جهان

مشروطه خواهی ایرانی در 14 مرداد

مشروطه ایرانی در اواخر حکومت ناصرالدین شاه

اواخر حکومت ناصرالدین شاه، صحبت از عدالت می‌شود… تجمعات دارد رنگ‌و‌بوی جدی به‌خود می‌گیرد و تازه دارد ابهت پادشاهی در ایران کمرنگ می‌شود. این‌طور که از شواهد پیداست، می‌دانیم چه نمی‌خواهیم، ولی نمی‌دانیم چه می‌خواهیم. پادشاهی را نمی‌خواهیم. خبری جدید تهران را در التهاب برده است. شاه مرده. ناصرالدین‌شاه را کشتند. مگر می‌شود شاه را کشت؟! مگر کسی جرات دارد شاه را بکشد؟! بلی، دیگر دورانی که شاه سایه خدا بر زمین باشد، سپری‌شده و نه‌تنها می‌توان به شاه اعتراض کرد، بلکه می‌توان شاه را کشت.

کم‌کم دیگر مردم فهمیده‌اند چه می‌خواهند، مجلسی می‌خواهند برای قانون‌گذاری، دولتی می‌خواهند برای اجرای قانون و عدالت‌خانه‌ای می‌خواهند برای دادخواهی. روشنفکران و روحانیون متحد شده‌اند تا عصری تازه را رقم بزنند و ایران را از گردنه‌ای ناهموار عبور دهند. سال 1285 است و خبری تازه در راه است. ایران قرار است به‌عنوان دومین کشور آسیایی، صاحب مجلس قانون‌گذاری شود و سرانجام در تاریخ 14 مرداد ماه 1285 مظفرالدین‌شاه فرمان تشکیل مجلس و مشروطه‌شدن حکومت ایران را صادر می‌کند. حالا دیگر تمام چشم‌امیدها به مجلس است تا بلکه ایران گامی در جهت توسعه بردارد. از این شاهان مستبد قاجار که بخاری بلند نشد. شمال ایران را دادند به روسیه و جنوب را به انگلیس. گلستان‌ها و ترکمنچای‌ها امضا کردند و داغ‌ها بر دل ملت گذاشتند. بی‌کفایت‌ها را حاکم کردند و دانشمندان را راندند. قائم‌مقام‌ها و امیرکبیرها را به‌خون کشاندند و نا‌اهلان را گماشتند در رأس امور.

حالا مردم آمده‌اند تا خود برای خود تصمیم بگیرند. آمده‌اند تا نمایندگانی تعیین کنند برای قانون‌گذاری. آمده‌اند سنگ بنایی بگذارند برای آیندگان. تا فرزندانشان دیگر طعم خودکامگی را نچشند. آمده‌اند به‌امید پیشرفت، به‌امید در‌انداختن طرحی نو. مشروطه کمی پیش‌رفته است و مجلس مشغول سازمان‌یافتن است که خبری دیگر در تهران دهان‌به‌دهان می‌چرخد.

مظفرالدین‌شاه هم مرد. پسری دارد به نام محمد‌علی که از آذربایجان راهی تهران است برای تاجگذاری. آن‌ها که می‌شناسندش، می‌گویند میانه خوشی با مجلس ندارد. پس از گذشت ایامی، این حرف به اثبات می‌رسد؛ توپ‌های جنگی اطراف مجلس به‌صف می‌شوند و مجلس را به خاک‌و‌خون می‌کشند و مجلس می‌شود تلی از خاک. دیگر مجلس نداریم، یعنی خداحافظ آزادی! اما اینجا ایران است، مردمش قد کشیده‌اند بری احقاق حقوق خویش. سیزده‌ماه بیشتر به‌طول نمی‌انجامد که ایران باز قیام می‌کند. از جنوب بختیاری‌ها می‌آیند به سمت پایتخت و از شمال آذری‌ها و رشتی‌ها. این‌بار دیگر فقط تجمع نمی‌کنند. اسلحه به‌دست‌اند برای فدای مجلس شدن. خون‌ها می‌دهند. تاریخ شاهد است پرپر‌شدن جوان‌های آذری را در پارک اتابک. محمدعلی‌شاه می‌شود محمدعلی‌میرزا و می‌گریزد به روسیه. فرزند دوازده‌ساله‌اش می‌شود شاه ایران، اما شاهی کاملاً تشریفاتی. حالا دیگر مجلس است که در رأس امور است، مجلس که قانون می‌گذارد. مجلس است که باید قراردادهای ننگین را تأیید نکند و مجلس است که باید شاه را عزل‌و‌نصب کند.

روز تحلیف رئیس جمهور

یادمان نرود 14مرداد فقط روز تحلیف رئیس‌جمهور نیست؛ 14مرداد روز به‌ثمر‌رسیدن اراده ایرانیست. روز شکوه، روز ایستادگی، روز حماسه و فریاد. روز آزادی! ای کاش آن‌هایی که بر صندلی‌های مجلس تکیه می‌زنند و در مراسم تحلیف شرکت می‌کنند، بدانند وارث چه خون‌دل‌هایی هستند! شاید فردا نماینده‌ای از انگلیس هم باشد. یادمان نمی‌رود ظلم‌هایی که انگلیسی‌ها کردند در حق مشروطه ایران.

نویسنده : علیرضا شریف منش

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا