یادداشتی بر داستان تخم و ترکه «جلال آل احمد» / زندگی یا فکر
یادداشتی بر داستان تخم و ترکه «جلال آل احمد» / زندگی یا فکر
یادداشتی بر داستان تخم و ترکه «جلال آل احمد» / زندگی یا فکر
” سنگی بر گوری ” شادروان جلال آل احمد، مهمترین نمونهی ادبیات اعترافی “confessional literature” در نثر نویسی معاصر ایران به حساب میآید. ادبیات اعترافی گونهای از ادبیات است که به نحوی زندگی خصوصی و شخصی پدید آورنده خود را بازگو میکند و تمامی حالتهای روحی – روانی و تجربهها، باورها، آرزوها و احساسات نویسنده را به خوبی آشکار میکند.
دست زدن به این نوع نگارش شاید تنها شهامت و جسارت آل احمد را میخواهد و الا در نثر روزگار ما، نظیره های دیگری از این دست مییافتیم.
اصل داستان بر سر این نکته است که: ” ما بچه نداریم. من و سیمین” (1) در ادبیات اعترافی یا مکتب اعترافگری دو نوع طرز نگارش مطرح است: یکی افشاگری اسرار نویسنده است به قلم نویسنده و دیگری شخصی که به بیان ضمیر نویسنده میپردازد و ضرورتاً خود نویسنده است. اما جلال با شجاعت قسم اول را به میدان آورده است. آل احمد پس از چهارده سال زندگی مشترک با خانم دکتر سیمین دانشور بالاخره در باب نداشتن بچه یا به تعبیر خودش، نداشتن ” تخم و ترکه ” بغض میترکاند و خیلی راحت و جدی میپذیرد که در حیاط چهارصد و بیست متری هم میشود بچه نداشت.
یادداشتی بر داستان تخم و ترکه «جلال آل احمد» / زندگی یا فکر
جلال از سویی پذیرفته است که تعداد کم اسپرمهایش با آزمایشات مکرر دلیل عقیم بودن اوست و از سویی دیگر به جراحی سیمین و مداوای انحراف لوله تخمدان او امیدوار است. آن هم جراح پیر و هیز و بد چشم. شاید همین نکته است که خواسته یا ناخواسته، جلال را میآزارد و همواره در محل مقایسه قرار میدهد که خواهر بیمارش پذیرای سرب داغ روی سینهاش شد ولی حاضر به عمل جراحی نشد. بلافاصله در ذهن مرور میکند که مادرش سیزده شکم زائیده و چند تا هم تلفات داده ولی هنوز هشت تا دختر و پسر دارد و باز این نکتهی تلخ که: ” واقعیت این است که هیچ کس پس از من نیست.” (2)
جلال در این کتاب نیز از طنز و شاید طنز تلخ غافل نیست و هر جا مجالی پیدا کرده بدان پرداخته است. جایی این مثل عربی که ” اولادنا اکبادنا “: فرزندان ما جگر گوشههای ما هستند را به ” اوراقنا اکبادنا ” بدل میکند و ” از این اباطیل ” (3) و در ادامه فرمایش کلثوم ننهها و دده بزم آراها ” دیگر جوری شده بود هر وقت صدای لا اله الا الله از توی کوچه بلند میشد من به جای یاد آخرت به یاد زنهایی میافتادم که حالا چله بری خواهند کرد.” (4). جنبهی دیگر حرکت از طب مدرن به طب سنتی و برعکس است که در کنار خود امامزاده بی سر، نطفه تخم مرغ، آب مرده شورخانه، جگرخام و چله بری را نیز یدک میکشد. این کلافگی باعث میشود جلال در عدد و شمار برخی دعاها شک کند و حوصلهاش سر برود که چرا فلان دعا را حتماً باید چهل بار خواند و چرا با سی و هشت بار نشود؟
یادداشتی بر داستان تخم و ترکه «جلال آل احمد» / زندگی یا فکر
نثر آل احمد در کنار شکسته نویسی و حذفهای مکرر و افعال محذوف؛ نثر محاورهای و فرهنگ عامه را نیز دنبال میکند و در این کتاب هم آشکار شده است. دَ دَ ر رفتن (ص 73)، گنده گوزی (ص 55)، اقم نشست (ص 53)، بی زاق و زوق (ص 48) تنها بخشی از نمونههای عامه نویسی در این نثر است. اگر چه جلال از شخصیتهای گوناگونی در این اعترافیه یاد میکند:
- نظیر: مهری ملکی، برادرزاده خلیل ملکی سیاست مدار و دوست جلال / قدسی از بستگان جلال / باقر کمیلی از دوستان جلال / محدث: داماد جلال / دکتر عبدالحسین شیخ: از خویشاوندان سیمین دانشور –
اما بدون شک شخصیت سوم داستان، خانم هما دانشور، خواهر زن جلال است که خودکشی و خودسوزی کرده است. به نظر میرسد جلال در تلاش است با ترسیم موقعیت بعد از خودکشی هما، شرایطی را رقم بزند که پاسخی به دو سال دوندگی برای فرزند خواندگی بود و این موقعیت با پاسخ منفی سیمین مبنی بر عدم پذیرش دختر چهارده ساله و پسر ده سالهی هما از دست رفت و شاید سیمین در طی سالهایی که بچه نداشته و فارغ از همه چیز بوده به این تنهایی عادت کرده و اکنون که در فضای ایده آل برای پذیرش اولاد، آن هم خواهر زادههای خود قرار دارد، هرگز قادر به تصمیم گیری جدی نیست. جلال در جدال با خود بر سر این که زن دیگری بگیرد و هووی جوانی بر سر سیمین بیاورد به نتیجه نمیرسد؛ گرچه اعتقاد دارد به “عدالت پایین تنهای. تنها عدلی است که در ولایت ما سراغ میتوان گرفت ” (5)
آل احمد در این اثر صریحترین نوع اعترافات را آورده است: از خوردن آب جو و عرق گرفته (ص 58) تا بلند کردن دختر در هانور (ص 76) و نهایتاً نوزده شبانه روز با زن طلاق گرفته در آمستردام 0 ص 77) به همین صراحت که:” تنعم از آزادی پایین تنهای. تجربهای که ما شرقیها در فرنگ از آزادی میکنیم. ” (6)
حساب کتابهای جلال بر سر این قضیه که اگر اصلاً خود من هم دنیا نیامده بودم چه میشد، خیلی روشن گر است؛ تا به این جا که جمعاً به اندازه پنج هزار ساعت فرهنگ مملکت بی معلم بود و هیچ اتفاق دیگری نمیافتاد. جلال سرانجام از اموات و مردگان خویش مدد میگیرد؛ پدر، مادر، خواهر،… قرآن را میبندد و مرور خاطرات گذشته و آسم پدر و استخوانهای پوسیده مادر و سرطان خورنده خواهر و هاراگیری ژاپنی و مقبره خانوادگی مرز دنیا و آخرت و سنگی بر گوری و این که ” یا باید زندگی کرد یا فکر. ” (7)
یادداشتی بر داستان تخم و ترکه «جلال آل احمد» / زندگی یا فکر
(1) آل احمد، جلال. سنگی بر گوری. تهران. انتشارات جامه دران، چاپ دوم، 1385، ص 11.
(2) همان، ص 19.
(3) همان، ص 23.
(4) همان، ص 41.
(5) همان، ص 72.
(6) همان، ص 74.
(7) همان ف ص 74.
نویسنده : دکتر شاهرخ حکمت