اقتصادی

کارگران فصلی در بن‌بست‌های بی‌پولی دست‌وپا می‌زنند

کارگران فصلی در بن‌بست‌های بی‌پولی دست‌وپا می‌زنند

عبدالله هنوز رنگ جوانی را ندیده، مجبور است توی ساختمان نیمه‌کاره مشغول شود. هفده سال بیشتر ندارد؛ اما چهره‌اش آنقدر درهم فشرده است که فکر می‌کنی یک جوان 25ساله است. گودی‌های صورتش او را یک مرد جاافتاده نشان می‌دهد.
حالا تمام کوچه‌پس‌کوچه‌های شهر با ساختمان‌های نیمه‌کاره او را خوب می‌شناسند. عبدالله که متولد روستاهای اطراف اصفهان است، از سن دوازده‌سالگی درس را رها کرده و در ساختمان‌های نیمه‌ساخته شروع به کارکرده تا این‌که در سن شانزده‌سالگی در حرفه خود استاد شده است.

غروب همان روزی که پدر عبدالله را داخل یک ماشین وانت‌بار سبزرنگ بی‌جان به در خانه آوردند، او مرد خانه شد. چند ماه که گذشت، عبدالله غریب سوار اتوبوس سفیدرنگ ایستاده در میدان شهر شد تا بیاید اصفهان.
قرار بود جاگیر که شد و کار و بنه درست‌وحسابی پیدا کرد زنگ بزند، خانه همسایه‌شان تا به مادر بگویند دیگر نیازی نیست محمدحسین سر چهارراه تابستان‌ها بلال و زمستان‌ها گردو بفروشد: «اینجا کارهست اگر جنم کارکردن داشته باشی.»
آن پسرک لاغر وگیوه‌پوشیده با پیراهن گشاد، سفید و بلندی که مادرش به هزار امید تنش کرده بود به شهر آمد تا کار وکاسبی راه بیندازد؛ بی‌خبر از آن‌که کارگران فصلی تنها نان بخورونمیر خودشان را درمی‌آورند و بس.
عبدالله خاک‌وخلی، سوخته از سرما، آب‌رفته و کمی کوتوله به‌نظر می‌رسد. سرمای سوزان، پوست دست‌ها و چهره‌اش را کبود کرده: پوسته‌پوسته و چقر شده است.
زیر آن  چهره تکیده و پیکر آب‌رفته‌اش اگر تخیل‌ات اجازه بدهد پسرک چهارده پانزده‌ساله‌ای را می‌بینی که مرد شده، ریزه، سبزه، با چشمانی بسیار درشت و قهوه‌ای که حتی زیر بار کوفتگی کارگری توی ساختمان‌های نیمه‌کاره بازهم می‌درخشد.
یک هفته کار هست، یک هفته بیکاری. یک فصل کار هست، یک فصل نداری. کارگر فصلی وضعیتش همین است: ایستادن سر چهارراه و چشم‌دوختن و انتظار.
حکایت باقر هم همین است. آنچنان که خودش ادعا می‌کند کارگری را از بعد از سربازی شروع کرده است و از همین طریق مخارج خود و خانواده‌اش را تامین می‌کند.
از صورتش فقط دوتا چشم پیداست. چفیه بقیه اعضای صورتش را کاملا پوشانده است. خودش از کارش راضی نیست: کار ما فصلی است و سه ماه کامل خواب دارد. موقع بازارگرمی هم که روزی ده تا  بیست‌هزارتومان می‌گیریم. به هر صاحب‌کاری که می‌گوییم روزی 30 هزارتومان دستمزد بده فریادش به‌آسمان می‌رود؛ اما نمی‌دانند که شغل ما دایم نیست و به‌طورمتوسط در ماه پانزده روز بیکار هستیم.
او خانه‌ای در حاشیه اصفهان و حوالی زینبیه داردو به هرحال راضی است، رضایتی از سر ناچاری: «خدا را شکر که روزی می‌رسد؛ اما زمستان و تابستان باید صبح ساعت شش بیاییم سرچهارراه تا شاید کاری پیدا بشود. خیلی از روزها هم کاری گیرمان نمی‌آید؛ ولی برای آن‌که شرمنده زن و بچه نشویم به چایخانه می‌رویم. خلاصه این که هر کاری سختی خودش را دارد.»
او اکنون سه فرزند دارد که درس می‌خوانند و بعدازظهرها هم توی پارک‌ها یا اماکنی که بیشتر فروش دارد، آدامس می‌فروشند.
به‌قول خودش خرج خانه با کارگری فصلی درنمی‌آید: «آخر این هم کار شد! صبح ساعت پنج از خونه بزنی بیرون و تا ظهر منتظر این باشی که یک نفر پیدا بشود و ما را سر کار ببرد. الان هم که شهرداری یک جاهایی را درست کرده و کارگرها را آنجا جمع می‌کند و هر کس هم که نرود پلیس به‌زور می‌بردش. هیچ کس جوابگوی کارگر نیست. تا وقتی کار کنی مزدش را می‌گیری و هر وقت هم که نتوانستی صاحب کار سراغ کسی دیگر می‌رود.»
سکوی چهارراه پر است از آدم‌هایی که هرکدام به‌نوعی نانشان را با چنگ‌ودندان گیر می‌آورند. قدمعلی، یکی دیگر از کارگران است؛ اما خودش را همه‌کاره می‌داند و درحالی‌که وسایل یک گونی را بر زمین می‌ریزد، می‌گوید: «ببین، توی این گونی ماله هست، تیشه و کمچه هم هست.» طناب‌ها را با سطل بیرون می‌ریزد و می‌گوید: «بخواهی چاه هم می‌کنم.»کار کنتراتی می‌کند از صبح زود تا بوق… .

این کار کلاس ندارد

به آن‌ها که نگاه کنی انگارغریبه هستند، غریبه‌هایی که همیشه وجود دارند: چه سر چهارراه‌ها باشند و چه در ساختمان‌های نیمه‌خرابه. آن‌ها نخاله‌ها را جابه‌جا می‌کنند. کارگر نزد برخی‌ها یک‌ریال ارزش ندارد. قدمعلی سرش را پایین می‌اندازد و با دلخوری می‌گوید: «این کار هیچی ندارد و از همه بدتر این است که کلاس هم ندارد.»
فردای روشن برای کسانی که هر کدام با چندین سال جان‌کندن برای زندگی باید بیایند سرچهارراه بایستند و به چپ و راست نگاه کنند تا مبادا کاری از دست‌شان برود، وجود ندارد. این‌ها همه درحالی‌است که هیچ‌کدام‌شان نمی‌دانند به‌تازگی لایحه اصلاح قانون کار هم به مجلس رفته تا آن‌ها را بیش از این‌ها به خاک سیاه بنشاند. این موضوع از گفته‌های حمیدرضا بابایی، عضو هیئت‌مدیره کانون هماهنگی شورای اسلامی کار استان اصفهان به‌عینه مشخص است: «هم‌اکنون کارگر ساختمانی تحت پوشش هیچ قانونی نیست. صاحب کار، حقوق را یک ماه نگه دارد یا شش سال یا حقوق ندهد دست‌شان به جایی بند نیست و به هیچ جایی نمی‌توانند شکایت کنند و این بزرگ‌ترین مشکل کارگران ساختمانی است.»
ضعیف‌بودن فضای تولید، امکان جذب کارگران موقت و فصلی را درشرایط بعد از تابستان نامساعد کرده است؛ به همین خاطر این افراد در زمستان و پاییز به جمع بیکاران می‌پیوندند. البته بماند که مشکل کارگران فصلی تنها مختص آن‌ها نیست؛ بلکه چندوجهی است و دارای تبعات اقتصادی و آسیب‌هایی در سطح جامعه است که صدمات فراوانی را به این قشر و بازار کار و اشتغال کشور وارد می‌کند.
به اعتقاد بابایی، مسئله دیگری که در لایحه اصلاح قانون کار به آن پرداخته نشده این است که در گذشته کارگران فصلی در فصل خودش می‌توانستند در بخش‌های دیگر و در کارگاه‌های مربوط به خودشان استخدام شوند؛ اما به‌دلیل رکودی که بر صنایع حاکم شده و به‌خاطر منفی‌بودن عرضه و تقاضا این تعادل ازبین رفته و به همین دلیل برخی کارفرمایان از این آب گل‌آلود استفاده می‌کنند.
حالا قراردادهای سفیدامضا و سوء‌استفاده از کارگرانی که به هیچ‌کدام از مفاد قانونی نمی‌توانند تکیه کنند، دستاویزی شده برای کسانی که از ترس از بیکاری آن‌ها سوءاستفاده می‌کنند. در این میان گویا برنامه تدوین‌شده‌ای هم برای ساماندهی این کارگران وجود ندارد و بخشی از هزینه‌های پروانه ساخت که از طریق کارفرما پرداخت می‌شد و قرار بود در جهت حمایت از کارگران استفاده شود به‌محاق رفته است.
این درحالی‌است که در کنار این مشکلات، ورود و ساکن‌شدن کارگران فصلی در میادین و حاشیه شهرها، پیامدهای منفی اجتماعی مانند ناامنی، فساد، بیماری و خشونت را نیز درپی دارد؛ البته ازنظر زیبایی‌های بصری حضور کارگران فصلی در معابر عمومی، چهارراه‌ها و میادین منظره‌ای نامناسب است، منظره‌ای که شاید برای کارگران دردناک‌تر باشد… .

کارگران فصلی
کارگران فصلی در بن‌بست‌های بی‌پولی دست‌وپا می‌زنند

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا