حوادث

عاقبت دوستی های پنهانی دانشگاهی

سه سال قبل مادرم بسیار تلاش کرد که من را از منجلاب دوستی های خیابانی بیرون بکشد. مادرم نمیخواست من به ارتباطات نامشروع آلوده شوم. اما من توجهی نکردم.

یک دختر بیست و شش ساله از همکلاسی حیله گر و چرب زبانش فریب خورده بود و طی دوستی با او ارتباط جنسی برقرار کرده بود. این دختر جوان درحالی که پیش مادرش در کلانتری نشسته بود و بسیار شرمنده بود به کارشناس اجتماعی کلانتری هاشمی نژاد واقع در شهر مشهد گفت: من در خانواده ای با سطح مالی متوسط بزرگ شدم. برادری نداشتم با این وجود خواهرانم و من کاملا در رفاه بودیم. من در رشته مهندسی ساختمان پذیرفته شدم و ادامه تحصیل دادم. تنها فکر من در آن دوران گرفتن نمره خوب در دانشگاه بود تا بتوانم کار خوبی را بعد از درسم دست و پا کنم. سال آخ دانشگاهم با یک دانشجو آشنا شدم. نامش پورنگ بود. او همکلاسیم بود. حس میکردم از خیلی وقت پیش به من علاقه پیدا کرده است. اوایل به شکل تلفنی با هم صحبت میکردیم. پایان نامه تحصیلی را با هم شروع کردیم . طی این دوران با هم ارتباط پنهانی داشتیم. ساعتهای طولانی با هم سپری میکردیم. مادرم از رابطه ما مطلع شد و مانع از ادامه ارتباطم با پورنگ شد. مادرم مرا مجبور کرد شماره ام را عوض کردم. بعد  از پایان دانشگاهم پورنگ را دیگر ندیدم. در این مدت خیلی خواستگار برای آمد. مادرم هر کدام از خاستگارهایم را به یک بهانه رد میکرد. من در مقطع فوق لیسانس درسم را ادامه دادم. یکسال گذشت پورنگ از طریق یکی از دوستانم شماره جدیدم را پیدا کرد. به من زنگ زد. ارتباط ما در شبکه های اجتماعی باز شروع شد. پورنگ میگفت 2 سال است که مرا تحت نظر داشته است و به غیر از من نمیتواند به دخت دیگری فکر کند. پورنگ خیلی چرب زبانی میکرد و به بهانه اینکه قصدش ازدواج است مرا به جاهای خلوت میبرد. زمانی که عفتم را از دست دادم ، اخلاق پورنگ عوض شد و گفت وقتی با من ارتباط برقرار کرده ای پس شاید با افراد زیادی رابطه پیدا کردی. پورنگ گفت 2 سال پیش ازدواج کرده و یک زن صیغه ای دارد. صحبتهای پورنگ باعث شد تا مرگ پیش بروم اما با همفکری به خیر گذشت….

عاقبت دوستی با پسر همکلاسی

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا