فرهنگ و هنر

احمد نجفی از زندگی شخصی و کاری اش می گوید

طبق پیش بینی های احمد نجفی، بازیگری که از دوستان احمدی نژاد است، در آمریکا هیلاری کلینتون رییس جمهور می شود، در ایران روحانی دوباره رأی می آورد و بعد هم ظریف جای او را می گیرد. او می گوید 3 سال پیش هم ظهور داعش را پیش بینی کرده بود

احمد نجفی

چشم آبی، قد بلند و چهارشانه. وقتی احمد نجفی پا به سینمای ایران گذاشت و با دو فیلم مسعود کیمیایی چهره شد کم نبودند کسانی که گمان می کردند یک ستاره دیگر در این وادی طلوع کرده است اما سرنوشت او را به مسیر دیگری برد و پس از نزدیک به سه دهه، حالا بیشتر او را با حضورش در کنار محمود احمدی نژاد در سال 88 و پس از آن به یاد می آورند.

پررنگ شدن او در اواخر دهه هشتاد و اوایل دهه نود و تبدیل شدنش به یکی از اعضای فعال شورای عالی سینما از خاطر سینمایی ها نخواهد رفت. نجفی خودش می گوید رابطه اش با احمدی نژاد هم به خاطر تکاپوی سینمایی اش بوده است. اگرچه ابایی ندارد از اینکه بگوید در سیاست، منش و شخصیت احمدی نژاد را می پسندد.

احمد نجفی همیشه در صحبت هایش نشان داده که ادبیاتی رسمی نزدیک به مسئولان اصولگرای نظام دارد و مدام با طعنه از اصلاح طلبان یا به قول خودش سبزها حرف می زند. اگرچه خودش ترجیح می دهد بگوید که هیچ طرفی نیست.

با این سینماگر درباره سیاست و سینما و خاطراتش از گوزن ها تا امروز صحبت کرده ایم؛ خاطراتی بسیار خواندنی از چهره های مشهور که بخشی از تاریخ سینمای ایران است. خاطراتی که خودش می گوید روزی آنها را در کتاب زندگی نامه اش خواهد نوشت. نزدیک به سه ساعت مصاحبه که بخشی از آن را در این مطلب می خوانید.

شما در راهپیمایی اخیر (قدس) بودید؟ عکسی دیدیم که بسیار شبیه شما بود.

– من اهواز بودم. آنجا هم آنقدر هوا گرم بود که نرفتم و البته دو سه مهمان از ایرانی های مقیم اوکراین داشتم که پیش از این خیلی با وضعیت بد بودند ولی امسال گفتند می خواهیم به راهپیمایی قدس برویم. گفتم شما چرا؟ گفتند فهمیدیم حق با شماست! اینها کسانی بودند که در مسائل سال 88 هم جلوی سفارت (ایران در اوکراین) رفته و اعتراض کردند و … ولی الان… البته من همان موقع هم بهشان می گفتم شما اشتباه می کنید. شما سواد دارید ولی بینش ندارید. هنوز هم شدید به این قضیه معتقدند ولی اشتباه می کنند.

من 8 سال پیش می دانستم این منطقه چه می شود. حتی سه سال پیش به آقای شمخانی گفتم گروه هایی تشکیل خواهد شد، دور و بر ما را محاصره خواهند کرد و شما با نادانی و عدم آگاهی از آنچه در آمریکا و اروپا می گذرد، مملکت ما را مورد تهاجم قرار می دهید. گفت مثلا؟ گفتم ببینید در سیستان، کردستان، خوزستان تمرینات خود را دارند. آن زمان هنوز نه داعش بود و نه النصره ولی من همه را پیش بینی کردم. همه انتخابات جهان را پیش بینی می کنم درست در می آید. قبل از اینکه اوباما، هیلاری کلینتون را ببرد آمار بردش از مک کین را گفتم.

دور بعد چه کسی رأی می آورد؟

– کلینتون می برد چون اینهای دیگر خیلی جنگ طلب هستند.

می دانستید روحانی رأی می آورد؟

– یک ماه و نیم قبل از انتخابات می دانستم و دو سال قبل هم حدس زده بودم.

آن زمان هنوز کاندیدا نشده بود.

– اما من گفتم می آید و می شود.

شما با آقای احمدی نژاد رفیق بودید. به او نگفتید در انتخابات اشتباه می کند؟

– ایشان بسیار درست عمل کرد.

ولی منتهی به شکست شد و نتوانست یک کاندیدا معرفی کند.

– این شکستی که می گویید در مسائل داخلی ساده است. مگر شما تا دیروز یا یک ماه پیش شکست و پیروزی آقای ظریف را پیش بینی کرده بودید؟ آقای ظریف با سرمایه کی بازی کرد؟ سر چی معامله کرد؟
به نظر شما چی از دست دادیم؟

– سر چی مذاکره کردند که به نتیجه رسیدیم؟ مگر غیر از فردو، نطنز و سانتریفیوژها بود؟ عوض اش چی به دست آوردیم؟

شما تحریم های گسترده بین المللی که نفت خودمان را نمی توانیم بفروشیم در نظر نمی گیرید.

– همین تفاوت پیش بینی و دانش است. مگر قرار است آمریکا با یک کشور به این بزرگی یک شبه مقابله کند؟ ما تحریم را از روز اول داشتیم و آرام آرام و حساب شده شروع شد، 5 سال اول فکر می کردند اینها (حکومت) شکست می خورند و می روند و شاه برمی گردد. جنگ ناشی از تحریم و مسئله جاسوسی در سفارت آمریکا بود. اگر می گویید نیست یک بار دیگر تاریخ را بخوانید. همان کاری که الان با سوریه می کنند. خلبان های ما را به کشتن دادند و ما را ضعیف کردند. خود به خود یک خلأ مدیریتی به وجود آمد و بعد حمله کردند. غیر از این بود که نصف مملکت و ارتش را نابود کردند و یک میلیون نفر کشته و زخمی شدند؟ این می شود تضعیف مملکت. یواش یواش خیلی چیزها را امتحان کردند، نشد.

(او در ادامه حرف هایی می زند و خاطراتی را از افرادی می گوید که نه خودش تمایلی به انتشارشان دارد و نه بر اساس دستور مراجع قضایی امکان انتشارشان وجود دارد. بحث ادامه پیدا می کند و به انتخابات سال 1388 می رسد؛ به روزهایی که احمد نجفی در کنار رییس جمهور دولت دهم ایستاده بود و او سخنرانی می کرد. او می گوید کاندیدای اصلی رقیب احمدی نژاد از او درخواست سخنرانی در آبادان را داشته است.)

رأی شما که به ایشان نبود، چرا به شما گفت بروید سخنرانی کنید؟

– برای اینکه ما هنرپیشه هستیم و می گویند هنرپیشه ها محافظه کار و لیبرال هستند. این در ذهنیت همه هست که بازیگرها اصلاح طلب هستند. من نه اصلاح طلب هستم نه اصولگرا. یک اعتقاداتی برای خودم دارم که پای آنها هم می ایستم. من به دانش و بینش خودم اعتقاد دارم. این بینش گاهی ممکن است در عقاید اصلاح طلب ها باشد گاهی اصولگراها و … من حالا به افتخاری که نصیب این هیات دولت شده (رسیدن به توافق هسته ای) افتخار می کنم. شما هم به جای این حرف ها کمپین درست کنید، دکتر ظریف برای نوبل برود. از طرف من بنویسید مردم ایران ایشان را معرفی کنند. شما باید این کمپین را راه بیندازید.

ظاهرا همین الان هم جزو نامزدها هستند.

– باید فشار بیاورید. مشکلی که من با تمام مطبوعات چه چپ چه راست و میانه دارم، این است که تحقیق در آنها جایی ندارد. نظریه پرداز هستند، چون خبرنگار نیستند. من حرف های دلم را می زنم چون مسئول نیستم. غلط می گویم یا درست، نظر شخصی من است. من یک بار سال 83 به خانه سینما تهمت هایی زدم. آن زمان هنوز احمدی نژاد کاره ای نبود.

در یک مراسمی، مطبوعاتی ها نشسته بودند، گفتم من یکسری تهمت به هیأت مدیره و اعضای خانه سینما زدم. یک نفر از این مطبوعات نرفتند تحقیق کنند که کدام درست است کدام اشتباه. اینکه دیگر سیاست نیست که می ترسید. بروید بپرسید ببینید این حرف ها دروغ است، بعد من را آدم دروغگویی معرفی کنید. من در سال 83 پیش بینی کردم که همین بلا سر خانه سینما خواهد آمد که آمد. اینها را در مصاحبه با ایسنا گفتم. من مستند حرف می زنم.

شما در حرف های قبل از مصاحبه تان گفتید پدرتان سفارش کرده به سیاست وارد نشوید ولی عملا وارد شدید.

– کجا؟ نه وزیری، نه وکیلی، نه رییس جمهوری، بگویید کجا وارد شدم؟

شما برای انتخابات شورای شهر نامزد شدید.

– من کارم سینماست. در شورای عالی سینما صحبت دلار و بابک زنجانی و … نبود. من یک پیشنهاد دادم که لاله زار را کلا ببندید و به یک مرکز فرهنگی تبدیل کنید و از لوسترفروشی درش بیاورید و خیابان آن را سنگفرش کنید. سینماهای قدیمی را پردیس کنید و خیابان قدیمی که ما در ایران نداریم را احیا کنید و دوم اینکه بالای 80 سینما داریم که کاهدونی شده و دولت نمی تواند دست روی آن بگذارد چون متعلق به شهرداری تهران است. به من پیشنهاد شد با توجه به این حساسیتی که روی سینما دارید، تنها جایی که می توانید کاری انجام دهید، شورای شهر است. من مقاومت کردم و در آخر هم دیدید که مستقل شرکت کردم و از کسی هم پولی نگرفتم و هر چه هم داشتم گذاشتم.

یک بار هم انصراف دادید.

– بله، دوباره یک عده دوستان به من فشار آوردند که اگر تو اینقدر دلت می سوزد، حرف نزن، عمل کن.

آن زمان گفتید اسپانسر گفته بود باید شرکت کنید چون هزینه کرده بود ولی الان گفتید اسپانسر نداشتید.

– بله، شرکت کردم ولی بعد ترسیدم. یعنی پول هایی که بعضی ها در این جریان خرج می کردند را دیدم، ترسیدم.

اسپانسر شما چه کسی بود؟

– یکی دو نفر از تجار مذهبی یزد بودند.

شما یکی دو سال ظاهرا ممنوع الکار شدید، دلیلش چه بود؟ گفتند با یک شبکه ماهواره ای مصاحبه کرده بودید.

– من در طول زندگی یک مصاحبه با شبکه خارجی داشتم آن هم بعد از جریان گروگانگیری لانه جاسوسی با این چارلی رز که الان چارلی رز شده، 4 ساعت و نیم زنده؛ متاسفانه نوارش نیست چون بچه های انقلابی از من گرفتند که آن را تکثیر کنند. در آن شرایط آمریکا که همه ایرانی ها خودشان را لبنانی و ایتالیایی جا می زدند، فقط من ایرانی مانده بودم و البته عده ای از منتقدها هم روی ایرانی بودن خودشان ایستاده بودند. همان روزها با چارلی رز مصاحبه کردم. یک مصاحبه دیگر هم با وال استریت ژورنال کردم با خبرنگاری که بعدا در پاکستان سرش را بریدند؛ دانیل پرل.

آخرین مصاحبه ام هم با دوتا آرژانتینی بود که به دفتر (نادر) طالب زاده آمده بودند، من هم شانسی چون شنیده بودم دفترش عوض شده رفته بودم سری به او بزنم. شانسی نشستیم در مورد قضیه حمله کشتارت در آرژانتین، انفجار محل صهیونیست ها صحبت کردیم. من گفتم هیچ شیعه ای در طول تاریخ بمب زیر آدم معمولی نمی گذارد. بروید تاریخ را بخوانید. بله به نیروگاه زده، به پاسگاه زده اما اگر یک عدد غیرنظامی زده باشد به من هم بگویید من هم بدانم. امکان ندارد شیعه این کار را انجام دهد. خودشان تعجب کرده بودند.

پس قضیه ممنوع الکاری شما چی بود؟

– اصلا ربطی به مصاحبه نداشت. من آن را شستم و کنار گذاشتم. یک نامه آمد به دلیل مصاحبه با شبکه تلویزیونی پی دی اف شما فلان تاریخ بیا اداره کل بازرسی ارشاد. رفتم ارشاد گفتم چی شده؟ پی دی اف چی هست اصلا؟ گفت مسخره کردی؟ گفتم نه! من نمی دانم کی این اتفاق افتاده؟ گفت هفته پیش. اتفاقا پاسپورتم همراهم بود. گفتم من ایران بودم. ویزای آلمان من را پیدا کن! کارشناسش را آورد یک سی دی نشان داد. یک فیلم حسن هدایت درست کرده، در اینجا به سفارش رسانه تصویری، در زیرزمین دفترم. من راوی فیلم های سینمای ایران هستم.

این ها این سی دی را 1000 تومان خریده اند و در شبکه دارند نشان می دهند جوری که نصف تصویر من هستم آنجایی که توضیح می دهم، نصف دیگر یک آقایی توضیحات من را کامل می کند. یعنی شبکه شان از حرف های ما به عنوان منبع آرشیوی استفاده کرده بدون اجازه من. اصلا این شبکه های ماهواره ای فارسی زبان را ندارم چون می شناسم شان. 18 سال آمریکا زندگی کردم و همه را می شناسم. با چیزهایی که من راجع به سینما می گفتم یک برنامه سینمایی درست کرده بودند.

این ماجرا به ممنوع الکاری شما رسید؟

– نه، ممنوع الکاری من کار دوستان متعهد و سبزپوش شماست.

دلیل آنها چه بود؟

– هر کس در خانه سینما در آن شرایط اعتراض می کرد، یک بلایی سرش می آوردند. یک باندی شده بودند که رانت خواری می کردند و دو سال می آمدند رییس می شدند با بودجه فارابی دوتا فیلم می ساختند دو سال بعد یکی دیگر مثل خودشان می آمد.

نگفتید شورای شهر

– من بعد از اینکه کاندیداها را دیدم، دیدم حریف این گروه ها نیستم حتی مجامع گذاشتند که نطق کنم، دیگر نرفتم.

انصراف که ندادید.

– نه، ولی نرفتم.

شما که ریاست جمهوری اوباما را چند سال قبل پیش بینی کرده بودید در مورد خودتان پیش بینی نکرده بودید؟

– من اصلا نمی خواستم وارد این کارهای سیاسی شوم. در یک فشاری که از طرف سینما بود قرار گرفتم. دیدم 80 سینمای ما به آغل و کاهدان تبدیل شده و حتی اینها را هم داد زدم. متن ها و نظریات همان موقع را هم بخوانید. در مورد همین ها بود.

درباره ترافیک هم گفته بودید راهکار دارید.

– الان یادم نیست.

درباره دریاچه چیتگر هم گفته بودید یک دریاچه کم است، سه دریاچه بزنیم.

– خیلی چیزها گفتم. من سر مترو حرف دارم. سر متروی خوزستان حرف دارم. به استاندار آقای مقتدایی هم گفتم خائنی که این طرح را در استان خوزستان پیاده کرده به دادگاه معرفی کنید. در جایی که دو متر می کنیم به آب می رسیم و نه کوه داریم و نه دشت، چرا تراموا نمی زنیم؟ غیر از این است که یک عده می خواهند بخورند؟ الان هم می گویم که چرا یک دریاچه؟ سه تا باید بزنیم. هوا هم تمیزتر می شود.

آب آن از کجا بیاید؟ می دانید که همین الان هم دریاچه چیتگر پروژه اشتباه و شکست خورده ای محسوب می شود.

– ما باید طرح بدهیم، مسئول اجرای آن یکی دیگر است اما می شود.

شما با آقای احمدی نژاد از کی آشنا شدید؟

– در دوره اول من هیچ سنخیت و نزدیکی با ایشان نداشتم. یک روز برای پروژه کارآگاه علوی روبروی وزارت امور خارجه کار می کردیم، یعنی وزارت امور خارجه ساختمان شهربانی سابق را خریده بود و در آن تعمیرات می کردند و ما هم نمای ساختمان را می خواستیم. از آقای متکی خواهش کردم اجازه بدهند در یک یاز طبقات و زیرزمین کار کنیم، ایشان هم محبت کرد و خودش هم آمد افتتاح کرد. خوشش هم آمده بود و ول هم نمی کرد. گفتیم فقط بیا کلید بزن، پن هم کرد. یک روز آنجا کار می کردیم یک باره شلوغ شد.

آن روز چاوز از عربستان با آقای احمدی نژاد آمده بودند. مراسم که تمام شد من با لباس صحنه پریدم جلو؛ خود چاوز تعجب کرد از تیپ من، یک عده ریختند آقا نرو ولی آقای احمدی نژاد گفت راه بدهید ایشان تشریف بیاورند. هنوز چاوز سوار ماشین نشده بود به ایشان گفتم بچه ها اینجا کار می کنند بیا یک خسته نباشید بگو! قبل از آن هم بچه ها گفتند نرو فایده ندارد، من گفتم می گویم. تا گفتم،

آقای احمدی نژاد با وجود اینکه 24 ساعت بود نخوابیده بود و از عربستان مستقیم آمده بودند، آمد سر صحنه و حرف زد و به بچه ها خسته نباشید گفت. خواست برود گفتم این همه قراردادهای همکاری می بندند یک قرارداد روشن، سالی یک سینمایی یا یک سریال با همین کشورهایی که می شناسیم، آمریکا نخواستیم، با بولیوی، ونزوئلا، روسیه و … ببندید که ما جهانی شویم. اصلا به من هم ندهید، به کارگردان های دیگر بدهید. همانجا با چاوز هم قرار همکاری در ساخت یک سریال را گذاشتیم.

آقای احمدی نژاد همیشه از اینجور پیشنهادها استقبال می کرد.

– بله، گفت اینها را بنویس. اینطور نمی شود. شما یک چیز بگویی من یادم برود. باید یک شورا تشکیل شود. اصلا باید به سینما نگاه تازه ای شود. یک سال و نیم بعد دکتر حسینی به من زنگ زد گفت شما به عنوان یکی از اعضای شورای عالی سینما انتخاب شده ای، نظرت چیست؟ گفتم من را می شناسی و نظریاتم را می شناسی! اگر واقعا برای سینماست من می آیم، همه حرف هایم را می زنم. ابایی هم ندارم اما اگر برای شو است من نمی آیم، گفت خیلی هم جدی است.

بعد از آن آقای احمدی نژاد را کجا دیدید؟

– در همان شورای عالی سینما.

غیر از سینما صحبت دیگری هم با ایشان داشتید؟

– آن روزی که بعد از انتخابات در میدان ونک گردهمایی داشتند، من رفتم آنجا رسما به ایشان گفتم جلوی این جمعیت می گویم خرمشهر نه آب دارد و نه برق، قول بدهید اینها را انجام دهید.

همان روز که آقای احمدی نژاد گفت یک مشت خس و خاشاک؟

– من آنجا بودم ولی نمی دانستم در دلش چه می گذرد و چه می خواهد بگوید. اتفاقا چون وزرا دورش بودند نمی خواست جلو بروم و پشت سرش بودم. یک آقای نجفی رییس امنیت ایشان بود که با من هم هیچ نسبتی ندارد ولی من را می شناخت. دو سه تا از وزرا را کنار زد و من را گذاشت کنار ایشان. من دوباره آمدم پایین. این بار آقای الهام را پس زد گفت شما بیا اینجا. همانموقع از ایشان (احمدی نژاد) قول گرفتم که به خرمشهر رسیدگی کند و با من دست داد. زمانی هم که می خواست آب شهر را افتتاح کند از نهاد به من زنگ زدند خودم با پول خودم رفتم خرمشهر برای افتتاح.

صحبت دیگری نداشتید؟ بعدا سر اجلاس غیرمتعهدها هم با ایشان مصاحبه کردید.

– بله.

حرف غیرسینمایی نزدید؟

– راجع به اجلاس بود.

آن فیلم شما نصفه کاره ماند؟

– نه، تمامش کردم ول آنطور که می خواستم نشد چون سه ماه بعد از اجلاس به من وقت مصاحبه دادند.

آن هم از فیلم هایی بود که گفتند آقای احمدی نژاد سر دوستی سفارش آن را به شما بده.

– دروغ اندر دروغ اندر دروغ است. یک خانمی هست اسم نمی برم؛ اتفاقا گفتند سه میلیارد گرفتی که من گفتم یا پول بلد نیستی بشماری یا فکر می کنی اینها همینجوری به کسی پول می دهند.

به یک عده که خوب پول رسیده، الان آمارشان درآمده.

– به کی پول داده؟

دور و بری های ایشان الان به همین دلیل گرفتارند.

– برای این هم جواب دارم ولی فعلا با من حرف می زنید من در مورد خودم می گویم. آنها خودشان جوابگوی اعمال خودشان هستند. درست یا غلط یک شب عیدی با چند نفر به دفتر آقای مشایی رفتیم و خواهش کردیم، گفتیم وضع سینما بد است یک لطفی کنید بچه ها دست خالی نباشند.

بچه ها یعنی کی؟

– بچه های سینما.

یعنی همه اعضای خانه سینما و انجمن های صنفی؟

– نخیر. نیت ما این نبود. من اسم خیلی ها را خط زدم. آنهایی که وضع شان خو ببود. همه صنوف. گفتیم وضع بچه ها بد است یا با موتور پیک کار می کنند یا آژانس کار می کنند. اقلا دست شان برسد یک تی شرت برای بچه هایشان بخرند. درخواست 200 هزار تومان کردیم. آقای مشایی هم به آقای احمدی نژاد گفتند، ایشان هم گفت 300 هزار تومان بدهید و 200 هزار تومن بن. آقای مشایی گفت مشمول ذمه ای که این پول دست افراد مستحق نرسد.

گفتم شما دو نماینده از حسابداری نهاد بدهید من لیست صنوف را از اتحادیه می گیرم، آنهایی که وضع شان خوب است را خط می زنیم و به آنها که مستحق هستند می دهیم. به همین دلیل پایم در نهاد باز شد. دو نفر برای کمک به اینکه این پول دست آدم های مستحق برسد، آمدند. در آن جریان من با آقای دکتر زهره ای آشنا شدم. متاسفانه کسانی این پول را گرفتند که شوهرهای میلیاردر داشتند و اتفاقا اولین نفر هم گرفتند.

چرا اسمشان را خط نزدید؟

– کار من چیز دیگری بود. کار من ماشه کشیدن بود که تحریک کنم این کار انجام شود بعد عده دیگری باید اجرا می کردند. من فقط گاهی سر می زدم ببینم چه کسانی می گیرند. آنجا بودم که به من گفتند کارت خودت؟ من مخصوصا کارتم را همانجا به کسی دادم که دختر مریض داشت و می دانستم نیاز دارد و بلند گفتم کسانی که نیاز ندارند نباید بگیرند اما اینها رویشان را برگرداند. همین الان هم داد آزادی و فمینیسم در این سینما می زنند، زودتر از همه هم آمدند و گرفتند.

پس این زمینه ای شد که به شما پیشنهاد فیلم را دادند.

– دکتر زهره ای به من گفت ما یک اجلاس داریم می خواهیم بیست، بیست و پنج دقیقه فیلمبرداری کنیم. گفتم باشه. اول با آقای سید ضیا هاشمی یک طرح نوشتیم که حدود هفتاد هشتاد میلیون هزینه اش درآمد؛ گفتند در این حد نمی خواهیم پول بدهیم، گفتم چقدر؟ گفتند در حدی که یک چیزی از اجلاس بماند. 40 میلیون تومان با سه دوربین. من از عروسی برادرزنم در اوکراین آمدم و این کار را انجام دادم. 20 تومان آن را هم هنوز نگرفته ام.

در آخر هم تنهایی ساختید؟

– پولی نبود که بخواهیم دو نفری کاری کنیم. فقط هزینه هایمان درآمد.

برای همان هم با احمدی نژاد مصاحبه گرفتید؟

– سه ماه بعد. آنقدر هم امروز و فردا کرد. فقط در این اجلاس یکجا خبرنگارها دلخور شدند که آن هم از زرنگی شخصی من بود. درها را بسته بودند و کسی را راه نمی دادند. در یک شلوغی رفت و آمد بین معلم، وزیر امور خارجه سوریه و معاون نخست وزیر که شلوغ شد، من رفتم داخل و به حالت اعتراض به احمدی نژاد که آن بالا نشسته بود، گفتم به من گفتید فیلم بسازم.

دارم هزینه می کنم، یک قران هم نگرفته ام، اگر اینجا فیلم نگیریم کجا بگیرم؟ گفت ایشان حق دارد با هر کس می خواهد مصاحبه کند. از آن بالا خبرنگارها جگرشان سوخته بود اما این زرنگی و شجاعت من بود که دنبال من 6 نگهبان می دویدند ولی من رفتم. یک روز انشاءالله من و آقای احمدی نژاد می نشینیم، از ایشان بپرسید چقدر صدای من برای خانه های بچه های سینما بالا رفته؟
ادامه دارد…

هفته نامه تماشاگران

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا