دسته بندی نشده

یک دلنوشته بهاری / بهار هنوز هم بهترین بهانه ای است

یک دلنوشته بهاری / بهار هنوز هم بهترین بهانه ای است

یک دلنوشته بهاری / بهار هنوز هم بهترین بهانه ای است

مضطرب بودم و درگیر شب تاریکی که وجودت به من آرامش هستی بخشید…
دلنوشته ام را با نام ایزد منان آغاز می کنم و با یاد او که زیباترین یادها است پا یان می کنم…
برای من چهار فصل همیشه جذابیتی خاص دارند. مثلا فصل پاییز با همه غروب های دلگیرش‚ فصل رنگارنگ و شاه فصل ها است. فصل زمستان با وجود روزهای ابری و سردش بهشت پاک و سفید تداعی می کند. یا فصل تابستون که عروس سبز فصل ها است‚
فصل نوشتن عاشقانه های مرداد و شهریور! اما در این میان فصلی چشم نوازتر وجود دارد که در ان گلها و درختان از خواب بیدار می شوند و نوید شروع زندگی دوباره را به یکایک مخلوقات هستی می دهند. پرستوها‚ قمریان‚ هزاردستان و چکاوک های مهاجر که در زمستان کوچ کرده بودند‚ هم اکنون نغمه فرح بخش ورود بهار را سر می دهند. با همه این اوصاف از قشنگی بهار‚ نمی دانم نوشتن راجع به بهار ناراحتم می کند یا خوشحال! غمگین از اینکه سالی دیگر از عمرم گذشت یا مسرور از اینکه دلم همچنان امید دارد که خبرها و اتفاق های خوبی در راه است‚ ادمیزاد است ودلش به امید وصل است! بار الها! شاکراعطای داده هایت که نعمت هستند و نداده هایت حکمت هستیم … زمان تحویل سال همیشه سکوت می کنم سکوتی عجیب که در میان سکوت های همیشگی برای من سکوتی خاص هست.

یک دلنوشته بهاری / بهار هنوز هم بهترین بهانه ای است

سکوتی که شاید حرف و فریاد دل خیلی از ادم ها باشد. سکوت می کنم به احترام تمام پدر و مادربزرگ هایی که بودنشان و حضورشان انچنان دلگرمی و ارامشی به ادم می دهد که شاید هیچ مسکن و ارام بخشی این اثر را ندارد ‚ ولی اینک دستشان از این دنیا کوتاه است و کوتاهی که بلندای غم ان به اندازه فرسنگ و فرسنگ ها است به دل بازماندگانشون. روح یکایک این فرشته های اسمانی قرین رحمت و
جایگاهشان رضوان برین باشد. امین! سکوت می کنم به احترام فرشته های زمینی که جای انکه دستشان کوتاه از این دنیا باشد ‚ دست بسته تسلیم دنیا و کم محبتی ویا بی محبتی هم نوعانشان شده اند و در اسایشگاه ها چشم به راه محبتی و حتی اندک محبتی هستند… دلتان
بی غم و درد باشد فرشته های زمینی… . اخرین سکوتم رو در ادای احترام به پدر و مادربزرگ های عزیزم در خانه های سالمندان به جای می اورم که کاش و ای کاش روزی برسد که همه ادم ها قدر حتی لحظه ای سپری کردن در کنار عزیزان دلشان را بدانند.

یک دلنوشته بهاری / بهار هنوز هم بهترین بهانه ای است

کاش و صد کاش… قدم باران برای هر فصلی برکت و طراوت را به همراه دارد‚ اما باران بهاری با حضور پروانه های عاشق اردیبهشت و غنچه های با طراوت میان باران های تابستان‚ پاییز و زمستان دلربایی میکند! دلم می خواهد وقتی کلاه سرم می گذارم کلاهی برای همین باران های بهاری باشد که روز پنجم عید‚ در خیابان ها و کوچه پس کوچه های نیشابور قدم بزنم و از خدای خوبم بخواهم مرا به هدف اصلی زندگیم برساند. بیاییم با هم دعا کنیم‚ دعا کنیم در این پستی و بلندی های زندگی‚ در این بازی روزگار برنده مدال طلا باشیم! سربلند و سر افراز… . آدمها ای ادمها! بیاییم برای هم بهترین ها را از ته دل ارزو کنیم حتی اگر دیگران ان طور که
باید و شاید دوستمان نداشته اند و ندارند!اصلا مگر چند وقت دیگر فرصت داریم که میهمان این دنیا باشیم؟! در ادامه قدم زدن زیر باران باطراوت بهاری‚ ارزو کنیم که هیچ فرشته معصوم و بی پناهی را نبینیم که روزگار به هر دلیلی رفیق همدلی برایشان نبوده است! شاید
اصلا از خودمان بپرسیم که چرا باید به این فکر کنیم که اوضاع شهر روبه راه هست یا نه؟! اما نه! شاید انقدرها بد نباشد قبل سال جدید به این چیزها که شاید نتوانیم کلید طلایی حل این مشکلات باشیم قکر کنیم‚ ان وقت برای لحظه ای به خودمان بیاییم و ببینیم و شاکر باشیم که تندرست و سالم هستیم‚ سایه عزیزانمان مستدام و پابرجاست‚ قلبی برای دوست داشتن و محبت کردن داریم. شکر مهربان خدای را به جای اوریم بابت محبت های بی دریغش. به غایت و عاقبت زندگی فکر کنیم و عاشق خودمان و زندگی مان باشیم.

یک دلنوشته بهاری / بهار هنوز هم بهترین بهانه ای است

از دریچه ناله و غصه به زندگی نگاه نکنیم‚ به این فکر کنیم که چطور می شود خوب بود‚ کاری کنیم که خوبی و محبت هیچ پاک کنی محو نشود! کم کم وقت ان رسیده است که چشم هایتان را باز کنید و ساعت شنی را برگردانید‚ منتظر تحویل سال جدید باشید! قبل از تیک تاک و لحظه شماری و زمزمه یا مقلب القلوب… سر سفره هفت سین با دقت خودتان را در ایینه نگاه کنید که چند وقت است خودتان را فراموش کرده اید؟! اخرین باری که با لبخند پرمحبتتان فانوس امید دل دوستی غریبه یا اشنا را فروزان نگه داشته اید چه زمانی بوده است؟! دیر هنگامیست که دست دیگر را به گرمی نفشردیم! به ایینه نگاه کنید‚ لبخند و چشمکی قشنگ به خودتان بزنید… به سفره هفت سین رنگینتان نگاه کنید‚ ببینید روزگار فرصتی نو به همه ما داده است. سفره ی نقره فام‚ جام های بلورین‚ سبزه‚ سمنو‚ سنجد‚ سرکه‚ سیب و ماهی… که همه این سین ها به نوعی بوی زندگی می دهند. حرکت باله های ماهی داخل تنگ بلورین نوید تحول و دگرگونی را میدهد. عید تقاضای سبز شدن دلهاست… یا مقلب القلوب… در پناه ایزد منان غرق در ارامش و خوشبختی و جاودانگی باشید‚ اسمان دلتان ابی و صاف!
اقاقی ها و ارزوهای زندگیتان به رنگ ارغوان! گندم زار عشقتان طلایی! دفتر تقدیرتان رنگارنگ از بهترین رنگ ها! جوانه های امیدتان سبز سبز…
یا علی…
یک دلنوشته بهاری / بهار هنوز هم بهترین بهانه ای است نویسنده : آسیه امینی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا