آموزش

داستان: لذتی که در دروغ هست در راست گفتن نیست!

داستان: لذتی که در دروغ هست در راست گفتن نیست!

 

دروغ گویی در برابر راستگویی

 

چرا دروغ گفتن به بعضیا خیلی حال میده!!

در خیابان با کمال آرامش در حال قدم زدن بودم که اتفاقی، مکالمه تلفنی یک عابر را شنیدم. او هم مثل من پیاده در حال حرکت بود ولی ظاهرا اطلاعاتی که به آن طرف خط می رساند، کاملا برعکس بود:(در ماشینم، بیرون شهر،توی ترافیک ماندم…) بعد از این اطلاعات دیگری هم داد که احتمالا آنها نیز با چیزی که حقیقت داشت،فرق می کرد. احتمالا شما هم مثل من با این صحنه ها زیاد در طول روز برخورد کرده اید و فکر نمی کنم فاجعه تعجب برانگیزی باشد. اینکه چرا این همه اطلاعات غلط را باید به کسی می‌داد، به من ربطی نداشت؛ مثل خیلی چیزهایی که ربطی به ما ندارد، اما اینکه ما در طول روز در برخورد با اتفاقات متعدد و آدم های مختلف، محل کار، خانه یا حتی در برخورد با غریبه یا فامیل مدام در حال دروغ گفتن هستیم، به نظر من واقعیتی است که نمی توانیم انکارش کنیم. شاید هم آنقدر این مسائل برایمان پیش پا افتاده شده که اصلا دروغ به حسابش نمی آوریم، یکی از جواب های معمول ما در مقابل این سوال که از چه رفتاری بیشتر بدتان می آید؟ دروغ است ولی خودمان روزی هزار بار دروغ هایی می گوییم که اصلا دروغ به حسابش نمی آوریم. دروغ گفتن یکی از خوشمزه ترین لذت هایی است که هر روز تجربه اش می کنیم. اینکه شما چیزی را به کسی برعکس بگویید، یا کمی دخل و تصرف در واقعیت ایجاد کنید  و آن را تحویل مخاطب بدهید، خودش نوعی هیجان ایجاد می کند. ما هم که عاشق هیجانیم. البته نمی شود منکر این واقعیت هم شد که وقتی درباره هر یک از جزئیات زندگی از آدم ها سوال هایی می شود که اصلا به کسی مربوط نیست، نتیجه اش این می شود که مجبور می شویم دروغی سر هم کنیم و تحویل دهیم تا از شر سوالات بیجا راحت شویم. یکی دیگر از دلایل دروغ گفتن، راحت شدن از شر بقیه ماجراهایی است که اگر راستش را بگوییم، گریبانمان را می گیرد، دلیل دیگر ترس از لو رفتن خرابکاری هایی است که اگر کسی بفهمد، آبرو برایمان نمی ماند و این یکی یعنی بی آبرویی؛ از هر دردی بدتر است، بچه که بودیم وقتی زنگ همسایه را می زدیم و در می رفتیم یا اگر شیشه خانه را با توپ می شکستیم، جمله قصارمان این بود:«به خدا من نبودم،خودش اینجوری شد » حالا اگر قرار باشد چیزی را لو ندهیم و با یک دروغ مصلحتی، فتنه ای را بخوابانیم، برعکس عمل می‌کنیم و در حالی که از اختلاف دو نفری که به جان هم انداختیمشان، قند توی دلمان آب می شود، ادعا می کنیم راستگوییم و اصلا دروغ مصلحتی وجود ندارد! احتمالا این همه ضرب‌المثل راجع به راست گفتن و از دروغ پرهیز کردن، به دلیل همین علاقه ذاتی ما ایرانی ها به دروغ گفتن است:جز راست نباید گفت/ هر راست نشاید گفت، دروغگو دشمن خداست، حرف راست را باید از دهان بچه شنید و هزاران ضرب المثل  وداستان های کهن راجع به دروغگویی در سابقه ادبی ما ریشه عمیقی دارد. مثلا همین ضرب المثل حرف راست را باید از دهان بچه شنید، دو نکته اساسی دارد: یکی اینکه معلوم می شود در گذشته هم مثل الان آدم راستگو کم داشته ایم که مجبور بوده ایم برای شنیدن حرف راست از بچه ها کمک بگیریم، دیگر اینکه اگر فرض بگیریم آن روزها حداقل می‌شد حرف راست را حتی اگر شده از بچه ای شنید، امروز بدبختانه باید حسرت شنیدن حرف راست را به گور برد.چون امروزه دیگر بچه ها دم به تله نمی دهند و از همان اول از در حاشا وارد می‌شوند؛ حداقل از بچگی های ما که زرنگ ترند، پس نتیجه می گیریم، باز هم صد رحمت به قدیم و بچه‌های قدیم. یکی از بزرگ‌ترین دلایلی که ثابت می کند دروغ ریشه در گذشته ما دارد، همان سخن کورش کبیر است که از خدا می خواهد سرزمینش را از دروغ حفظ کند. معلوم می شود آن خدا بیامرز هم از دست دروغ و دروغگویی عاجز شده بوده که در سر فصل کلامش به آن اشاره می کند. احتمالا داستان چوپان دروغگو هم یادگار همان ایام است، این داستان از آن حکایت های عتیقه ایرانی است که در کمترافسانه  یا داستانی از ملل دیگر می توان مشابه آن را دید.این داستان،حقیقتی اخلاقی از جامعه ایرانی در گذشته و حال و آینده به تصویر می کشد. محال است بتوانیم داستانی با این فلسفه عمیق درباره اخلاق جامعه ایرانی در ادبیات این سرزمین پیدا کنیم. بعید نیست این راهکار پسندیده از قدیم،جزو صادرات ما بوده؛ شاید الان هم بشود به عنوان یک صادرات غیر نفتی و با عنوانی فرهنگی به جوامع دیگر صادر کنیم. نه که بلد نباشند ولی حداقل بهتر یاد می‌گیرند و این نکته ثابت می شود که از کوچک‌ترین تا بالا ترین جزو یک مملکت می‌تواند با دروغ، کار خودش را پیش ببرد؛همانطور که ما پیش برده ایم و شکر خدا می بینید که با همین رویه سال هاست که داریم زندگی می کنیم و آب از آب هم تکان نخورده، تازه پیشرفت هم کرده‌ایم؛ خدا را شکر.

چرا دروغ گفتن لذت دارد؟
داستان: لذتی که در دروغ هست در راست گفتن نیست!

 الهام تاجمیرریاحی – روزنامه نسل فردا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا