آموزشگاههای هنری راهی برای فرار از مشکلات زندگی
وضعیت آموزشگاههای هنری (School of art)امروزی
آموزشگاههای هنری در کشور ما بیش از آنکه جنبه آموزشی، پرورشی داشته باشند، به مکانی برای تفریح، فرار از دغدغههای زندگی، ارتباطات اجتماعی و … تبدیل شدهاند؛ البته ذات هنر با ارتباطات اجتماعی آمیخته شده؛ اما آنچه در ایران مشاهده میشود، ماورای اندیشهای است که در غرب و دیگر کشورهای توسعه یافته رواج دارد. عملا هنر در ایران به دو دسته جدی و شوخی تقسیم میشود و به همان نسبت، آموزشگاههای هنری، میزان جدیت در تدریس را نسبت به علاقه و توجه هنرجو در نظر میگیرند. در همه آفرینشهای هنری از سوی یک گروه تولیدی این پرسش وجود دارد که آیا همه افراد گروه به یک اندازه برای پویایی آن تلاش کردهاند یا خیر؟
هدف از تاسیس یک آموزشگاه هنری چیست؟
اساس شکل گیری یک موسسه آموزشی در حوزه هنر، بر پایه خلاقیت، آموزش و انتقال تجربه در زمینههای متفاوت است. با وجود چنین تعریفی کمتر آموزشگاه هنری در ایران یافت میشود که از هنرجویان آن بتوان چنین انتظاری داشت و عملا حدود 80 درصد آنان صرفا برای کسب محبوبیت و تأمین درآمدهای اقتصادی رو به این فعالیت میآورند. نه اینکه چشممان را روی همه عملکردهای مثبت این مراکز نسبتا آموزشی ببندیم و با دهانی پر از فریاد، به نقد آنها بپردازیم؛ اما مطلوب آن است که به جای سنگ اندازی جلوی پای افرادی که دغدغه، تجربه و دانش کافی برای تأسیس یک آموزشگاه هنری را دارند، از صدور پروانه برای افراد نابلد و کم خطر جلوگیری کنیم. کم خطر نه به آن معنا که افراد صاحب سبک و آگاهی خطرناک هستند؛ بلکه به آن مفهوم که اگر کسی از روی نادانی اندیشهای را به دیگری تزریق کند، در واقع هیچ خروجی از آن مناقشه گفت و گو محور، حاصل نخواهد شد و به همین ترتیب روند افول کیفیت در آموزشگاهها و عدم اعتماد جامعه شتاب میگیرد؛ اما با بررسی نقطه به نقطه عملکرد کیفی آموزشگاهها در هر استان و بخش میتوان به یک نظریه ثابت در این زمینه رسید. در ابتدا از استانهایی مانند تهران، اصفهان و مازندران نام میبریم و اینگونه مینویسیم که این استانها با توجه به جمعیت شهری بیشتر و پیشرفت فکری عملا نگرش مثبتی نسبت به فعالیتهای فرهنگی هنری از خود نشان میدهند؛ اما همچنان فعالیتهای هنری در هر حوزهای زیر سلطه عدهای معدود است که با توجه به نفوذ و سابقه فعالیت، فضا را برای تازه نفسها اشغال کردهاند.
تاثیر شرایط جغرافیایی در پیشرفت هنرجویان
اما از مسیر دیگری با توجه به شرایط جغرافیایی و تعدد فرهنگ در سطح کشور استانهایی مانند، خراسان، کرمان و سیستان و بلوچستان نه تنها اماکن و ابزار کافی برای کشف استعداد و پرورش هنرجو را ندارند؛ بلکه همان اندک مؤسسات فعال در حوزه آموزشهای هنری، بسیار سطح پایین و صرفا به جهت خالی نبودن عریضه نام یک موسسه آموزشی را یدک میکشند. با همه این تفاسیر دیده شده از دل یک موسسه ناشناخته استعدادی درخشان راه صعود به قله موفقیت را پیدا کرده؛ به همین جهت میزان تعهد کاری مدرس و توجه به مسائل ایراد شده در زمان کلاسی، مهمترین رکن تقابل علم با هنر است؛ اما از زاویه دید دیگری باید نوشت: آیا واقعا الگوریتم به کار رفته در آموزش به اندازهای از ثبات محتوایی و ساختاری برخوردار است که انگیزه لازم به هنرجو تلقین شود یا خیر؟
فرار از هویت
متاسفانه از بزرگترین و مجهزترین تا دور افتادهترین آموزشگاههای هنری هیچ کدام نمیتوانند نمود خلاقیت هنر را به هنرجو تزریق کنند؛ چرا که کشور دچار اندیشهای کاذب در کسب مهارتهای هنری شده است. بدین ترتیب که هر فردی خود را ملزم به آموختن گونهای از هنر میکند که شاید در آینده اجتماعی وی، کمترین تاثیری نداشته باشد. نه اینکه حضور در موقعیتهای هنری هیچ منفعتی ندارد؛ چه بسا ممکن است فرهنگ ارتباطات اجتماعی را در جامعه افزایش دهد؛ اما از این رو که مسئله نبوغ هنری، مسئله ذاتی است که با پرورش آن به یک دستاورد شخصی تبدیل میشود، کارکرد ساختار گریز آموزشگاهها در ایران زیر سؤال میرود. با همه این تفاسیر، آموزشگاهی رسالت یک موسسه فرهنگی، هنری را به دوش میکشد که در برخورد با هنرجو از مدرسین باتجربه و کاربلد استفاده کند و این گونه نباشد که هر فارغ التحصیلی توانایی تأسیس یک آموزشگاه هنری را در خود ببیند.
نویسنده : علی رفیعی وردنجانی