اجتماعیمذهبی

برکات معامله با خدا در زندگی(درسهایی از قران)

 

بسم الله الرحمن الرحيم
«الهي انطقني بالهدي و الهمني التقوي»

بحث این جلسه معامله با خداست. اگر معامله با خدا آمد، همه چاله‌ها را پر می‌کند و به انسان آرامش می‌دهد. وگرنه دائم باید غصه بخورد. چرا اینطور شد؟ چرا او درآمدش بیشتر است؟ چرا شغل من سخت است؟ چرا او در درس اینطور شد؟ رأی آورد و رأی نیاورد؟ دائماً این زنده بادها و مرده‌بادها آدم را درهم می‌شکند. این چیزی که قصه را حل می‌کند، این است که انسان به خدا واگذار کند، آرام می‌شود. این بحث امروز من خیلی پر آیه است و بحث خوبی است. از خودم نیست از قرآن است. موضوع معامله با خدا است.
1- امتیازات معامله با خدا، بر معامله با مردم
بسم الله الرحمن الرحیم، معامله با خداوند. 1- امتیازات 2- تنوعات… هم امتیازاتی دارد و هم تنوعاتی دارد. امتیازات، خدا همیشه هست و مشتری است. معامله با مردم گاهی آدم یک خانه می‌سازد، ساختمان راکد می‌شود. ساخت و ساز راکد می‌شود، یعنی مدت‌های زیادی آپارتمان و خانه آماده است، مشتری نمی‌آید. بهترین فرش را در بازار آورده و کسی نمی‌خرد. دختر همه کمالی دارد، خواستگار ندارد. معامله با خدا، مشتری‌اش دائمی است. قرآن درباره معامله با خدا می‌گوید: «تِجارَةً لَنْ تَبُور» (فاطر/29) آیه قرآن است. تبور یعنی نابود شدن، می‌گویند: فلانی بور شد، یعنی یخش نگرفت. یا مثلاً می‌گوییم: زمین بایر است. بایر است یعنی هیچ سبزه‌ای در آن نیست. یبور، بایر، بور شد، یعنی تجارتی است که کساد ندارد. مشتری مشتاق است. گاهی می‌گوید: حالا رحمش کردیم از او خریدیم، من نمی‌خواستم بخرم با زور به خورد ما داد. 1- دائمی است. 2- مشتاق است. همه چیزی را هم می‌خرد. نیت خیر را می‌خرد. عمل خیر را می‌خرد. حرف خیر را می‌خرد. آخر بعضی‌ها مثلاً موکت می‌خرند، فرش می‌خرند. فرش می‌خرد و موکت نمی‌خرد. هرچه باشد می‌خرد. خدمت به بالا و خدمت به پایین دست، خدمت به همکار، خدمت به همسر، حدیث داریم زن که در خانه ظروف را جابجا می‌کند، خانه و اتاق را می‌چیند، تمام حرکات زن در اتاق و آشپزخانه عبادت است. مشتری دائمی است. این بحث برای پوستر خیلی خوب است.
1- مشتری دائمی است. 2-  مشتری عاشق و علاقه‌مند است. 3- مشتری همه نوع جنس را می‌خرد. 4- مشتری گران می‌خرد. «إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى»‏ (توبه/111) خدا مشتری است. چند می‌خرد؟ «بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ» مردم خوششان آمد چه می‌کنند؟ سوت می‌کشند. کف می‌زنند. صلوات ختم می‌کنند.  به غیر حساب می‌خرد. یک آیه در قرآن داریم می‌گوید: به غیر حساب.
جنس معیوب را هم می‌خرد. از کجا این حرف‌ها را می‌گویی؟ یک دعا داریم بعد از نماز می‌گوید: خدایا این نماز من بود. «ان کان فی رکوعها او سجودها خلل او نقص» نماز من این است. حالا اگر رکوعش خراب است، سجودش خراب است، با خرابی‌هایش بردار.
2- لطف و عنایت خدا به بندگان خطاکار
گاهی جنس را اصلاح می‌کند و بعد می‌خرد. فروشنده اصلاح می‌کند و می‌فروشد. مثلاً خانه عیب دارد، عیبش را برطرف می‌کند و بعد می‌فروشد. خدا مشتری است در عوض اینکه فروشنده جنس را اصلاح کند، خودش اصلاح می‌کند. قرآن می‌گوید: «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» (فرقان/70) خدا بدی‌ها را خوب می‌کند، پس خوب می‌خرد. یعنی حلبی‌ را طلا می‌کند و بعد طلا می‌خرد. «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ» مثل چیست؟ مثل باغچه است. باغچه آب کثیف درونش می‌رود، گل بیرون می‌آید. آب آلوده زمین می‌رود. از کنارش آب زلال بیرون می‌رود. همین زمین هم خدا طوری قرار داده که  «يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ»
خدا پشیمان نمی‌شود. نمی‌آید بگوید: آقا این معامله… اقاله کند، پشیمان نمی‌شود. توجه به این نکات مشکلات را آسان می‌کند. چون هرکسی در هر شرایطی هست، یکی شغلش خسته کننده است. همین شغل شما شغل تلخی است. هرکس می‌آید با گریه و آه و ناله می‌رود. یک کسی نمی‌آید با خنده برود. یا چاقو کشیده، یا نمی‌دانم مرده است. یا جراحی است، یا تیر خورده است، یا تشخیص… یعنی هرکسی می‌آید با غم می‌آید. این چیزی که این ترشی را شیرین می‌کند آن شکری است که از خودش شما قاطی‌اش بریزی. وقتی سکنجبین می‌پزند، می‌چشند. اگر ببینند ترشی‌اش زیاد است، شکرش را زیاد می‌کنند. ما بعضی از کارهایمان ترشی‌اش زیاد است. ترشی که زیاد است باید شکرش را زیاد کنیم. پشیمان نمی‌شود، خسته نمی‌شود.
با اینکه سرمایه از خودش است،باز هم می‌گوید… مثلاً شما فرض کنید پدری به پسرش پول می‌دهد، می‌گوید: آقا این مبلغ برای تو است. برو با آن کاسبی کن. فردا می‌آید و می‌گوید: آقاجان! شما یک مقداری از این پولی که دیروز به تو دادم، یک مقداری‌اش را به من قرض بده. یک سوم و یک چهارمش را به من قرض بده. خودش به ما می‌دهد و بعد هم خودش از ما قرض می‌گیرد. شما مثلاً یک قندان را به بچه می‌دهی، می‌گویی: این برای تو! بعد می‌گویی: یک حبه‌اش را به من بده. آقا من یک جعبه انگور به شما می‌دهم. بعد می‌گویم: آقا یک خوشه‌اش را به این بده. اگر ندهی وجدان نیست. کل پول را خدا به تو داده است. ما برهنه به دنیا آمدیم، برهنه هم می‌رویم. هرچه داریم برای خداست. حالا می‌گوییم: آقا خمسش را بده. نه من خمسش را نمی‌دهم. بابا یک جعبه انگور به تو دادم. خمسش را به این بده. نمی‌دهم!!
3- خمس و زکات، حق خدا در اموال مردم
من نمی‌دانم اینهایی که خمس نمی‌دهند، وجدانشان چه وجدانی است؟ کار به حلال و حرام هم ندارم. کار به خدا و پیغمبر هم نداشته باشید. اصلاً کار به جهنم و بهشت ندارد. وجدان! یک جعبه انگور به تو دادم، یک خوشه را به این بده. نمی‌دهد. اینها چه وجدانی دارند؟ اینهایی که زکات نمی‌دهند، چه وجدانی دارند. دانه در بیابان پاشیده، گندم شده است. حالا هر ده کیلو و بیست کیلو برای خودت، یک کیلو را به فقرا بده. نمی‌دهد! بابا عقل که داری، سواد هم که داری، دین هم نداشته باشد، روی فرمول عقلی حساب کنید. این گندمی که ده کیلو تولید شد، چقدر برای من است؟ دانه پاشیدن، دانه برای شماست. نیروی انسانی‌اش هم برای شماست. هوا در این گندم سهم نداشته است؟ هوا برای خداست. نور خورشید سهم نداشته است. نور خورشید برای خداست. باد سهم نداشته، باد برای خداست. باران سهم نداشته، باران برای خداست. خدا چهار چیز را جلو آورده است. 1- خورشید، باران، باد، هوا، حالا کار نداریم که نیروی خودت هم از خداست. وجود خودت هم از خداست. دیگر ما تعاونی حساب می‌کنیم. آنها را نادیده می‌گیریم. بالاخره تو بذر و کود و شخم و آبیاری و درو… پنج کار را کردی. خدا هم خورشید و آب و باران هم برای خداست. زمینش هم برای خداست. خدا هم زمین و باران و خورشید داده، آنوقت خدا می‌گوید: پانزده کیلو برای تو و یک کیلو برای من. نمی‌دهد! در نهج‌البلاغه حضرت امیر می‌گوید: خدایا چه خدایی هستی؟ خودت به ما دادی، خودت از ما قرض می‌کنی. قندان قند را به بچه می‌دهیم، بعد به بچه می‌گویی: یکی از این شکلات‌ها به من بده، به تو نمی‌دهد. هم نقد می‌خرد، در دنیا هم جزا می‌دهد. اینطور نیست که همه جزا برای قیامت باشد. افراد با تقوا در دنیا هم عزیز هستند. شما نگاه کنید یک آدم با تقوا که از دنیا می‌رود، چه ذکر خیری، چه افرادی را تربیت کرد، کتابی نوشته، چه موقوفاتی داشته، آدم‌های خدمتگزاری که می‌میرند، محبوبیت دارند. در دنیا هم نقد می‌خرد و هم وعده می‌دهد. به وعده‌هایش هم وفا می‌کند. «وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَه‏» (حج/47) اصلاً کسی که به وعده‌اش وفا نمی‌کند، یا می‌ترسد، می‌گوید: من قول دادم به او پول بدهم. اگر بدهم خودم نخواهم داشت. فردا چه کنم؟ یا می‌ترسد یا عاجز است. یا بخل دارد. ترس است، بخل است، عجز است، قدرت ندارد. اینها که برای خدا نیست. این برای معامله با خدا. حالا اگر گران می‌خرد، چقدر گران می‌خرد؟
4- انواع نرخ ها در معامله با خدا
انواع نرخ‌ها؛ پایین‌ترین نرخی که خدا می‌خرد، ضِعف است، ضِعف مثل ضَعف نوشته می‌شود به معنی دو برابر است. ضِعف در قرآن آمده است. اضعاف آمده است. نه یعنی دو برابر! اضعاف چند برابر است. عشر هم آمده است. «عَشْرُ أَمْثالِها» (انعام/160) ده برابر! تا به هفتصد برابر می‌رسد. می‌گوید: انفاق شما مثل دانه‌ای است که در خاک بکاری و هفت خوشه بیرون بیاید، در هر خوشه‌ای صد دانه باشد. یعنی هفتصد دانه! پشت سر هفتصد تا می‌گوید: «وَ اللَّهُ يُضاعِف‏» (بقره/261) ممکن است از هفتصد تا هم بیشتر باشد. عملی هم هست. من خانه یکی از بزرگان رفتم، دیدم گندم آوردند، از یک خوشه، هفت تا خوشه، در هر خوشه‌ای صد تا دانه، یعنی مثل عینی‌اش هم هست و بلوف نیست.
پاداش‌های خدا متنوع است. من بیست موردش را اینجا نوشتم. البته گوشه‌ای را نوشتم. وگرنه تنوع در نعمت‌ها… 1- گاهی عمر را زیاد می‌کند. اصحاب کهف در یک منطقه‌ای بودند، چند نفر جوانمرد مؤمن، گفتند: در منطقه‌ی کفر دین ما از بین می‌رود. بلند شویم برویم در بیابان‌ها و در یک غار زندگی کنیم، تحت تأثیر جامعه و حکومت فاسد قرار نگیریم. اینها رفتند و خدا خواب را بر اینها مسلط کرد. 309 سال خوابیدند. بعد از خواب بیدار شدند. عددهای قرآن گاهی دقیق دقیق است. گاهی تقریبی است. مثلاً داریم که یهودی‌ها دوست دارند هزار سال عمر کنند. «يَوَد» همان مودت است. دوستی! «يَوَدُّ أَحَدُهُمْ» یکی از اینها دوست دارد، «لَوْ يُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَةٍ» (بقره/96) دوست دارد هزار سال عمر کند. حالا این هزار سال نه اینکه دوست ندارد هزار سال عمر کند. او که دوست دارد هزار سال عمر کند، دوست هم دارد هزار و ده سال عمر کند. پس این هزار سال، می‌خواهد بگوید: زیاد… بعضی از عددهای قرآن دقیق دقیق است. مثلاً می‌گوید: نوح 950 سال پیغمبر بود. می‌گوید: «أَلْفَ سَنَةٍ» هزار سال… بعد می‌گوید: «إِلاَّ خَمْسين‏» (عنکبوت/14) پنجاه تا را کم کن. اینکه می‌گوید: هزار تا پنجاه تا را کم کن. یعنی چه؟ یعنی عدد دقیقی است. اصحاب کهف سیصد سال خوابیدند. «ثَلاثَ مِائَةٍ» سیصد سال! می‌گوید: فکر نکن مبالغه است. «وَ ازْدَادُوا تِسْعا» نه تا هم روی آن بگذار. آنجا می‌گوید: پنجاه تا را کم کن. آنجا می‌گوید: نه تا رویش بگذار. یعنی چه؟ یعنی آمار دقیق است. عددهای قرآن گاهی برای مبالغه است. مثل اینکه شما دکان نانوایی می‌روی و می‌گویی: دو ساعت است در صف ایستادم. اما اگر گفتی 59 دقیقه ایستادم بعلاوه یک دقیقه! این پیداست دقیق است.
5- پاداش های الهی در دنیا
گاهی جزا در همین دنیاست. طول عمر می‌دهد. مثلاً حدیث داریم صله رحم عمر را زیاد می‌کند. صدقه بلا را دور می‌کند و عمر را زیاد می‌کند. گاهی در همین دنیاست. گاهی یک نسل خوب به آدم می‌دهد. یک کار خیری کردی، بچه‌هایش خوب می‌شوند. همه بچه‌هایش مفید هستند. «ذُرِّيَّةً طَيِّبَة» (آل‌عمران/38) قرآن می‌گوید: بخاطر اینکه فلان ولی خدا فلان کار را کرد، «وَ وَهَبْنا لَهُ إِسْحاقَ وَ يَعْقُوبَ» (انعام/84) حضرت ابراهیم بخاطر آن خدمتش بود که نسل ابراهیم همه پیغمبر شدند. یعنی اکثرشان… حتی پیغمبر ما از نسل ابراهیم است. «انا دعوة ابی ابراهیم» پیغمبر فرمود: من نسل ابراهیم هستم. موسی فرزند ابراهیم است. عیسی فرزند ابراهیم است. گاهی بچه‌های انسان خوب می‌شود.
گاهی در همین دنیا عزت می‌دهد. قرآن فرموده: پیغمبر اسلام این دین تو بر تمام ادیان کره زمین غالب خواهد شد. سه مرتبه فرموده: «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه‏» (توبه/33) این کلمه‌ای که خواندم سه بار در قرآن آمده است. «لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ كُلِّه‏» یعنی اسلام کره زمین را خواهد گرفت. آمریکا بالا و پایین برود. اسرائیل جزغاله شود و بسوزد و پایین و بالا برود. اسلام کره زمین را خواهد گرفت. وعده خدا در قرآن است. جای دیگر با کلمه‌ی وعده شروع کرده است. می‌گوید: «وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا» (نور/55) خدا به مؤمنین وعده داده که «لَيَسْتَخْلِفَنَّهُم‏» خدا وعده داده که «وَ الْعاقِبَةُ لِلتَّقْوى‏» (طه/132) فرجام نیک برای متقین است. «وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقين‏» (اعراف/128) خدا قول داده است «وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللَّهِ قيلا» (نساء/122) چه کسی از خدا راستگوتر است؟ خدا وعده داده «وَ لَنْ يُخْلِفَ اللَّهُ وَعْدَه‏» (حج/47) در همین دنیا… اینطور نیست که بگوییم مؤمنین فقط در آخرت… در همین دنیا…
ما وقتی دستمان را در دست امام گذاشتیم، ولایت فقیه را پذیرفتیم در همین دنیا عزیز شدیم. مگر ایران امروز با ایران صد سال پیش یکسان است. با ایران سی سال پیش یکسان است؟ با ایران پنجاه سال پیش یکسان است؟ الآن ایران در دنیا مطرح است. از وقتی دستمان را در دست ولایت فقیه گذاشتیم، بله یک عیب‌هایی در درون خودمان هست. یکی رشوه می‌گیرد، یکی اختلاس می‌کند. خودمان در خودمان غلط‌هایی داریم. اما نظام ما در دنیا مطرح است. مثل یک زن و شوهری که در خانه بچه‌هایش بعضی خلاف می‌کنند. او می‌شکند. او بیخود کار می‌کند. یک خلاف‌هایی در خود خانه هست. ولی این خانه در دنیا مطرح است ولو در خود خانه هم ضعف‌هایی هست.
6- تجلیل خداوند از نیکان و پاکان
نام نیک؛ «وَ اجْعَلْ لي‏ لِسانَ صِدْقٍ فِي الْآخِرين‏» (شعرا/84) گاهی پاداش‌ها و معامله خدا این است که می‌بخشد. تو این کار را کردی، من هم می‌بخشمت. «فَغَفَرَ لَه‏» (قصص/16)، «فَغَفَرْنا لَهُ ذلِك‏» (ص/25) گاهی خدا از انسان تجلیل می‌کند. یک قهرمان یک عمر ورزش می‌کند که یکجا هنر خودش را نشان بدهد و برایش کف بزنند. خدا در قرآن تجلیل می‌کند. «نعم العبد کل من عبادنا»، «وَ كَأَيِّنْ مِنْ نَبِيٍّ قاتَلَ مَعَهُ رِبِّيُّون‏» (آل‌عمران/146) آیات زیادی داریم که «التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُون‏» (توبه/112) آیه‌ای دارد که اینها این هستند… این هستند… خدا در بسیاری از آیات تجلیل می‌کند. «محمد رسول الله» (صلوات حضار) «مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْكُفَّارِ» (فتح/29) کمک کنید بعدش چیست. «رُحَماءُ بَيْنَهُمْ تَراهُمْ رُكَّعاً سُجَّداً» خود تجلیل خیلی مهم است.
گاهی مال را زیاد می‌کند. قرآن می‌فرماید: من در همین دنیا… یکی از تنوع‌ها وقتی کار خیری برای من کردی، «وَ أَمْدَدْناكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنين‏» (اسراء/6) ثروت تو را زیاد می‌کنم. گاهی دعایت را مستجاب می‌کنم. تو کار خیر کردی، مزدش دعای تو را مستجاب می‌کنم. «فَاسْتَجَبْنا لَه‏» (انبیاء/76) گاهی یک مدد غیبی برایت می‌فرستم. مدد غیبی معجزه‌ها هست. خود شما هم در عمرتان مددهای غیبی را دریافتید. نمونه‌هایی بوده که از غیب به ذهنت     یک چیزی آمده است، منتهی این دیگر هرروز برای همه نیست. یک نمونه‌ای خدا نشان هرکسی داده است که در یک لحظه به فکر این می‌افتد یک چنین کاری می‌کند، بعد می‌بینم عجب!
پیروزی، «إِذا جاءَ نَصْرُ اللَّهِ وَ الْفَتْح‏» (نصر/1) دینت را حفظ می‌کنم. الآن تنها کتابی که تحریف نشده قرآن است. تورات تحریف شده، انجیل تحریف شده، یک چیزهایی در آن ها است که اصلاً نه به عقل می‌خورد، نه به وحی می‌خورد، حرف‌های خلاف عقل در تورات و انجیل زیاد است.
کار خیر کردی، اینجا کار خیر کردی در فلان‌جا دستت را گرفت. حرف تو حق درآمد، و بر باطل پیروز شد. قرآن می‌فرماید: «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ» (انبیاء/18) یکی از الطاف خدا این است که حرف تو به کرسی می‌نشیند. هدف تو عملی می‌شود. بله امام حسین زیر سم اسب رفت، اما بالاخره مکتب امام حسین ماند یا یزید؟ الآن شما خواسته باشی در شام قبر معاویه را پیدا کنی، نمی‌توانی پیدا کنی. البته من با یک مشکلاتی پیدا کردم.
در یکی از خانه‌های مسکونی بود، قبر معاویه همان پدر یزید، قبر حضرت علی مطرح است یا قبر معاویه؟ موسی مطرح است یا فرعون؟ سر قبر امام چه کسانی می‌روند و سر قبر شاه چه کسی می‌رود؟ امام کجا از دنیا رفت و شاه کجا از دنیا رفت؟ همین خودش اجر است. اگر یک زحمتی کشیدیم، «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ»، نقذف یعنی پرتاب کردیم. «بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ» یعنی حق را در مخ باطل می‌زنیم، «فَيَدْمَغُهُ» یدمغه همان است که ما می‌گوییم دمغ شد. یدمغ با «غ»! یدمغ یعنی حق پودر می‌شود. یعنی باطل رسوا می‌شود. حرف باطل ولو گوینده‌اش فیلسوف باشد، هوا می‌رود. یک فیلسوفی بود، پیرمرد بود، خیلی سیگار می‌کشید. یک آدمی بود نابینا بود. بغل او نشسته بود گفت: چشمش نمی‌دید ولی فهمید اتاق پر از دود است. گفت: آقا شما که فیلسوف هستی چقدر سیگار می‌کشی. هوای اینجا پر از دود شد. گفت: من از بس در عالم ملکوت و لاهوت و ناسوت فکر می‌کنم در مسائل عقلیه دارم فکر می‌کنم برای اینکه به فکرم استراحت بدهم سیگار می‌کشم. این پیر بود و کور بود یک آدم عوام بود. گفت: پس باید حضرت امیر هروئین بکشد. اصلاً این فیلسوف ماند. من هردو را می‌شناسم. هم نابینا را می‌شناسم و هم آن پیر را می‌شناسم. یعنی این فیلسوف است. سنش بالا است و خیلی هم سواد دارد، شاید پنجاه کتاب علمی نوشته است. اما وقتی حرفش باطل است. می‌گوید: سیگار به من آرامش می‌دهد. یک نابینا می‌آید پودرش می‌کند. قصه برای سی سال پیش است. حالا من در تلویزیون برای همه مردم ایران می‌گویم. اگر سیگار بخاطر اینکه آرامش و هیجان به شما بدهد، بخاطر اینکه در دنیای ملکوت فکر می‌کنی، پس حضرت علی باید هروئین بکشد. این را می‌گویند: «نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدمَغُهُ»
یکوقت من به دخترم گفتم: این بچه را تا می‌شود شیر بدهید. نگذارید غذا بخورد. تا می‌شود دو سال تمام شیرش بدهید. نوه دیگری داشتم گفت: نه! بچه همین که دندانش درآمد پیداست باید غذا بخورد. من هرچه فکر کردم دیدم جواب ندارم. حجت‌الاسلام آقای قرائتی بعد از 55 سال آخوندی، به دخترم سفارش نوه‌ام را کردم، نوه‌های دیگرم گفت: نه! بچه همین که دندانش درآمد یعنی غذا بخورد. بچه هم قبل از دو سال دندان‌هایش درمی‌آید. پس قبل از دو سال هم طوری نیست غذا بخورد. ماندم و گفتم: حق با شماست. کار ندارد که این دکتر است، استاد دانشگاه است، آیت الله است. گاهی به طور طبیعی یک کسی روان روان یک چیزی را می‌فهمد. «نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدمَغُهُ»
7- دفاع خداوند از مؤمنان مظلوم
گاهی هم یک آدم همه مقدمات علمی را طی کرده است، هرچه طی کند عقلش به جایی نمی‌رسد.
دفاع! یکی از برکات معامله با خدا این است که خدا از آدم دفاع می‌کند. امام با خدا معامله کرد، چهل و سه رادیو به امام زمان جنگ جسارت می‌کرد. 43 رادیو در دنیا نسبت به امام جسارت می‌کرد و از صدام تجلیل می‌کرد. بالاخره حالا چه؟ قرآن قول داده «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا» (حج/38) خدا از تو دفاع می‌کند. چقدر به بهشتی جسارت کردند که امام فرمود: مظلوم! گفت: شهادتش مهم نیست، مظلوم بود. به مرحوم آیت الله کاشانی چه جسارت‌هایی کردند. خدا قول داده «إِنَّ اللَّهَ يُدافِعُ عَنِ الَّذينَ آمَنُوا»
حکومت زمین را به اینها می‌دهیم. «أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُون‏» (انبیاء/105) آینده تاریخ برای بندگان صالح هستند، یاران حضرت مهدی(ع)! پاداشش هم خیلی تنوع دارد. مثلاً حالا اینها برای دنیا بود که گفتم. دفاع می‌کند برای دنیا بود. پست برای دنیا بود. ذریه طیبه برای دنیا بود. نام نیک برای دنیا بود. می‌خواهم بگویم که اگر می‌گوییم آدم خوبی باشیم، خوب است، معنایش این نیست که فقط خوب باشیم آخرت هم خوب می‌شود. دنیا هم خوب می‌شود! زندگی یک مؤمن واقعی با زندگی یک کافر واقعی را مقایسه کنیم ممکن است او متراژ خانه‌اش بهتر باشد، پارچه و ماشینش گران‌تر باشد. اما کدامیک آرامتر هستند. کدامیک آرامش ‌تر است؟
یکی از بزرگان اول انقلاب بود، در یکی از شهرها بود. آدم محترمی بود. عالم محترمی بود، ولی جوان‌های انقلابی طور دیگر فکر می‌کردند، می‌خواستند خیلی انقلابی شوند، این عالم هم می‌گفت: نه صبر کنید. گفتند: این ملا در این شهر محبوبیت دارد و مردم مرید او هستند. این نمی‌گذارد ما کار کنیم. حالا منافقین بودند یا مسلمان واقعی بودند منتهی داغ بودند. حالا من نمی‌دانم چه لقبی به آنها بدهم. نمی‌توانم بگویم! جزء منافقین بودند یا جزء مسلمان‌هایی که خوب بودند منتهی خیلی دو آتشه بودند. هرچه رفتند گفتند: ما باید این آقا را از جلوی راه برداریم، این آقا را برداریم خوب می‌شود. مثل طرح منافقین، گفتند: مشکل مملکت ما چند نفر هستند… این بهشتی است. خامنه‌ای است. هاشمی رفسنجانی است، مفتح است، هاشمی نژاد هست، یک بیست، سی نفر هستند. چند نفر امام جمعه‌های پیرمرد هستند. قاضی، دستغیب، اشرفی، صدوقی، ما چهل، پنجاه مهره را برداریم انقلاب سقوط کرده است. اینطور نشد. گفتند: خوب پس برویم او را بشکنیم. گفتند: چه؟ گفت: من جسارت دارم. می‌گویم: آقا تو به درد نمی‌خوری. کنار برو! ولو آیت الله هم هستی. گفت: اگر این را بگویی خُرد می‌شود. رفتم در را زدم و چند جوان پیرمرد آمد و گفت: آقا بفرمایید! گفتند: آقا تو به درد انقلاب نمی‌خوری. تو برای صد سال پیش خوب هستی. گفت: به جدم به درد صد سال پیش هم نمی‌خورم. بیا تو یک چای بخوریم! مؤمن عزیز است یعنی نشکن است. اینطور نیست که حالا یک فحش بدهی، آدم با زغال به دیوار مستراح مرگ بر فلانی بنویسی، می‌‌گوید: آقا دنیا علیه من است. آدم هست که چهل و سه رادیو فحشش بدهند، می‌گوید: «إِنَّ مَعي‏ رَبِّي سَيَهْدين‏» (شعرا/62) یاران موسی گفتند: موسی کجا می‌روی؟ جلوی راه ما دریاست و پشت سر ما لشگر فرعون است. ما گیر کردیم. جلو دریا و پشت سر لشگر است. موسی فرمود: «إِنَّ مَعي‏ رَبِّي سَيَهْدين‏» یک تار عنکبوت بین پیغمبر و همه مردم مکه بود. ولی همان تار عنکبوت «أَنْزَلَ السَّكينَة» (فتح/4) خدا می‌گوید: آرامش بر پیغمبر نازل شد، می‌گویند… وقت تمام شد.
با خدا معامله کنید. یک تلخی که پیش آمد… از همسر یک چیزی شنیدی. انتقام نگیر، نه! من دیگر باید طلاق بدهم. من باید جدا شوم. بابا این متلک هم که همسر گفت، چه مرد چه زن، این متلک را هم با خدا معامله کنید. قورتش بده. «وَ الْكاظِمينَ الْغَيْظ» (آل‌عمران/134) آقا این به من بی‌وفایی کرد من باید اخراجش کنم. حالا او را ببخش. فحشم داده از او نمی‌گذرم، بابا بگذر. حالا یک مبلغی از او طلب داری، نمی‌تواند بدهد او را ببخش. اگر کم است ببخش. اگر زیاد است قسطی کن. با او راه بیا. اگر با خدا معامله کنیم خدا جبران می‌کند. اسم خدا جبار است. «و اهل الجود و الجبروت» جبروت از جبار است و جبار یعنی جبران می‌کند. اگر شغلتان سخت است،در زندگی‌تان تلخی از همسایه دیدید، استاد، شاگرد، شریک، فرزند، عروس، داماد، اولاد، همسایه، از هرکس تلخی دیدیم انتقام نکشیم.
یک چیزی هم بگذاریم بگوییم: خدایا،من در تلویزیون می‌آیم یک جمعی می‌گویند: خدا پدرت را بیامرزد، بحث خوبی بود. یک جمعی هم ممکن است بگویند: اه! بگویم: نه هرکس به من جسارت کند، روز قیامت می‌خواهم یقه او را بگیرم. بابا ولش کن. بابا قیامت گیر هست بگذار دیگر گیر در تو نباشد. قیامت خیلی خبر است. روده که تنگ است هسته انار در آن گیر می‌کند. معلوم می‌شود روح شما تنگ است. نمی‌گذری! در آستانه عید است، به سمت عید می‌رویم. ببخشید… هنر این نیست که ما قالی را تکان بدهیم. هنر این است که خودت را تکان بدهی. گرد و غبارهای کینه بریزد. هنر این نیست که شیشه را پاک کنی. هنر این است که قلبت را پاک کنی. هنر این نیست که شیلنگ بگیری، هنر این است که اشک را باز کنی و گناهانت را بشویی.
امیدوارم که اگر تا بحال هم با خدا کم معامله کردیم یا نکردیم، به مقدار اینکه از عمر ما مانده است تمام کارهای ما معامله با خدا باشد.

«والسلام عليکم و رحمة الله و برکاته»

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا