حوادث

شاهزاده رویاهایم پوشالی بود

در همین اوضاع و احوال بودم که در فضای مجازی با مردی جوان آشنا شدم. می گفت مهندس است و همسرش را طلاق داده و دنبال یک شریک خوب و شایسته برای زندگی اش است و این شد که ارتباط ما شروع شد و حسابی اسیر احساسات هیجانی شدم. در این بین یک خواستگار خوب دیگر هم آمد اما من که می خواستم با عشق و علاقه شریک سرنوشتم را انتخاب کنم…

همین مسئله باعث شد از خودراضی بار بیایم

زن جوان در حالی که اشک می ریخت وارد اتاق مشاور پلیس شد و سفره دلش را گشود و گفت من دختر درسخوان خانواده بودم. همه از استعدادم تعریف می کردند و همین مسئله باعث شد از خودراضی بار بیایم. کمتر با اطرافیان رابطه برقرار می کردم و بیشتر سرگرم درس خواندن بودم. بعد از گرفتن دیپلم، دانشگاه من را حسابی درگیر خودش کرد. در این مدت چند خواستگار خوب هم داشتم اما جواب رد می دادم و خیلی مصمم می گفتم می خواهم ادامه تحصیل بدهم. دوران تحصیل و دانشگاه هم مثل ابر و باد گذشت. مدرک تحصیلی ام را که گرفتم پدر و مادرم می گفتند باید کم کم آماده ازدواج بشوم و سر و سامان بگیرم.

مکث کوتاهی کرد و ادامه داد، من با سختگیری های بیش از حد و اندازه به چند خواستگار دیگر هم جواب رد دادم. در همان شرایط بود که شرایط شغلی مناسبی پیدا کردم. سر کار رفتم و با پولی که پس انداز کرده بودم برای خودم جهیزیه دهان پرکنی خریدم. دیگر توقعاتم خیلی زیاد شده بود و گاهی تک و توک هم که خواستگاری می آمد برایشان شرط و شروطی می گذاشتم که پا به فرار می گذاشتند. کم کم صدای پدر و مادرم درآمد. آنها می گفتند هر چه سریعتر باید ازدواج کنی و خودم هم به این نتیجه رسیده بودم، اما دیگر خواستگار دلخواه در خانه مان را نزد. از طرفی وقتی فکر می کردم به چه خواستگارهای خوبی جواب رد داده ام اعصابم به هم می ریخت.

در فضای مجازی با مردی جوان آشنا شدم 

با آهی ادامه می دهد: در همین اوضاع و احوال بودم که در فضای مجازی با مردی جوان آشنا شدم. می گفت مهندس است و همسرش را طلاق داده و دنبال یک شریک خوب و شایسته برای زندگی اش است و این شد که ارتباط ما شروع شد و حسابی اسیر احساسات هیجانی شدم. در این بین یک خواستگار خوب دیگر هم آمد اما من که می خواستم با عشق و علاقه شریک سرنوشتم را انتخاب کنم جواب رد دادم و علی رغم مخالفت های خانواده ام به خواستگاری شوهر مجازی خودم جواب مثبت دادم. بعد از مدتی ازدواج کردیم و با کمک مالی پدرم زندگی مشترمان را شروع کردیم. بعد از ازدواج در کمتر از آن چیزی که فکر کنید فهمیدم که همسرم آن فرد شایسته ای نبود که می خواستم.

مهندس آن طرف چت حالا دیپلم بیکاری شده بود

مهندس آن طرف چت حالا دیپلم بیکاری شده بود که وضع مالی خوبش هم حساب خالی اش بود. تمام حرف هایی که قبل از ازدواج زده بود دروغ و پوچ بود. اصلاً احساس مسئولیتی نداشت و سر کار نمی رفت. هر وقت می خواستم درباره علت بیکار ماندنش حرفی بزنم امروز و فردا می کرد و چشم به حقوق من دوخته بود. باز هم برای حفظ آبرو چیزی نگفتم و سکوت کردم. ولی مدتی است که مواد مصرف می کند. وقتی به مواد کشیدنش اعتراض کردم چنان کتکی خوردم که تا چند روز خجالت می کشیدم به خاطر کبودی زیر چشم هایم از خانه بیرون بیایم. کاخ آرزوهایم ویران شده بود و توان ادامه زندگی با این شوهر دروغگو را نداشتم. به همین خاطر پیش شما آمده ام تا پیش از دادن دادخواست طلاق راهنماییم کنید.

مجله اینترنتی زندگی سالم

یلدا توکلی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا