فرهنگ و هنر

از شیرین و فرهاد وحشی بافقی تا شهرزاد و فرهاد سریال شهرزاد

شروع بد فصل دوم سریال شهرزاد

فصل دوم شهرزاد به اندازه‌ای از آغازِ بد و باسمه‌ای رنج می‌برد که از تبلور آتش در دل مخاطبان این سریال کم کرد؛ اما از آنجایی که ساختار روایت در سریال‌های چند فصلی به ماهیت مبدا وابسته است، بیننده شبکه نمایش خانگی برای بار دوم به حسن فتحی اعتماد کرد و قسمت دوم از فصل جدید شهرزاد را برای تماشا برگزید. همواره یکی از پر فراز و نشیب ترین شیوه عرضه محصولات فرهنگی در سرتاسر جهان، پخش در شبکه‌های نمایش خانگی است و باید اعتراف کرد که شهرزاد با توجه به پیشینه‌ای که از خود به جای گذاشت، نه تنها مخاطبان را بلکه هنرمندان فعال در عرصه ادبیات نمایشی را به خود وفادار کرد. تا جایی که بازیگرانی چون رویا نو نهالی، امیر جعفری و … به این اثر اضافه شدند.

*محتوای ضخیم

یک داستان عاشقانه که از بن مایه‌های شیرین و فرهاد، اثری از وحشی بافقی است و در عین حال می‌خواهد سیاست‌های سلطه جویانه یک پیرمرد پولدار را به تصویر بکشید. حتی اگر در طرز برخورد با تلفیق این دو ابژه انتخاب درستی صورت گرفته باشد؛ شیوه ارائه آن به مخاطب اشتباه است. در ابتدا باید به این نکته مهم در آثار کلاسیک خطی اشاره کنیم که روایت همواره در سه پرده دارای فراز و نشیب‌هایی است که تعلیق را در ذهن و ضمیر مخاطب پرورش می‌دهد. به خوبی نغمه ثمینی، نویسنده، از عهده این کار بر آمده است؛ اما در کنترل شخصیت‌های داستان دچار افسار گسیختگی شده، به طوری که در فصل دوم اضافه شدن شخصیت‌ها به همان اندازه که می‌تواند مخاطب را هیجان زده کند، لطمه سنگینی به فرم اثر زده است. از سویی دیگر جهت اندیشه مولف، کارگردان و نویسنده، در کلیت سریال شهرزاد مشخص نمی‌شود و تا اندازه‌ای ثقیل ژست شبه روشنفکری به خود می‌گیرد. دغدغه هنر بازگشت از پیچیدگی‌های روانی انسان است و تا اندازه‌ای این دغدغه در ابر رسانه‌ای مانند سینما نمود پیدا کرده است؛ در فیلمی مانند «عشق» اثری از هانکه تصویر همه ذهنیات مخاطب به چالش احساسی دعوت می‌شود؛ اما آنچه در شهرزاد می‌بینیم، لوکیشن ها و میزانسن‌هایی است که مرتبا دچار تحول منطقه‌ای و فکری می‌شوند و از این رو داستان در قالب تصویر گنجایشی برای عرضه اندام ندارد.

*ساختار گریزی

ساختار گریزی به مراتب در سکانس‌های این سریال نمود پیدا کرده است و همه بار تعلیقی داستان بر دوش شهرزاد و قباد می‌چرخد که البته این نکته به خودی خود مولفه ناهنجاری در هنر فیلمنامه نویسی به شمار نمی‌رود؛ اما هنگامی که مخاطب را با آنچه در مخیله‌اش نمی‌گنجد روبه رو می‌کنیم باید مولف برای میزان ارزش هنری اثر خود متاسف باشد. با همه این تفاسیر اعتراف می‌کنیم که ساختار شهرزاد به رویکرد حسن فتحی در «شب دهم» باز می‌گردد؛ البته که شب دهم به مراتب جای مانور تلفیقی دو اُبژه جنایی و عاشقانه را بیشتر از «شهرزاد» دارد و دلیل آن، وجود فرضیه‌ای جا افتاده در جامعه است. به عنوان مثال به راحتی می‌توان در یک سکانس گذرا از کاراکتر یک نجار استفاده کرد و نقطه گریز فیلمنامه را به چالش‌های شخصیتی موجود در آن بسط داد؛ اما هرگز نمی‌توانیم به مخاطب این فرضیه را ایراد کنیم که شخصی که اکنون در حال تماشای آن هستید در گذشته داستان، نسبتی با شخصیت‌های اصلی آن داشته است. باید همه قواعد فیلمنامه نویسی از طریق اصول بارگذاری اطلاعات نویسنده از ایده خود صورت گیرد تا مادامی که نویسنده برای محبوبیت بیشتر اصل نویسندگی که برقراری نسبت درست با اثر تالیف شده است را زیر پا بگذارد، نمی‌توان انتظار داشت که اثری با جنبه‌های دراماتیک، جنایی، عاشقانه و … را در قاب جادویی تماشا کنیم. از سوی دیگر اساس عرضه سریالی با مقیاس شهرزاد در شبکه نمایش خانگی اشتباه است؛ چرا که ژانر فراگیر در نظر گرفته شده برای روایت یک داستان بسیار بیشتر از محدودیت‌های موجود در این زمینه است و بسیار لذت بخش تر خواهد بود اگر این سریال از رسانه ملی به روی آنتن می‌رفت تا رقیبی جدی برای شبکه‌های بی من و تو باشد. در هر صورت شوخی با شهرزاد بازی با دم شیر است؛ چرا که این اثر به برندی در شبکه خانگی تبدیل شده و محبوبیت آن به طور کاذب در حال رشد و نفوذ در جامعه است.

بررسی فصل دوم سریال شهرزاد

نویسنده : علی رفیعی وردنجانی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا