عشق، گمشده بشریت / گفت وگو با مریم پیربند نویسنده و کارگردان سینما
عشق، گمشده بشریت / گفت وگو با مریم پیربند نویسنده و کارگردان سینما
عشق، گمشده بشریت / گفت وگو با مریم پیربند نویسنده و کارگردان سینما
مریم پیربند از هنرمندان برجسته از سال 1384 فعالیت هنری خود را در مقام بازیگر، کارگردان و نویسنده شروع کرده است. تعدادی از فیلمهای کوتاهی که ساخته منتخب جشنوارههای مهمی نظیر کن، داکا، بلک استار آفریقا، مارینا دل ری آمریکا، جورجیای جنوبی آمریکا، پیپا برزیل، بونو مجارستان و دهها جشنواره دیگر بوده است. بازیگری در تعداد زیادی تله فیلم و ساخت سریال از فعالیتهای وی است.
عشق، گمشده بشریت / گفت وگو با مریم پیربند نویسنده و کارگردان سینما
عضویت در هیئت های انتخاب و داوری جشنوارههای سینمایی نظیر AOF آمریکا، اربیل عراق، سلیمانیه عراق، نهال و …. نیز از افتخارات هنری مریم پیر بند است.
*از کی فهمیدید باید فیلمساز بشوید؟
من یک روح بی قرار و پویا دارم. قبل از ورود به این حرفه کارمند رسمی هواپیمایی ایران ایر بودم، لیسانسم اقتصاد بود، بافت و طراحی و رفوی فرش یاد گرفتم. نقاشی هم که از کودکی میکردم و اتفاقا موفق هم بودم؛ اما هیچکدام آرامم نمیکرد. تا اینکه تصمیم گرفتم به عنوان بازیگر وارد این حرفه شوم. بزرگان این حرفه به من توصیه میکردند که بهتر است با توجه به روحیاتم در کنار بازیگری، کارگردانی را نیز پیش بگیرم. در واقع با تلاش پدرم، تفریحم از کودکی مطالعه بوده، خیلی از استادان در گفت وگوها با من خوشحال میشدند که حرفی برای گفتن با آنها دارم و میشنیدم که با توجه به سن کمم (در آن سالها) داناهستم.
*حضور فعالی در جشنوارههای مختلف سینمایی به عنوان داور داشته و دارید. در نتیجه فیلمهای زیادی دیدهاید. اگر بپذیریم که هنر بازتاب زندگی و نوع سلوک انسان است، انسان امروز دغدغههای اصلیاش چیست؟
تلاش برای نوعی فرار از تنهایی و حیرانی است.
*سیر تحول مفهوم عشق در سینما را چگونه ارزیابی میکنید؟ مثلا سینمای دهه سی و چهل آمریکایی به نسبت سینمای معاصر
عشق هرگز در سینما نمیتواند و نمیتوانسته نادیده گرفته شود. از معمولیترین فیلمها تا درخشانترین آنان در تاریخ سینمای جهان مرور کنیم رد پای عشق را پررنگ میبینیم. بشر همواره در این مقوله تمایل به دیدن و شنیدن دارد. شخصیتهای فیلمها اگر حقیقی نباشند بیننده با آنها همذات پنداری نمیکند. آنها را دوست نمیدارد و از آنها متنفر نمیشود. شخصیت حقیقی هم هرچه و هرکه باشد عاشق است.
عشق، گمشده بشریت / گفت وگو با مریم پیربند نویسنده و کارگردان سینما
*قرار است فیلمی در آمریکا با مفهوم عشق بنویسید. عشق، گمشده بشریت نیست؟
فیلمنامهای که الآن من مشغول آن هستم، قصه ای است ایرانی آمریکایی؛ اما با نگاهی کاملا متفاوت که عشق در آن جایگاه پررنگی دارد. در واقع قهرمان اصلی این داستان عشق و ضد قهرمان نفرت است. بشریت مگر عشقش گم شده؟ نه به نظر من در نزدیکترین جا در روح و جان هرکسی است. فقط عدم شناخت از خود باعث بروز معضلاتی میشود که نتیجهاش حیرانی انسان امروز است. گروهی که من را برای نوشتن دعوت کردهاند، ابتدا به دلیل خانم بودنم نگران نگاه زنانه بودند در حالیکه این قصه باید درباره یک مرد باشد. وقتی فیلمهای قبلی مرا مرور کردند دقیقا به این تفاهم رسیدیم که من نگاه مرد ستیز ندارم.
*این ادراک- نگاه متعادل و نه مرد ستیز – ریشه در چه چیزی دارد؟
کاملا ریشه در زندگی شخصی من دارد. بزرگمردی که من را تربیت کرده کسی است که من را به تحسین جنس او ترغیب میکند و زن مهربانی که روی دامنش پا گرفتم، هرگز جز مهر به من نیاموخت. یاد گرفتم دنیا جای خوبی است؛ اگر هرکسی درست به وظایف خودش عمل کند. یادگرفتم زن یا مرد بودن مهم نیست گاهی این دو در موقعیتی خاص در اجتماع قرار میگیرند که واکنشهای مختلفی بروز میدهند. تعادل اگر بر هم بخورد، اتفاقاتی می افتد و تعادل گاهی هم به دست زن برهم میخورد. این مرد ستیزی نگاه حقیقی نیست.
عشق، گمشده بشریت / گفت وگو با مریم پیربند نویسنده و کارگردان سینما
*سینما میتواند نجات دهنده بشریت باشد؟ اصلا برای سینما میتوان “کارکرد ” در نظر گرفت؟
هر کسی با یک قدم کوچک میتواند روشنگری کند و در مسیر بشریت قدم بردارد؛ اما سینما به دلیل ماهیت خود اهمیت ویژهای دارد. به دلیل دیده شدنش، شنیده شدنش و به دلیل ورود آسان به فضای خصوصی همه افراد دنیا. سینما تأثیر گذار است و انسان امروز بیشتر از هر چیزی زمان خودرا با تماشا میگذراند. او دریچه ذهن خودرا به روی شخصیتهای فیلم باز میکند و با آنها همراه میشود و به راحتی میتوان ذهنیتی را از طریق سینما به روی خیلی از افراد القا کرد. بارها پس از تماشای فیلم، تحول مخاطبین را دیدهایم.
*خیلیها با فرافکنی میخواهند ادعا کنند که اگر به جایی نرسیدند، تقصیر فلان اداره و …. است. جایگاه درخشانی که الان دارید را چگونه تبیین میکنید.
من هیچکس را در این حرفه نداشتم. به سختی وارد شدم. همین آدم هاکه میشنویم سد راه دیگران بودند به من کمک کردند. آنها هم که محکم من را سنگ زدند، دستشان درد نکند قویترم کردند. از کودکی عادت داشتم چند کار با هم در دست داشته باشم. من را در طول روز به کلاسهای مختلف میفرستادند. پدرم نظامی بود هیچ بهانهای قبول نمیکرد. بهترین نتیجه را میخواست و من یادگرفتم برای رسیدن به هدفم، راههای مختلف را بررسی کنم.
*توصیهای به عاشقان سینما دارید؟
زبان فیلمسازی خودرا بیابند. تقلید را فراموش کنند. آنچه در ذهن یک فیلمساز است، فقط خود او به بهترین حالت ممکن میتواند تصویر کند.
نویسنده : رضا مهدوی هزاوه