فرهنگ و هنر

متن هنری زیبا

متن های هنری زیبا از زبان یک هنرمند

مرا یک هنرمند می‌خوانند! نوازنده‌ام؛ ساز بر دل صد پاره از هزار زخم نهان می‌نهم تا شادی، معرفت، بینایی، عشق، مهربانی، دوستی، هنر، توانایی و اندیشه‌های کم نظیر هدیه کنم به همه‌ کسانی که خواهان این همه‌اند. سال‌ها مرارت و مشقت و رنج و سختی برده‌ام تا کوله باری از تحصیل، مطالعه، تفکر، تعمق، صبوری و تجربه بردارم و در عمق احساس، شور، هیجان، غنا و عاطفه قدم بزنم بلکه مایه‌ای از آنچه سهم من از این همه است، در طبق اخلاص تقدیم شما کنم. من بخشندگی را از کسی آموخته‌ام که بخشنده‌ترین است و خلاقیت را از خالق همه چیز به ارث برده‌ام و قناعتم را و کمال گرایی ام را از آنکه کمال همه چیز است، وام گرفته‌ام. من انسانی ویژه‌ام که او نگاه ویژه‌ای به من داشته؛ خاصم که لایق خلوت خاص بوده‌ام و برگزیده‌ انبوه مردمانم که پاگشای خداوند در بین ایشانم. رسولم که رسالتی زیبا در دستان من است؛ پیغامبر مهربانی و راهبر صلحم. مرا تمام قد با چشمانی باز بنگرید که جمع اضدادم. سیبی که نصیب من شد هزار پاره در کف می‌گذارم به هزار طرح و هزار رنگ و هزار نقش می‌بخشم به شما تا بی نصیب از این نعمت مختص به من نباشید. فروتن و تکیده و افتاده و قانع و درویش و ساده‌ام. مثل شما دغدغه‌هایی دارم که نیمی از آن متعلق به شماست. نانم را با شما قسمت می‌کنم، راهم را با شما همراه می‌شوم، قلبم را برایتان می‌شکافم و در برکه احساس شما که آکنده از درد و رنج و غم و محنت و زخم و خدشه و خون است، می‌شکوفم. بی‌غروری که نمی‌خواهمش، بی منیتی که نمی‌ستایمش، بی کبری که برنمی تابمش. در آسمان با شما، در بهشت با شما، در پیشگاه قدسی خلوت خاص با شمایم. دوزختان از آن من، دردهایتان زخم‌هایتان اشک‌هایتان غم‌هایتان همه از آن من. آرزوهایم، سرافرازی‌هایم، افتخاراتم و پیروزمندی‌هایم همه از آن شماست. این همه آن چیزی است که در عمق وجود هنرمند در تک تک سلول‌های حیاتی‌اش ساری و جاری است. این همه را که گفتم یک سو بگذارید و یک بار شما چون من باشید تا کلامی چند راوی درد دلی باشم که سنگ صبور ندارد!

*پارازیت

مردم! خوش آمدید؛ اینجا صحنه‌ اجرای کنسرت است. گالری عکاسی نیست. فلاش دوربین‌هایتان زخم شمشیری است بر چشمان من و آسمان پر ستاره‌ای که از نور گوشی‌های تلفنتان به من هدیه می‌کنید ترکش خمپاره‌های پی در پی جنگ است. من حقیقی‌ام و با شما به حقیقت سخن می گویم مرا در قعر دنیای مجازیتان غرق نکنید. اینجا آرامش و آسایش و فراغت بر سفره‌ دل‌های شما می‌گذارم پچ پچه هایتان سفره‌ام را برمی چیند. اینجا صحنه‌ کنسرت است کافی شاپ جای دیگری است! کودکان شما پاره‌ جگر من‌اند جگر گوشه‌هایتان بند دلم را می‌برند وقتی بی قراری می‌کنند. اینجا صحنه‌ کنسرت است جای شادی هست؛ اما کاباره نیست! تا به حال اندیشیده‌اید چرا در عروسی گریه نمی‌کنند، در استخر عکاسی نمی‌کنند، در هواپیما سیگار نمی‌کشند، در کاهدان آتش روشن نمی‌کنند، در ماه محرم عروسی نمی‌گیرند و در پیشگاه خدا با وضو می‌ایستند؟ آگاهی از آنچه در حوزه‌ وظایف شماست بر عهده‌ شماست، من یک نوازنده‌ام، اینجا صحنه‌ اجرای کنسرت است، اگر جز آنچه شما انتظار داشته‌اید در این صحنه انجام دهم ترکم می‌کنید؛ انتظار زیادی است اگر بخواهم به آنچه خواسته خود شما از اجرای یک کنسرت است احترام بگذارید؟ خواسته بی جایی است اگر بخواهم بر دشواری‌های اجرای کنسرت اضافه نکنید؟ شما که حامی بنده نوازنده هستید کمر همت بر ارتقای کیفیت خواسته‌ها و انتظارات خودتان در اجرای یک کنسرت ببندید. اینجا مجلس عروسی نیست، اینجا میدان فوتبال نیست؛ مرا به توپ نبندید! شما از من دقیقه‌ای آرامش و ساعتی آسایش خاطر خواسته‌اید به خواسته‌هایتان دامن بزنید. جامه عمل بپوشید بر تن تمدنی که برآمده از آنید و خواهنده آن. اینجا صحنه‌ اجرای کنسرت است بازار مکاره جای دیگری است! من همدل شمایم همراه من باشید.

نویسنده : سینا فرزادی پور / موزیسین

دل فریب و گوش خراش / بررسی کارکرد موسیقی در میزان نشاط و فرهنگ

توصیف دستگاهی موسیقی ایران / چند مضراب از دل

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا