تحلیل و تأملی فنومنولوژیک با رویکرد پونتی از زبان / چکامه سرایی علیرضا پنجهای
تحلیل و تأملی فنومنولوژیک با رویکرد پونتی از زبان / چکامه سرایی علیرضا پنجهای
تحلیل و تأملی فنومنولوژیک با رویکرد پونتی از زبان / چکامه سرایی علیرضا پنجهای
تئوری پدیدارشناختیِ هنر، تأکید بر این ایده دارد که در تبیین و تفسیر یک اثر ادبی، متن و کردارهای پاسخ گو به آن متن، از جایگاه مهم و ویژهای برخوردار است.
این قلم قصد دارد پدیدارشناسیِ زبانِ شعرِ “که در سکوت هیچ کسی نشنیدهام” از علیرضا پنجهای را با رویکردِ بدیع “مرلو پونتی” شرح و بسط دهد!
پونتی درکتاب “پدیدارشناسی ادراک” اذعان میدارد این بدن است که لب به سخن میگشاید و مبنای زبان را سنخی از “زبان خاموش” یا “زبان سکوت” میداند که امری پیشینی (پیشاتأملی) و پیشانظری است. وی در مقالهای تحت عنوان “زبان غیر مستقیم و صداهای سکوت” از اصطلاح ویژهای سخن می راند که مقدم بر بیان و مقولات است و آن “سکوت” نام دارد:
درســکوت خــود
صـــداهایی میشنوم
که در ســکوت هیچ کس نشنیدهام
شاعر وقتی ذات صدای -سکوت- خویش را مجزا از دیگر ذوات میداند یعنی قائل به ذوات ثابت در زبان نیست (برخلاف فنومنولوژی هوسرلی که ذوات را ثابت و بی تغییر میپندارد)، درحقیقت بیان میکند که زبان/صدا، زبان و صدای یک سوژه و إگوی روان شناختی یا حتی فلسفی نیست؛ بلکه در سطور بعد خواهیم دید که از منظر وی زبان، زبان سوژهی تن دار و تجسد یافته است. لذا قصد شاعر، وحدت ما بین زبان، بدن و آگاهی است که با اثر خویش در هرسه، وحدتی ماهوی برقرار ساخته است.
شاعر به واقع از منظر پدیدارشناسانهی ادراکیِ پونتی، سکوت را یک “کوژیتوی پنهان” (tacit cogito) تلقی میکند. پونتی در این باره میگوید دکارت به کوژیتوی گفته شدهی زبان (spoken cogito) توجه کرد و پی نبرد که یک کوژیتوی پنهانی در اندرون من خوابیده؛ این کوژیتو “حضور خویشتن برای خویشتن است”:
فرکانـس حواســـم
روی یک خــلاء صـــدا میچرخد
بعد صــــدای دنیای غــــیر از خودم را میشنوم
این کوژیتوی پنهان/ نهفته که با آن خودم را برای خودم تجربه میکنم:
صــدایی که مـــرا به دنیای دیـــگری که احاطهمان کـــرده
و تنهـــا فرکانس ما آن را به هـــــم زده
و نمیشنود
عادت بردهام به چــــنین فرکانســــی
تحلیل و تأملی فنومنولوژیک با رویکرد پونتی از زبان / چکامه سرایی علیرضا پنجهای
اما این نوع کوژیتو مهر تأییدی بر حضور من در جهان است:
.. پیرامون ما باور کــــنید
هم اینک هم اینـــجا
درست در یک قید مـــکان و زمــان
این حضور (در قید مکان و زمان) نوعی آگاهی در سطح ادراک حسی است. سکوت شالودهی زبان، فکر و شناخت است!
ذکر چند نکتهی مهم در اینجا ضروری مینماید:
اولأ سکوت مقدم بر سخن و کلام است و اساس آن را میسازد.
ثانیـــأ این سکوت همانند ضمیر ناخودآگاه فرویــــد نیست که آگاهی نداشته باشد، زیرا این آگاهی ساکت، نوعی گشودگی ادراکی به جهان است.
ثالــثأ سکوت، محرکِ دینامیزم هر ادراکی در انسان است.
از این رو، شاعر برای پدیدهها، یک تحرک واجد آگاهی و ادراک را مهیا ساخته است؛
تحلیل و تأملی فنومنولوژیک با رویکرد پونتی از زبان / چکامه سرایی علیرضا پنجهای
چه بســـیار پدیدههایی
با فرکانسی غریــب با مـــا
دارند کـــارهای مختلف انــــجام میدهند
تحلیل و تأملی فنومنولوژیک با رویکرد پونتی از زبان / چکامه سرایی علیرضا پنجهای
اما این فرکانس غریب، از چیست؟
همان طور که پیشتر رفت اساس زبان، نوعی زبان خاموش (سکوت) است -که پیشانظری ست- پس نمیتوان این فرکانس غریب را مفهوم سازی پیشینی نمود. به تعبیر پونتی در حین تجربهی “زیسته” است که این فرکانس، غرابت خویش را عیان میسازد. وی میگوید که رفتار زیستهای، سازندهی معانیای است که به تناسب دستگاه آناتومی، امری متعالی هستند اما با این حال نسبت به خود رفتاری حلولی است! زیرا از این طریق با خودش ارتباط برقرار نموده و خودش را درک میکند.
وقتی شاعر در سطور بعد میآورد که دخترم از خواب بیدار شده و من از کنش رفتار فیزیولوژیکی او (صدای نفسش)، احساساتم را بر محمل زبان نهفته (سکوت) بیان میکنم، تأکید بر همین رویکرد مذکور است. اما شاعر بلافاصله عنوان میکند نمیدانم که آنها بشنوند یا ما…؟!
دخــترم از خواب پا شـــده و من
با شنیدن صـــدای نفسش یک هو
ســـکوت اتاق را میشکنم
و ترس خـــــورده سرش داد میزنم
اینکه آنـــها بشــــنوند یا
ما صــــدای آنها را بشــــنویم
نمیدانم
با توجه به این رویه فنومـنــولوژیکال، حرکات بدنی را نمیتوان به علائم و نشانههای طبیعی مشابه و یکسانی از بدن فرو کاست. به نظر پونتی حتی اگر همهی انسانها اندام و ابزارهای فیزیولــوژیک مشابه و واحدی داشته باشند باز به این معنا نیست که همه، معانیِ واحدی را در کنش و رفتار زیستهی خود نشان خواهند داد. همان طور که همهی ما هنگام عصبانیت داد میزنیم، احساسات و عواطف ما نیز مثل واژگان “ابداعِ زیستهای” میشوند.
قصدیت بدن (bods intentionality) با بیانگری (bods expressiveness) مرتبط است؛ یعنی قصدیت بدنی، خودش را در کنشهایی مانند عصبانیت یادوست داشتن بیان میکند. لذا زبان، ریشه در جسمانیت ما دارد و بدن ما قابلیتهای متعدد دلالت گری و معنابخشی را داراست. دلالت زبانی اینجا یعنی بیان معنا در کنش گفتاری (سخن)!
اکنون این سؤال پیش میآید که آیا حرکات بیانیِ بدن، معانی را از هیچ بوجود میآورد؟ (از چه بوجود آمده؟ یک برآورد متافیزیکی ست؟)
تحلیل و تأملی فنومنولوژیک با رویکرد پونتی از زبان / چکامه سرایی علیرضا پنجهای
…گــــویند نهــــانها را خـدا…
آیا برساختهای اسطورمآب است؟
…از مشــــتی گل ســــــــرشته…
یا رویکردی هستی شناسانه دارد؟
…. از دودهی اجــــــاق
کوزهای پیـــــــدا و..
تحلیل و تأملی فنومنولوژیک با رویکرد پونتی از زبان / چکامه سرایی علیرضا پنجهای
از منظر فنومنولوژی، واژگان و معانی پیش از ما وجود داشتهاند. آنها این قابلیت را دارند که در من اندیشهی تازهای را که تجربه نشده است دربارهی جهان برانگیزانند. اساسأ ما واژگان را تقویم نمیکنیم آن طور که هوسرل معتقد بود بلکه به نظر پونتی ما کلمات را بازسازی (واسازی) میکنیم. این بازسازی چگونه است؟
زمانی ما به معنای یک واژه مثلأ “دوده” یا “کوزه” از نو جهت میدهیم که از طریق سخن گفتن آن را برای خود معنا دار میسازیم؛ یعنی وجود و هستیِ واژه را وارد موقعیت خودمان میکنیم و آن را همراه زیستهی خودمان، مقیم و ساکن در اینجا میبینیم. (آن را وارد زمان و مکانِ موقعیت اکنون و اینجاییِ خودمان میکنیم)!
به سطور واپسین شعر که میرسیم لایههای کارکردِ فنومنولوژیکی زبان را میشود مبرهن نمود که نه خود (self) است و نه یک شیء (thing):
آنها دودهی ســــــیاه ندیده و
از بخـــــــار اجاق بی شـــــکل ســـــرشته شدهاند
وقتی من سخن می گویم آنچه را که کشف میکنم این است که مایل بودم حرف بزنم؛ اگر شاعر به زیستهی ندیدن دوده پی برده یا از بخار اجاق بی شکل (نامرئی/نهفته) به رفتار (زیستهی) سرشتگی رسیده، این انطباع را پس در چه ساحتی “هستی” میبخشد؟(ادراک سازی میکند؟)
پاسخ، تقبل این اصل پدیدارشناسانهی پونتی است:
با نمایاندن “صدای پنهان” (ما)..!
به سخن دیگر پاسخ، ارتباط مابین زبان سکوت پونتی و بسیاری از پدیدههای تجارب انسانی است!
اما چرا شاعر این کثرات را، در پایان یگانه میپندارد؟!
کوژیتوی پنهان مرلو پونتی که شاعر اثر خویش را با آن منطبع و مبسوط نموده، از زبان حافظ هم به این صورت رخ میتاباند:
در اندرون من خسته دل ندانم کیست
که من خموشم و اودر فغان و درغوغاست
تحلیل و تأملی فنومنولوژیک با رویکرد پونتی از زبان / چکامه سرایی علیرضا پنجهای
نویسنده : وندیداد امین