شعر

معلول توانمند / در وصف معلولین و برای همفکری بیشتر

معلول توانمند / در وصف معلولین و برای همفکری بیشتر

معلول توانمند / در وصف معلولین و برای همفکری بیشتر
مرا در کودکی دل مهربان بود

دو پایی سرکش و آهو رمان بود

به روی تور والیبال کوچه

دو دستم ساق دوش آسمان بود

به ناگه تب به جانم شعله افکند

تمام دست و پایم نیمه جان بود

از آن پس طاقت رفتن ندارم

دو پایم بی عصب بی استخوان بود

کناری دور از بازی مکانم

عصا و گوشه گیری آشیان بود

تماشا حسرت صحرا دویدن

به روی شانه ی من سایه بان بود

تنم رنجور امّا روح سرکش

به درس و کار همچون پاسبان بود

کنون عمری گذشته با غم و درد

مرا مانند یک چشمک زنان بود

مسیری را که رفتم با اراده

جدالی سخت تر با سالمان بود

 

معلول توانمند / در وصف معلولین و برای همفکری بیشترمعلول توانمند / در وصف معلولین و برای همفکری بیشتر
شاعر:عباس علی استکی

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا