حوادث

حضانت فرزندم را به من نمیدهند. درحسرت پسرم هستم.

حضانت فرزندم را به من نمیدهند. درحسرت پسرم هستم.

محدودیت قانون در دادن حضانت فرزند به زنان

«کم کم از پیداکردن فرزندم داشتم ناامید می شدم تا اینکه اتفاقی به یادماندنی در زندگیم رخ داد، یک روز که از خیابانی رد می شدم، سامان را در حالی که از مدرسه ای بیرون می آمد، مشاهده کردم اولش شک کردم که اوم باشد، اما خوب که دقت کردم دیدم …» .

8 سال پیش با پسر همسایه‌مان ازدواج کردم

زن جوانی که معلوم بود با مشکل حادی در زندگیش مواجه شده، سراسیمه و بی‌قرار وارد اتاق مرکز مشاوره پلیس اصفهان شد و گفت: 8 سال پیش با پسر همسایه مان ازدواج کردم، هنوز شش ماه از عروسی ما نگذشته بود که متوجه اعتیاد همسرم شدم، اولش موضوع را مخفی می کردم و سعی می کردم تا کسی از موضوع باخبر نشود؛ اما کم کم به خاطر مصرف مواد و رفتارهای خشنی که در اثر کشیدن مواد داشت، اختلافات ما هم زیاد شد. یک سال بعد من و ساسان صاحب یک پسر شدیم، خیلی خوشحال بودم، اسمش را سامان گذاشتم و امیدوار بودم که به زندگیم سامان بدهد، با آمدن او چند ماهی زندگی من و ساسان خوب و خوش بود اما مدت زیادی طول نکشید و دوباره همان رفتارها را ادامه داد، هر روز دعوا و کتک کاری و بد و بیراه گفتن، دیگر از این وضعیت خسته شده بودم، پدر و مادرم هم ازاین موضوع با خبر شدند و بالاخره با اصرار آنها در حالی که پسرم سه سال بیشتر نداشت از ساسان طلاق گرفتم و با رأی دادگاه حضانت سامان به من سپرده شد.

از اعتمادم سوءاستفاده کرد

همان روز که از هم جدا شدیم، ساسان گفت می خواهد امروز را با پسرش باشد و فردا او را به من تحویل می دهد، من هم قبول کردم اما او از اعتماد من سوء استفاده کرد و دیگر فرزندم را پیشم نیاورد؛ چند روز، چند ماه و حتی چند سال گذشت، خیلی دنبالش گشتم، به در منزل پدرش، محل کارش و حتی برخی از اقوامش که می شناختم رفتم؛ اما آنها هم اطلاعی از او نداشتند به کلانتری و دادگاه رفتم و شکایت کردم؛ اما هیچ اثری از آنها نبود؛ انگار آب شده بودند و رفته بودند درون زمین، نمی‌دانستم چه کار کنم ، چون خیلی به پسرم وابسته بودم، دچار افسردگی شدید شدم، شب و روز فکر و ذکرم نگاه کردن به عکس‌های سامان و مرور خاطرات با او بود .

حس مادریم به من دروغ نمی گوید

چهار سال از این جریان گذشت و من کم کم از پیداکردن فرزندم داشتم ناامید می شدم تا اینکه اتفاقی به یادماندنی در زندگیم رخ داد، یک روز که از خیابانی رد می شدم سامان را در حالی که از مدرسه ای بیرون می آمد مشاهده کردم؛ اولش شک کردم که او پسرم باشد، اما خوب که دقت کردم دیدم چشمانم و حس مادریم به من دروغ نمی گوید. او را در آغوش گرفتم به او نگاه کردم و درحالی که اشک از چشمانم جاری می شد، گفتم عزیزم من مادرت هستم؛ هنوز جمله ام تمام نشده بود که زن جوانی دست پسرم را گرفت و به سمت خودش کشید و داد زد چکار می کنی خانم با پسر من چکار داری؟ با دعوای من و او کارمان به کلانتری کشید در آنجا بود که همسرسابقم را یک بار دیگر دیدم و تازه متوجه شدم که بعد از جدایی از من با زن دیگری ازدواج کرده که او هم مثل خودش معتاد به شیشه است. وقتی موضوع حضانت را برای رئیس کلانتری مطرح کردم، قرار شد فردا مدارک را ارائه بدهم و آنها هم فرزندم را به من تحویل بدهند، فردای آن روز رئیس کلانتری بعد از دیدن مدارک به همسر سابقم گفت : شما طبق این مدارک موظف هستید پسرتان را به این خانم تحویل بدهید، او سکوت کرد و بعد من دستانم را باز کردم تا سامان را یک بار دیگر در آغوش بگیرم؛ ولی او به‌دلیل دوری از من و محبت های نامادریش اصلاً با من ارتباط برقرار نکرد.

تمام دنیا روی سرم خراب شد  

آنجا بود که انگار تمام دنیا روی سرم خراب شد، همه چیز حکایت از آن داشت که ظاهرا فرزندم علاقه شدیدی به زن جدید ساسان پیدا کرده، خلاصه بعد از چند ساعت تلاش به ناچار ساسان او را با خودش برد و گفت بعد از اینکه توانستم او را راضی کنم که به دیدن مادرش بیاید با شما هماهنگ می کنم.
بی صبرانه منتظر دیدن دوباره پسر عزیزم هستم و نمی دانم چه کار کنم. فقط می خواهم هر طور که هست فرزندم را آن طور که می خواهم در آغوشش بگیرم.

اقدامات مشاوره ای

از همسر سابق این زن دعوت شد و در خصوص تبعات و پیامدهای ناشی از عدم ملاقات فرزند توسط مادر توضیحاتی ارائه شد و سپس مشاوره تخصصی کودک، انجام و به مادر نیز پیشنهاد شد جهت ملاقات با فرزندش او را در جلسات مشاوره همراهی کند تا به تدریج رابطه بین مادر و فرزند شکل گرفته و از طریق مشاوره ترغیب به ملاقات با مادر شود.

حزانت فرزند
حضانت فرزندم را به من نمیدهند. درحسرت پسرم هستم.

یلدا توکلی – دفتر روزنامه نسل فردا

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا