فرهنگ و هنر

نقد سریال عقیق بهرنگ توفیقی

همکاری سعید نعمت الله با بهرنگ توفیقی

این بار باند پرحاشیه «بهرنگ توفیقی» و «سعید نعمت‌الله» به سراغ روایت یک داستان تاریخی – مناسبتی رفته‌اند. سریال «عقیق» که به‌تازگی روی آنتن شبکه سه سیما قرار گرفته است، مانند هر محصول نمایشی مناسبتی دیگر، روایت ساده و خطی را طی می‌کند. یکی از عملکردهای مثبت صدا و سیما، اعتماد به یک نویسنده شناخته شده در برابر موضوع‌های مناسبتی و غیره برای نگارش یک داستان است؛ اما این اعتماد باید به شکل متعادلی میان نویسندگان فعال در عرصه تلویزیون ایران تقسیم شود. مسلماً سعید نعمت‌الله، یکی از نویسندگان مستعد در دیالوگ‌نویسی و داستان‌پردازی است؛ لیکن از آن‌جا که تجربه روایت تاریخی درام مذهبی را لمس نکرده است و امروزه اندک مخاطبان صدا و سیما دل‌شان گرم چنین آثاری است، می‌توانیم این‌گونه بنویسیم که انتخاب این نویسنده برای پروژه کمی ناجوان‌مردانه بوده است. از سوی دیگر بهرنگ توفیقی که تا به این لحظه سابقه همکاری خوبی با این نویسنده داشته، بهترین گزینه برای تعامل میان نویسنده و کارگردان در یک پروژه بوده که به درستی انتخاب شده است.

*داستان راستان

در عادی‌ترین شکل برخورد بیننده با این اثر، می‌توان این نکته را درنظر گرفت که شکایتی را که شخصیت در نظر گرفته شده به عنوان مکمل در این فیلم مطرح می‌کند، نشانه‌ ترس از مرگ است و نویسنده، این ترس از مرگ را با مهارت در دیالوگ‌نویسی در قالب ادبیاتی متفاوت به مخاطب عرضه کرده است؛ اما قبل از هر چیز باید برای برخورد با چنین سوژه‌هایی متأسف بود که شخص نویسنده به اندازه شخصی با موضوع مذکور برخورد می‌کند که جنبه عمومی درام زیر سؤال می‌رود و میزان تعمق در چنین شکل ادبیات نمایشی کاهش می‌یابد. باید بپذیریم که با تماشای یکی دو قسمت از سریال، نمی‌توان درباره آن به‌درستی نتیجه‌گیری و قضاوت کرد. تاریخ در ادبیات نمایشی با لوکیشن، تسلط مؤلف به شخصیت‌های زمان مذکور و در نهایت اشراف بر حوزه که با تحقیق میدانی و اکادمیک اتفاق می افتد شکل می‌گیرد. این اثر از جهت بصری و طراحی رنگ و لباس، به‌شدت مخاطب را یاد سریال «بانو» که از نمونه‌های خوب در این حوزه است می‌اندازد. این یادآوری اگر تا انتهای داستان کش پیدا کند، متوجه می‌شویم که داستان‌پرداز حرف تازه‌ای برای گفتن ندارد و فقط با استخدام واژه‌های سبک خود و بازی با الفاظ الواطی، مخاطب را گول زده است؛ وگرنه نمادها همان مؤلفه‌هایی است که در گذشته لمس کرده‌ایم.

*هولناک و اندوهگین

پیچش سیر خطی داستان تا به این‌جا رخ نداده است؛ اما داستان از آن‌جاکه همواره سوار بر متن، قدرت‌نمایی می‌کند، باید نمادها و نشانه‌های خود را در مدیوم تلویزیون به نمایش بگذارد. نه سعید نعمت‌الله نویسنده‌ای است که این عناصر را نادیده بگیرد و نه بهرنگ توفیقی لزوم وجود مؤلفه‌های این چنینی را زیر سؤال می‌برد؛ اما تا کی بیننده باید منتظر یک تصادف غیر از آن‌چه خود حدس می‌زده باشد. با اینکه این مینی‌سریال ده الی سیزده قسمت بیشتر نخواهد داشت و هر شب ساعت 20:45 دقیقه وقت این شبکه را پر می‌کند؛ ولی به نظر می‌رسد اولین ابژه‌ای که در این متن رخ می‌دهد، آخرین اتفاق داستانی سریال باشد. همیشه مولفان چه در قامت سینما و چه تلویزیون به این موضوع عادت داشته‌اند که باید با چنین مسائلی با دقت و حساسیت بیشتری برخورد کرد؛ اما از این نکته که مخاطب تا چه اندازه می‌تواند اشک بریزد و لبخند بر لب آورد غافل هستند؛ چراکه در برخورد با اثری که صرفاً برای مناسبت مذکور ساخته شده، نمی‌توان مانور ادبی و شخصیتی چندانی داد حال راه حل چیست؟ این گونه می‌پنداریم که ما در برابر نیروهای بیگانه ایستاده‌ایم و قرار است اعلان جنگ کنیم؛ در این‌جا میزان صدایی که برای ادای این جمله از حنجره فرد خارج می‌شود، می‌تواند بر دشمن تأثیرگذار باشد. در چنین شرایطی مولفان نیز باید چنین کاری را با مخاطبین انجام دهند و هرچه بیشتر و غلیظ‌تر روایت کنند، درک و تعمق بیشتری در ذهن مخاطب شکل می‌گیرد. یک سریال تاریخی، فقط با استفاده از ریش بلند و اسب و.. تاریخی نخواهد شد؛ مگر آن‌که به‌همان گونه‌ای زیست کند که در زمان در نظر گرفته شده زندگی شده است. با همه این تفاسیر باید منتظر پایان این سریال ماند و دید از این همه بداهه‌گویی و لوطی‌گری در برخورد با مؤلفه‌های مخاطب، چه نتیجه‌ای می‌گیرد.

نویسنده: علی رفیعی‌وردنجانی

نقد سریال نامه آخر از دانش اقباشاوی

نقد سریال گسل علیرضا بذرافشان

دو نقد بر سریال گمشدگان رضا میرکریمی

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا