فرهنگ و هنر

غلامعلی کویتی پور از زندگی شخصی و کاری اش می گوید!/ مداحی که نه گروه طرفداری دارد و نه برو و بیایی!

 

 

 

 غلامعلی کویتی‌پور، خودش را مداح نمی‌داند. می‌گوید حماسه‌خوان هستم. یعنی به بیانی همان خواننده. موسیقی را با «درامز» و از کودکی آغاز کرده است.

اطرافش نه گروه طرفداری دارد و نه برو و بیایی، از آن نوع که معمولا مداحان دارند. برای خیلی از هم‌نسلان من عاشورا با «عمه! بابایم کجاست؟» و آن قوطی‌های پر از شمع تراژدی شام غریبان تداعی می‌شود. برای همین است که از میان ده‌ها چهره شاخص مداحی جنگ و محرم او را برای گفت‌و‌گو برگزیدیم.

تعریف؟

فدایی‌ام

کویتی هستید؟

نه. خرمشهری‌ام.

جوان بودید نمی‌خواستید بروید کویت؟

نه.

خرمشهر چه رنگی است؟

سرخ.

چرا؟

خورشید از خون سرزند، برخون نشیند تا شام برفرجام دشمن را ببیند. . .

خرمشهر خرم است؟

امروز تنها چیزی که ندارد خرمی‌است.

چرا؟

زخم‌های جنگ هنوز روی در و دیوار شهر است.

کی التیام پیدا می‌کند زخم‌ها؟

با این وضع؟ هیچ‌وقت.

محزون‌ترین ساز جنوب؟

نی‌انبان.

حس‌و‌حال موسیقی جنوب؟

گرما بخش است.

مثل چی؟

مثل خود جنوبی‌ها و مثل آب و هوایش.

یک موسیقی می‌تواند همزمان شادی‌بخش و غم‌آفرین باشد؟

بله. قطعا.

چگونه؟

موسیقی مثل تئاتر است. می‌تواند از خنداندن شروع کند و به گریه برساندتان. یا برعکس.

عزادارای دَوَرانی جنوبی‌ها؟

پیامبر همیشه دَوَرانی شور می‌گرفت.

خب؟

همدلی جنوبی‌ها هم دورانی است دیگر.

اسم خاصی دارد؟

عرب‌ها می‌گویند «چلاب» یعنی همان سنجاق.

خواندن برای جنگ؟

جنگ خوب نیست. ولی وقتی تحمیل می‌شود، اشعار حماسی روی موفقیت آن موثر است.

شناخت شما از موسیقی چقدر است؟

به اندازه سه ساز که از کودکی آموختم.

کدام سازها؟

حتما باید بگویم؟

بگویید بهتر است.

درامز، تومبا و فلوت کلیدی.

آلبوم غریبانه را چطور تصمیم گرفتید به بازار بفرستید؟

نیتم آلبوم نبود.

پس چه بود؟

می‌خواستم بعضی چیزها را به برخی گوشزد کنم.

چه چیزی را؟

ملودی‌هایی که با صدای دیگر خوانندگان توی ذهن مردم جا گرفته است، برای مداحی استفاده نکنند.

چرا نباید این کار را بکنند؟

چون در ذهن مردم همیشه یادآور همان هنرمند اول باقی می‌ماند.

پس چه کار کنند؟

بهتر است از خدا مدد بگیرند.

شاعر «چنگ دل آهنگ دلکش می‌زند»؟

مجاهد. معروف به پروانه.

جنوبی است؟

نه. تبریزی مقیم قم.

«ممد نبودی»؟

نه شعر است و نه یک قطعه ادبی.

پس چیست؟

یک چیز برای گفتن حرف دل مردم شهر.

ملودی‌اش از کجا آمد؟

یک قطعه کلاسیک است. شبیه اپرا.

از چه کسی است؟

می‌گویند برای مرحوم بخشو از اهالی بوشهر است. ولی اصلش به خیلی قبل‌تر از او برمی‌گردد. بعد به ما رسید و فقط کلامش را عوض کردیم.

خرمشهر آزاد شد شما کجا بودید؟

کجا می‌توانستم باشم بجز زادگاهم؟

کلت کمری؟

باید برای موقعیت واقعی به کار برد.

منظورتان چیست؟

لوله اسلحه حتی اگر خالی باشد، شیطان را در خودش جا داده است.

بازهم منظورتان واضح نشد.

حتی به سوی خودت نباید بگیری شیطان را. چه برسد دیگران.

زمان جنگ به کسی هم شلیک کردید؟

بله. زیاد.

موقع رانندگی در اتوبان عصبانی هم می‌شوید؟

بله. می‌زنم کنار تا آرام شوم.

جواب می‌دهد؟

بالاخره آفتاب 60 درجه جنوب توی سر ما خورده است.

این یعنی زیاد عصبانی می‌شوید؟

نه، یعنی این‌که باید عصبایت را کنترل کرد.

مداحان از بالا به مردم نگاه می‌کنند؟

درخت هرچه پربارتر، سر به زیرتر.

شاید گمان می‌کنند باید بعضی مسائل اعتقادی را به مردم آموزش بدهند.

نمی‌دانم. هنوز بجز خانواده خودم، هیچ احدی را «امر به معروف» نکرده‌ام.

چرا؟

چون خودم به آن نیاز دارم.

محرم‌ها کجا می‌روید؟

من وابسته به هیچ هیات و دسته و جناحی نیستم.

یعنی جایی نمی‌روید؟

چهارم محرم است و هنوز جایی نرفته‌ام.

خب، عاشورا کجا هستید؟

هر جا دلم اشاره کند. اجازه فیلمبرداری هم نمی‌دهم.

چه اشکالی دارد؟

صدا پخش شود و تصاویر هم با آن میکس شود اشکالی ندارد.

پس اشکالش کجاست؟

به نظرم درست نیست از حال و هوای مجلس فیلم بگیرند.

خب چرا؟

نظر شخصی‌ام است.

گِل به خودتان می‌مالید؟

در کودکی.

شاخص‌ترین وجه عزاداری جنوبی‌ها چیست؟

حسین علیه السلام.

وقتی مرز ایران و عراق را نگاه می‌کنید؟

غم و اندوه دو سرزمین به یادم می‌آید. نباید تعصب داشت.

کارون؟

شط می‌رود آهسته با خاطره یاران‌/‌ آنها چه سبک رفتند زینجا جا سوی جانانه.

تراژدی یا حماسه؟

هر دو خوب هستند.

کربلا کدام این دو بود؟

حماسه.

شغل دوم دارید؟

خواندن شغل من نیست. نذر حنجره است.

پس تنها شغل شما چیست؟

آب باریکه‌ای هست.

این از آن جواب‌های دیپلماتیک است

شغلم آزاد است.

بچه بودید دوست داشتید چه کاره شوید؟

افسر. چون پدر و دو برادرم نظامی‌بودند.

خب چرا نشدید؟

بزرگ شدم دیدم محیط خشک آن به روحیاتم نمی‌خورد.

«عمه بابایم کجاست» برای که بود؟

دکتر غلامعلی رجایی. شاعر حماسه سرای دوران جنگ.

ملودی آن چطور شکل گرفت؟

ملودی برای خدا بود. آمد توی ذهن من.

مهم‌ترین بازخوردی که از خواندن آن گرفتید چه بود؟

زمانی خواندیم که پدران زیادی شهید می‌شدند. به دریا رفته می‌داند مصیبت‌های زینب را…

خودتان هم این طعم را چشیده‌اید؟

بله. پدرم امروز مرا کلاس اول دبستان ثبت‌نام کرد و فردا از دنیا رفت. با 9 برادر و 5 خواهر و بدون پدر، بزرگ شدم.

بعضی مداحان از اصل ماجرا دور شده‌اند؟

یک زمانی بود پنجشنبه به پنجشنبه می‌رفتم جایی و صفا می‌کردم. الان آن «صفا» دیگر نیست.

چرا؟

مدرنیزه شده است.

بد است؟

وقتی ملودی یک خواننده بدون ربط را می‌خوانند آدم نمی‌داند یاد آن خواننده بیفتد یا یاد عاشورا.

این لفظ «سین» که جای «حسین» به کار می‌برند؟

یک حریم هست که باید حفظ شود. نمی‌شود.

می‌شود مختصات آن حریم را بگویید؟

رفتم جایی و دیدم بجز خواننده، دو نفر میکروفن دست گرفته‌اند و… به جای آنها از «موسیقی» استفاده کنند بهتر نیست؟

یعنی بیایند و مداحی را با موسیقی تلفیق کنند؟

چه اشکالی دارد. بهترین صداهارا می‌توانیم با سمپل ایجاد کنیم. استودیویی هم می‌شود.

اگر نقاش بودید شاهکارتان چه منظره‌ای بود؟

تصویری از بی‌نهایت.

نظر فرزندانتان درباره خواندن شما چیست؟

قلبا احترام قائل هستند.

سنج و دمام؟

بانگ می‌زنند برای جمع کردن مردم آگاه.

دسته عزاداری؟

تجمع عشق است. شاید شعاری و تکراری باشد.

همین تکرار. فکر نمی‌کنید به دام آن افتاده‌ایم در عزاداری‌ها؟

بعضی چیزها شعارش هم قشنگ است.

چطور؟

یک عمر است داریم می‌گوییم «حسین». تکراری شده است؟

نه، ولی به چیزهای تازه‌ای هم نیاز داریم.

بله. ولی برخی فرهنگ‌های من در آوردی ضربه می‌زند.

چاره چیست؟

ای کاش نظارتی بشود.

فضای رادیو و تلویزیون که کنترل شده است.

فقط آنجا که نیست، در فضای مجازی هم همین است.

مشکل چیست؟

از صد تا نوایی که برایم می‌فرستند شاید یکی شکیل و غنی باشد. تنها چیزی که نمی‌بینی شور است.

گفته بودید روضه خوان نیستم؟

جایگاه مداحان خیلی بالاتر است.

یعنی شما نیستید؟

من حتی دوره مداحی ندیده‌ام. ان‌شاءالله قدردانش باشند.

چه کاری است که دلتان بخواهد انجام دهید؟

اثری برای مادر.

چه کاری را در گذشته انجام داده‌اید که از آن پشیمانید؟

آلبوم غریبانه.

از آن آلبوم که استقبال شد.

بله. مردم لطف کردند. خودم گله دارم. جنس صدای اصلی من آن نیست.

تلخ‌ترین روز زندگی‌تان؟

سقوط خرمشهر و دربه‌دری همشهری‌ها.

خبرنگاران

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا