فرهنگ و هنر

داستان ازدواج رضا صادقي

چرا در مراسم عروسیام یکسره مشکی پوشیدم

زندگي طرف ديگرش را براي رضا صادقي رو كرد، شايد هنوز هم خيليها در اوج افسردگي درآهنگ«وايسا دنيا من ميخوام پياده شم » خودشان و غصههايشان را گم كنند اما براي خود رضا صادقي اين خبرها نيست. اين را از آنجايي فهميدهام كه وقتي به گوشه دنجش در محدوده غرب تهران رفتيم صداي ملايم موزيك استیوی واندر، هويت اين خانه را بيشتر آشكار ميكرد؛ خانه يك هنرمند. هنرمند مشكيپوش كه شايد هنوز هم خيليها از اينكه چرا به زعم او مشكي رنگ عشق است سر درنياوردهاند اما خودش چنان پایبند قطعه شعر مشهورش است كه از قرار روز عروسياش هم مشكي به تن كرده.اما اکنون ديگر ورق زندگياش برگشته است و اين همان طرف ديگر زندگي است كه انگار روح بخشيده به تنهايي او. ظاهر رضا صادقي به همان سادگي هميشه است و البته سادهتر از اين حرفها حرف دلش است كه ميزند. از ماجراي آشنايي با همسرش تا آرزوي داشتن سه بچه. همه چيز را به همين سادگي برايمان ميگويد.

داستان خواننده شدنت را بارها گفته‌اي، داستان ازدواجت چطور بود؟
داستان خاصي نداشت، در سفر به آلمان از طريق دوستانم با خانوادهاي آشنا شدم و در مدتي كه آنجا بودم احساس كردم بايد به اين انديشه باشم كه تفكري جز تفكر خودم را بپذيرم، ضمن اينكه همسرم خيلي آدم صادقي است. برخلاف من عصبي نيست، خيلي لبخند ميزند، مهربان است، آدمها را دوست دارد و به بچهها عشق ميورزد.
جزو طرفداران تو بود؟
بيشتر طرفدار تفكر من بود تا طرفدار آهنگهايم؛ اين بيشتر جذبم ميكرد. تفكرات و حتي مطالعات و مصاحبه هاي من. از مصاحبههايم بيشتر از شعرهايم آگاه بود و اين براي من جالب بود.
همسرم سالها از ايران دور بود، با فرهنگ اروپا آشناتر بود. براي من مهم اين است كه همسرم در يك خانواده اصيل و با تفكرات ايراني بزرگ شده است.
اصالت هميشه براي من خيلي مهم بوده است. يك ويژگي مثبت ديگر او سيدزاده بودنش است. پدرخانم من اهل مطالعه و كتاب است، كلكسيون كتاب دارد و از همه مهمتر اينكه احساس ميكنم همسرم، مادر خوبي براي بچههاي من است. بدون تعارف ميگويم همه مردهاي جهان بعد از مادرشان از همسرشان توقع مادر بودن دارند.واقعا ممنونم كه بچهبازيهايم را طاقت ميآورد. دركل احساس خوبي به تمام اتفاقات دوروبرمان دارم و يكي از ستارههاي خوب زندگي من همسرم است.يكي از دلايلي كه محل زندگيام را به كرج انتقال داده بودم اين بود كه نميخواستم ازدواج كنم. دورترين نقطه كرج رفته بودم و با خودم ميگفتم اينجا ته دنياست و داستان تمام ميشود اما حالا وضع فرق کرده است.
ازدواج تو باعث شد كه سر زبانها بيفتد كه ميخواهي براي مدتي از ايران بروي.
آن موقع فكر ميكردم اگر از ايران هم بروم به تنهايي گرايش پيدا نميكنم. من سرزمينم را دوست دارم. بارها و بارها به كانادا و استراليا رفتهام و مدت زيادي ماندهام اما نميتوانم در غربت زندگي كنم. اينكه از خانه بيرون بيايم و به جاي «سلام» بگويم «هاي» برايم خندهدار است.حاضرم بگويم چند تومان ميشود تا بخواهم بگويم چند دلار بدهم. شعار شخصي من اين است كه خانه كوچك پدرم خيلي امنتر است تا خانه بزرگ پدر همسايه. چون در خانه همسايه بايد هميشه بخندم، اگر لبخند نزنم پرتم ميكنند بيرون اما در خانه كوچك پدرم ميتوانم گريه كنم، بخندم، عصبي شوم، آرام باشم و جاي ماندن دارم.
گفتي همسر من، مادر بچههايم است مگر چند فرزند ميخواهي؟
تا الان به 3 بچه فكر كردهايم.
اين فرهنگ پذيرش بچه چطور براي همسر شما جا افتاده؛ به خصوص كه در خارج از ايران بزرگ شدهاند؟
همسرم عاشق بچههاست. ما حتي اسم بچههايمان را هم انتخاب كرديم؛ قصه، عشق، ايليا. درواقع دو دختر دلم ميخواهد و يك پسر. البته هرچه خدا بخواهد همان است. عشق را به اين دليل انتخاب كردم كه در مدرسه به دخترم بگويند «عشق صادقي» خانم «عشق صادقي» بيايد دفتر، ديگر كسي رويش نميشود به عشق من بگويد بالاي چشمت ابروست. «قصه» را هم دوست دارم چون صدايش كنند «قصه صادقي». ايليا را هم چون ارادت خاصي به اميرمؤمنان دارم انتخاب كردهام. نميخواهم اسم علي را انتخاب كنم كه اگر بچه بدي از آب درآمد، به اسم علي بيحرمتي شود.
مراسم خواستگاري شما مراسمي سنتي بود؟ آیا پدر و مادرتان هم حضور داشتند؟
بله، من خيلي دوست داشتم مراسمم ايراني و منطقي باشد. پدر و مادرم منت بر سر من گذاشتند و به منزل پدري خانمم در ايران آمدند. از پدر و مادر خانمم خيلي ممنونم چون اين رنج را از من گرفتند كه بخواهم به آنجا بروم و لطف كردند ما را زماني كه براي ديد و بازديد آمده بوديم، پذيرفتند!
سرنوشت تو از بندرعباس با سرنوشت كسي در آلمان رقم خورد، چقدر به قسمت اعتقاد داري؟
يكسري اتفاقات جالب براي من پيش آمد، شايد خيليها اسم اين صحبتها را بگذارند توجيه اما من هميشه براي كارهايم توضيحخواستم. هميشه يكسري نشانه ميديدم، مثلا ميگفتم با آدمي که در ایران است ازدواج نخواهم كرد، به اين دليل كه آن فرد كاملا دنبال رضا صادقي خواننده دويده و اگر كسي را انتخاب كنم كه از ايران دور بوده، من، خودم را ميتوانم آنطور كه هستم معرفي كنم نه آنگونه كه معرفي شدم. يكسري نشانه هم ديدم كه فكر كردم اتفاق مباركي براي من است. از همه مهمتر مهربان بودن اوست، چيزي كه از روز اول باعث شد از درون و سراپا زيبا شوم، خنده او بود.
در اين مدت شعري براي او خواندهاي؟
در اين آلبوم آخرم بله، شعري براي او خواندم.
اگر عشقي به وجود بيايد، قاعدتا زايشي هم به همراه خواهد داشت. آيا اين عشق تو را در خواندن شعر و آهنگ هيجانزده ميكند؟
در آلبوم عاشقتم این موضوع مشخص است. به وضوح عشق را در آلبومم خواهيد شنيد.
بهرام رادان سلیقه ام نبود
كار بازیگرانی مثل «بهرام رادان» كه آمدند وارد حوزه موسيقي شدند را شنیدی؟
يك آهنگ بهرام را شنيدم كه دوست نداشتم. نميگويم كار بدي بود اما در سليقه من نبود. من بازي بهرام را خيلي دوست دارم. اگر بهرام بازيگر را نبينم و فقط صدايش را بشنوم، ذهنم بايد آماده دور شدن او باشد؛ مگر اينكه فكر كنم بهرام روزی آمد و یک آلبومی ارائه کرد و من به عنوان یک خواننده از او تشکر میکنم که مهمان دنیای خوانندهها شده بود. همچنین به من پيشنهادهاي خندهداري مثل بازي در سريال داده شده است و بعد از «بيخداحافظي» پيشنهاد بازي در چند فيلم سينمايي دیگر به من شد اما اين پيشنهادها واقعا براي من خندهدار بود.
شما در برنامه عيد با سامان گوران آشتي كرديد يا برخوردي با هم نداشتيد؟
من خدا را گواه ميگيرم، به همين قرآني كه روي طاقچه است قسم ميخورم هيچ مشكلي با اين جوان ندارم. آن برنامه خنده بازاري هم كه اجرا شد، خودم در تصويربرداري حضور داشتم و ميخنديدم. پيش خودم گفتم چقدر زیبا اجرا ميكند تا اينكه به نقطه پول رسيد؛ متاسفانه يا خوشبختانه ما جامعه طنازي هستيم يعني خيلي چيزها را ميشود به جامعه ما با طنز برچسب زد. منظورم اين است كه خيليها شوخيشوخي در جامعه ما له شدند. وقتي سامان گوران رفت به وادي اينكه پول من را بدهيد، من جنوبيام، پولم را ميگيرم؛ آنجا بود كه به من بر خورد؛ البته از گوران ناراحت نشدم. او اجراكننده آن برنامه بود، ما در دنياي موسيقي مثل يك مهره وسط چرتكه هستيم كه اگر مارا بالا و پايين بزنند ضربه ميخوريم؛ حالا از برنامه تلويزيوني هم كه ضربه بخوريم ديگر واقعا زور دارد! ميخواهم بگويم من هم جنوبي هستم. اگر دنبال پولم بودم آن زمان كه خيليها عشق و حال ميكردندبقچهام بالای سرم نبود. اگر فرضا اينطور هم باشد، من افتخار ميكنم اگر امروز احسان و بابك تريلياردرهاي جهان باشند چون خيلي بيشتر باعث افتخار است تا اينكه ببينم برای يك هنرمند امور خيريه مجبور باشند پول بدهند تا جسدش را از سردخانه تحويل بگیرند. من آن لحظه دلخور شدم اما نه شلوغ كاري كردم و نه شكايتي و نه اصلا قصد شكايت داشتم؛ فقط گله كردم و گله هم فكر نميكنم كار بدي باشد و وقتي هم كه احسان علیخانی آمد و گفت: فلاني ميخواهد از تو عذرخواهي كند، گفتم خيلي ممنون ميشوم اگر اين كار را بكند اما اصلا احتياجي به اين كار نيست، چون او را بخشيدهام، فهميدهام اين آقا من را دوست دارد كه در ذهنش بودم و آمده تقليد صداي من را درآورده است. در دنيا اين شوخيها رايج است اما فرق بين اينكه با كسي شوخي كني يا شوخيشوخي با كسي بازي كني، خيلي است. من احساس كردم شوخيشوخي با شخصيتم بازي ميشود.
در مراسم ازدواجت هم مشكي پوشيدي. عكسالعمل مهمانها در برابر لباس مشكي تو چطور بود؟
خيلي تعجب كردند، اما براي خودم جالب بود كه وقتي وارد مراسم ميشوم با چه عكسالعملي مواجه شدم. يكي گفت: «اِ». يكي گفت: «رضا؟؟» يكي گفت: «مشكي؟» اما اگر غير از مشكي ميپوشيدم تماما روي هر آن چيزي كه گفته بودم، بايد خط ميكشيدم. من گفتم «مشكي رنگه عشقه» الان من به عشقي دارم ميرسم كه عشق شاعرانه، قلبي و احساس من است و اگر با رنگي غير از اين بيايم دروغ گفتهام.
اين خواستهات را تحميل هم ميكني؟ چون ديدهام كه دوستانت هم مشكي ميپوشند.
خیر، آنها واقعا خواسته خودشان است.
رنگ مشكي شما را دور يك حلقه جمع كرده است؟
خیر، نوع تفكراتمان كنار هم باعث جمع شدنمان دور هم است.
برادرت هم به دليل تو مشكي ميپوشد؟
خیر، شايد شما اتفاقي با تيپ مشكي او را ديدهايد، محمد رنگهاي متنوع ميپوشد و جالب است كه در شبهاي كنسرت من حتي يك شبش را هم مشكي نپوشيد نامرد! (ميخندد)
اگر عشق صادقي بگويد: بابا مشكي نپوش، چه اتفاقي ميافتد؟
از عشق خواهش ميكنم اجازه بدهد مشكي بپوشم و اگر قبول نكرد التماسش ميكنم. فكر نميكنم دخترم راضي شود اشكهاي پدرش را ببيند. درنهايت گريه ميكنم تا دلش به رحم بيايد و راضي شود.

منبع:مجله زندگی ایده ال

لطفا نظر خود را در مورد مطلب بالا در قسمت اعلام نظرات ذکر کرده و نوع مقالات و اخبار مورد علاقه خود را بیان کنید به بهترین نظرات هدایای نفیسی تعلق خواهد گرفت . باتشکر

 

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا