بهم احترام نمی گذارند اینجا رفت و آمد داشته باشند.

یعنی فقط با بلاک کردن مقابله به مثل می کنید؟

– نمی روم توی صفحه کسی بهش فحش بدهم. اگر کسی در صفحه خودش به من فحش بدهد، مشکلی ندارم ولی نه توی خانه من.

سر قضیه سفر به برزیل، صفحه اینستاگرام شما یکی از نقاط پرحاشیه به حساب می آمد، خب آن زمان قطعا میزان این بد و بیراه گویی ها هم بیشتر بود.

– بله، اولین واکنش جدی من در همان اینستاگرام بود. یکسری حرف های بدی داشتند راجع به بچه هایم می گفتند. خیلی برایم عجیب بود. یک چیزهایی را بهم نسبت می دادند که واقعا تعجب می کردم. جالب اینجاست بیشتر اینهایی که بد و بیراه می نویسند، اگر داخل پروفایلشان بروید هیچ عکسی ندارند. مثلا آخرین کسی که به من فحش داده بود نه تنها توی صفحه اش هیچ عکسی نداشت که حتی هیچ کس را هم فالو نکرده بود. فقط یک نفر را فالو کرده بود که آن هم من بودم؛ یعنی طرف به خودش زحمت داده بود یک صفحه درست کرده بود که فقط به من فحش بدهد.

فکر می کنید چه انگیزه ای باعث این اتفاق می شود؟

– این عده کسانی هستند که شاید مورد ظلم قرار گرفته اند، زورشان نمی رسد حق شان را بگیرند، مدام مورد بی توجهی قرار گرفته اند و خیلی چیزهای دیگر. خب همه اینها به یک جور بیماری منجر می شود. خب حالا می گویند من اینجا می توانم به کسی که خیلی مورد توجه است فحش بدهم و او هم دستش به من نمی رسد. من 20 سال توی این کار هستم اما تا به حال نشده کسی توی خیابان بیایدبه من فحش بدهد، یا حرف بی ادبانه ای بزند. اینها پشت سپر فضای مجازی قایم می شوند. اینجا تنها جایی است که می توانند قدرتنمد به نظر برسند.

این مسئله فقط هم مختص ایران نیست. در همه جای دنیا رابطه مردم با سلبریتی ها همینطور است.

– بله. دقیقا همینطور است. آنجا حتی آنتی سلبریتی دارند. صفحاتی برای اینکه افرادی بیایند و به یک سلبریتی فقط فحش بدهند.

بخش دیگری از کامنت هایی که عموما در صفحات سلبرتی ها دیده می شود، درخواست هایی عاجزانه برای فالو کردن صفحات یا نهایتا لایک عکس هاست. با این گروه چه می کنید؟

– خب من هنوز هم نگاهم مثل همان قبل است. اینکه آمده ام داخل اینستاگرام که عکس های دوستانم را ببینم و آنها هم عکس های من را؛ برای همین هم معمولا کسی را فالو نمی کنم چون دوست دارم عکس های اطرافیانم را ببینم.

یعنی حتی کنجکاو هم نیستید بروید ببینید کسی که این همه التماس و خواهش کرده که فالوئش کنید چه عکس هایی گذاشته؟

– اوایل که خیلی بلد نبودم با اینستاگرام کار کنم، خیال می کردم اگر کسی فالوئم کند و من فالوئش نکنم کار زشتی است. بعد دیدم خیلی شلوغ شده و یک عالم آدم توی صفحه ام هستند که خب حالا دلم نمی خواهد لزوما عکس هایشان را تماشا کنم. بعد شروع کردم یکسری را آنفالو کردم تا رسیدم به تعداد کسانی که حالا یا دوستانم هستند یا عکس های خوبی می گذارند.

یعنی اگر کسی از شما بخواهد فالوئش کنید، می روید ببینید عکس هایش خوب است یا نه؟ اگر خوب بود فالو کنید؟

– نمی گردم راستش ولی خب الان مثلا یکسری هستند که آنها را نمی شناسم اما به خاطر خوب بودن عکس هاشان بین دوستانم هستند.

به کامنت ها جواب هم م یدهید؟

– آنهایی که فکر می کنم لازم است جواب بدهم بله.

 
مثلا کی ها؟

– بعضی ها به نظرم نماینده یک تفکری هستند. مثلا برخلاف آنهایی که حرف شان را خیلی زشت و با فحش می زنند، عده ای هم هستند که انتقادشان را صریح اما در کمال ادب می گویند. حتی بوده اند کسانی که اول با هم دعوا کرده ایم اما بعد دوست شدیم. خیلی ها می گویند خب چرا این همه ازت تعریف می کنند و ابراز علاقه می کنند، جواب آنها را نمی دهی. فقط جواب اینهایی که باهات مشکل دارند را می دهی؟ خب راستش رویم نمی شود به علاقه جواب بدهم. مثلا سر قضیه برزیل همه جا صحبت ا زاین بود که ما با پول بیت المال رفتیم. خب باید توضیح می دادم که اینطور نیست. ما دستمزد خودمان را به عنوان پول بلیت دادیم به آنها. تمام هزینه هایمان که پای خودمان بود و از دستمزدمان هم گذشتیم. باید این مسئله روشن می شد.

پس همه کامنت ها را می خوانید اما فقط به بعضی ها جواب می دهید؟

– همیشه نه. تعدادش که زیاد شود دیگر نمی رسم اما یکمرتبه پیش می آید که باز می کنم و مثلا سه تای آخر را می خوانم.

به لحاظ شخصی، بالا رفتن تعداد فالوئرها چه احساسی در شما به وجود می آورد. چقدر شده به خودتان بگویید وای من چقدر محبوبم، چقدر علاقمند دارم؟

– راستش خیلی دوگانه است. هیچ وقت خیلی آدم در حاشیه ای نبودم اما سفر برزیل من را برد در حاشیه. قبل از سفر برزیل، توی دو سه سال تعداد افرادی که من را فالو می کردند نهایتا 22 هزار نفر بود. 5-4 ماه بعد از برزیل تعداد فالوئرها رسید به 150 هزار تا یعنی در فاصله 12 روزی که برزیل بودم یکمرتبه فالوئرها دو برابر شد. اینکه به دلیل حواشی، تعداد فالوئرها بالا رفت، یک مقدار اذیتم می کند اما خب دروغ نگویم هیجان هم دارد. مثلا من از بچه خودم یک عکس می گذارم ممکن است 120 هزار نفر ببیندش. جالب است آدم زندگی اش در معرض تماشای این همه آدم باشد.

حتی می شود با این همه فالوئر، در آن واحد یک چیزهایی را هم تبلیغ کرد.

– این کار را هم کرده ام. مثلا عکس های تئاتر شقایق را گذاشتم و چند نفر نوشتند که کار را دیده اند یا بلیت خریده اند که بروند ببینند.

پس تبلیغات به این سبک کاملا جواب می دهد؟

– بله. به هر حال الان جایی دارم که می توانم پستی بگذارم که در آن واحد 150 هزار نفر ببینند و خب طبیعتا این استفاده را ازش می کنم.

حتما دلال ها هم دنبال این هستند که صفحه تان را بخرند.

– دقیقا. پیشنهاد داشته ام که 10 میلیون صفحه ام را بفروشم اما قبول نکردم. می خواستند از تعداد فالوئرهای من برای تبلیغات شان استفاده کنند. حالا می توانم هی صفحه درست کنم، 10 میلیون بفروشم، بروم سراغ صفحه بعدی.

عکس گذاشتن توی اینستاگرام چقدر دغدغه روزانه تان است؟ صبح که بیدار می شوید فکر می کنید چه عکسی بیندازید که امروز بگذارید توی اینستاگرام یا خیلی اتفاقی عکس می گذارید؟

– نه اصلا. یک موقعیت هایی پیش می آید که حس می کنم دوست دارم این عکس را بگیرم برای اینستاگرام. به خاطرش نمی روم عکس بگیرم. مگر اینکه بخواهم راجع به موضوعی حرف بزنم. مثلا همین اواخر دلم می خواست راجع به مرتضی پاشایی صحبت کنم. یکی از عکس هایش را پیدا کردم و برایش نوشتم.

کلا چقدر برای اینستاگرام وقت می گذارید؟

– شاید کلا 5 تا 10 دقیقه در روز.

فقط؟

– عکس هایی که همان اول باشد، لایک می کنم می روم.

یعنی وقتی عکس می گذارید و می روید، نمی آیید مرتب سر بزنید ببینید چقدر لایک خورده؟

– نه به هیچ وجه. عکس می گذارم و تمام. وقتی هم بخواهم عکس دیگری بگذارم حالا نگاه می کنم ببینم مردم برای عکس قبلی چه نوشته اند، اگر لازم است کُری بخوانم یا جواب بدهم می دهم چون من کلا آدمی هستم که زود به این فضاها معتاد می شوم. برای همین مخصوصا زیاد سراغش نمی روم که برایم عادت نشود.

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا