فرهنگ و هنر

بهرام رادان از زندگی خانوادگیش میگوید!

بهرام رادان که در محله‌ای خوب در تهران زندگی کرده هیچ‌وقت دلش نمی‌خواسته در کودکی‌اش مثل خیلی از بچه‌های دیگر مثلا در محل با بچه‌ها فوتبال بازی می‌کرد؟ اینقدر حساسیت و وسواس پدر و مادر روی فرزندان‌شان باعث نشده بهرام رادان احساس کند آنطور که باید بچگی نکرده است؟

بهرام رادان:یاد گرفتم هیچ‌وقت آرزو نکنم کاش طور دیگرى بود؛ چون همین که هست حتما بهترین است. از طرفى اتفاقا بعضى وقت‌ها دلم براى بچه‌هاى این دوره و زمانه می‌سوزد؛ زمین بازی‌شان پارکینگ‌هاى تاریک است و منتهاى هیجان‌شان بازى‌هاى کامپیوترى!

چه شکلی می‌شود آدمی که پدرش یک نظامی بوده به سمت هنر گرایش پیدا کند؟ پدرتان دوست نداشت حداقل یکی از پسرهایش مانند خودش نظامی شود؟ اصلا خودتان چطور این اتفاق را دوست نداشتید؟ ضمن اینکه اگر بر فرض مثال بهرام رادان نظامی می‌شد دوست داشت درجه نظامی‌اش چه باشد؟

بهرام رادان:  واقعیت این است که پدر دوست داشت من وکیل شوم، چون اعتقاد داشت خوب حرف می‌زنم و این می‌تواند در دادگاه برگ برنده یک وکیل باشد. فکر نمی‌کنم هیچ علاقه‌اى به نظامى‌گرى من داشته باشد، ضمنا این فرض شما، فرض محالی است، روحیات من با نظامى بودن هیچ میانه‌اى ندارد.

گویا همه چیز بهرام رادان به مادرش رفته است؛ از گرایش به هنر، خوب حرف زدن، نظم و… یعنی تاثیر مادر روی تربیت بچه‌ها بیشتر بوده است؟

خب مادر وقت بیشترى براى تربیت من گذاشت و طبیعی است که خیلى تاثیرگذار باشد؛ به‌خصوص علاقه‌ام به کتاب و موسیقى را مرهون مادرم هستم.

از شرایط خانه‌تان وقت کودکی، نوجوانی و جوانی برایمان بگویید. آنطور که مادر گفتند همه اتفاقات خانه براساس نظم و مقررات ویژه‌ای پیش می‌رفته و به‌شدت روی نظم و انضباط بچه‌ها تاکید داشته‌اند. یعنی این نظم و انضباط مرهون حضور یک پدر نظامی در خانواده بوده یا مادر وظیفه بیشتری برای برقراری آن به‌عهده داشته‌اند؟

بهرام رادان:پدر یک نظامى و وکیل دادگسترى و مادر ناظم مدرسه؛ این اتفاق مطمئنا فضاى خانه را خشک می‌کند، ولى خانه ما اینطور نبود، به‌خصوص در تربیت من یک حس اعتماد وجود داشت و قدرت مانورى که به من اجازه انتخاب نوع زندگی‌ام را می‌داد.

از پارک رفتن‌های‌تان با پدر برایمان بگویید. اول اینکه یادتان هست کدام پارک می‌رفتید؟ در زمان حضور در پارک بیشترین زمان را برای چه بازی‌ای صرف می‌کردید؟

بهرام رادان:زیاد دوران پارک رفتن‌ها یادم نیست چون بازی می‌کردم، ولی‌ یادم می‌آید با هم می‌رفتیم پارک ملت و تنها خاطرات مبهمی از آن روزها در‌ ذهنم باقی مانده. البته خاطرم است یک بار اواسط جنگ یک فانتوم آورده بودند در ورودی پارک گذاشته بودند! (اینکه پارک به فانتوم چه ربطی‌ دارد را نمی‌دانم!) ولی‌ همیشه این برایم سؤال بود که چه جوری آن هواپیما را آنجا آوردند! شاید هم ماکت بوده!

مگر می‌شود آدم از بچگی هدف داشته باشد که گفته‌اید از بچگی هدف‌هایی در سر داشته‌ام که به یکسری‌های‌شان رسیده‌ام و به یکسری دیگر نه؟ مهم‌ترین و بزرگ‌ترین هدف کودکی‌های بهرام رادان چه بود؟

بهرام رادان:خب من آرزو داشتم فرد تاثیرگذارى در جامعه باشم، این آرزو و هدف‌گذارى هم خیلى کلى بود و نمی‌توانم به جرات بگویم به آن رسیده‌ام یا نه.

چقدر از بچگی‌های‌تان را به یاد دارید؟ مثلا اینکه یادتان می‌آید اولین دیکته‌ای که نوشتید کی بود؟ اسم اولین معلم‌تان چه بود؟ بازی و کارتون مورد علاقه بچگی‌تان چه بود؟

بهرام رادان:اولین دیکته را یادم نیست ولى دوران جنگ و موشک‌باران و پناهگاه‌هاى مدرسه را خوب یادم می‌آید. تقریبا اسم همه معلم‌ها در دوره ابتدایى (مدرسه شهید فرهنگیان) یادم است؛ خانم‌ها رفیعى، ملکوتى، ورمرزیان و عطار. بازى مورد علاقه‌ام روپولى بود هر چند اقتصاددان خوبى نشدم! کارتون مورد علاقه‌ام هم سندباد. شاید علاقه‌ام به جهانگردى از همین سندباد به ارث رسیده!

اسطوره بچگی‌های بهرام رادان چه کسی بود؟ یعنی دوست داشت روزی جای چه کسی در رویاهای کودکانه‌اش قرار بگیرد؟

بهرام رادان:خب اسطوره‌ها که در جریان زندگی‌ عوض می‌شوند، من تا جایی‌ که یادم است بچگی‌‌هایم اسطوره‌های فوتبالیست داشتم؛ داخلی‌اش مثلا کرمانی‌مقدم (البته آن زمانی که پرسپولیسی بودم!) و صمد مرفاوی و محسن گروسی (آن وقت که استقلالی بودم) است. بین‌ فوتبالیست‌های خارجی‌ هم همیشه دوست داشتم یورگن کلینزمن باشم! بزرگ‌تر که شدم مثلا در راهنمایی‌ عشق بسکتبال و شیکاگو بولز و موسیقی راک هم کم‌کم اضافه شد. البته آن وقت‌ها این چیزها برای خودش تبی بود!

مگر نه اینکه ایرانی‌ها به آدم‌های احساساتی معروف‌اند، پس چطور می‌شود بهرام رادان سال‌ها زندگی مستقل در ایران داشته باشد و خیلی وقت‌ها هم خارج از ایران حضور دارد؟ یعنی اصلا دلتنگ پدر و مادرتان نمی‌شوید؟ نوع ارتباط‌تان با آنها و میزانش امروز که خارج از ایران هستید چقدر است؟

بهرام رادان:من خودم را آدم احساساتی‌‌ای نمی‌دانم، البته سعی‌ می‌کنم احساساتی‌ نباشم و تصمیماتم را براساس عقل بگیرم. پدر و مادرم هم خیلی‌ عاقلانه رفتار می‌کنند و به قول خودشان هر جا که ما خوش باشیم آنها هم احساس خوبی‌ دارند، ضمن اینکه همه سعی‌ می‌کنیم چند وقت یک بار پیش‌شان بیاییم. از طرفی‌ خواهر بزرگم هم ایران زندگی‌ می‌کند، بنابراین زیاد تنها نیستند.

رابطه‌تان با کدام‌یک از خواهر و برادرهای‌تان بهتر بود؟ یعنی روحیات‌تان با کدام‌یک نزدیکی بیشتری داشت؟

بهرام رادان:خب با هر کدام به تناسب خلق و خویشان نزدیک بودم؛ خواهر بزرگم عقل‌گرا و منطقى است و خواهر کوچکم احساساتى و محافظه‌کار. با برادرم هم صحبت‌هاى مردانه و مشورت‌هاى کارى.

چقدر سخت است که الان هر چهار خواهر و برادر دور از یکدیگر زندگی می‌کنید؟ حیف نیست آدم سال‌های قشنگ زندگی‌اش را به دور از عزیزانش بگذراند؟

بهرام رادان:دورى زیاد آزاردهنده نیست، هر کسى زندگى و مشکلات خودش را دارد و وقتى براى گله‌گذارى نیست. به موقعش دور هم جمع می‌شویم.

مجله زندگی ایده آل

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا