بدبختی دخترم بخاطر عشق و علاقه همسر دوستم به من

بدبختی دخترم بخاطر عشق و علاقه همسر دوستم به من

بدبختی دخترم بخاطر عشق و علاقه همسر دوستم به من

«هر روز برايم غذا مي آورد و با من تماس مي گرفت ؛حتي اگر جايي مي خواست برود به من زنگ مي‌زد و با من براي خريد مي رفت؛ اما من به او مي گفتم كه به شوهرت بچسب؛ مي ترسم و…».

بدبختی دخترم بخاطر عشق و علاقه همسر دوستم به من

زندگیم دچار بحران شده است

مردي با دختر 10 ساله اش وارد اتاق مرکز مشاوره آرامش پلیس اصفهان شد و گفت: دخترم در خردسالی مادرش را در اثر سانحه تصادف از دست داد و تا به حال که 10سال دارد، هم براي او مادر بودم و هم پدر و در تمام اين سال ها كاري كردم كه آب در دلش تكان نخورد.من دوستی به نام بابك دارم كه خيلي با هم صميمي بوديم و سال‌‌ها با هم رفت و آمد داشتیم. بعد از فوت همسرم در اثر همین رفت و آمد ها  همسر دوستم به من ابراز علاقه كرد، هر روز برايم غذا مي آورد و با من تماس مي‌گرفت؛ حتي اگر جايي مي خواست برود به من زنگ مي زد و با من براي خريد مي رفت؛ اما من به او مي گفتم كه به شوهرت بچسب؛ مي ترسم بابك از اينكه اينقدر به من مي‌رسي ناراحت شود؛ ولي او می‌گفت، نه او آنقدر سرگرم كارش است كه اصلا يادش رفته همسري هم دارد. غافل از اينكه بابك پی به رفت و آمدهاي همسرش با من برده بود،  ولی چیزی به روي خودش نمي آورد.
روزها به همين منوال گذشت تا اینکه یک روز برای بابك درددل کردم و گفتم مجبورم بیشتر اوقات در محل کارم باشم و به همین خاطر سمانه همیشه در خانه تنهاست و من نگرانش هستم.

بدبختی دخترم بخاطر عشق و علاقه همسر دوستم به من

از پیشنهادش خوشحال شدم

بابك پیشنهاد داد که دخترت را در موقع تنهایی به خانه ما بیاور و خيالت راحت باشد؛ من كه از علاقه همسرش خبر داشتم از پیشنهادش  خوشحال شدم و از فرداي آن روز، دخترم را صبح ها به منزل بابك مي بردم و بعد از ظهرها هم با آرامش در محل کارم می‌ماندم و اضافه كار مي ايستادم. بعد از مدتی متوجه تغییراتی در رفتار سمانه شدم، به طوری که او هر روز عصبی تر می شد و کوچک‌ترین موضوع منجر به پرخاشگریش می شد. فکر می‌کردم دوری من از او باعث این موضوع شده، به همین خاطر سعی کردم برای چند روز کار را كنار بگذارم، مرخصي بگيرم و به دخترم توجه کنم. در این چند روز سعی کردم به سمانه خوش بگذرد ولی فرزندم همچنان غمگین بود. خلاصه با اصرار از اوخواستم اگر مشکلی دارد به من بگوید كه ناگهان بغضش ترکید و پرده از راز وحشتناکی برداشت.تازه فهميدم كه دوستم از دختر من سوءاستفاده كرده و او را در خيابان ها مجبور به تکدی گری و … مي كرده و او را تهدید کرده که نباید از این موضوع به کسی چیزی بگوید. اصلا سر در نمی آوردم. او برای چه این کارها را کرده است؟ مات و مبهوت بودم . تنها کاری که از دستم بر می آمد این بود که از دستش شکایت کنم. بعد از شکایت و دستگیری او، وقتی با او روبه‌رو شدم گفتم چرا به دختر من رحم نکردی؟ و او در جواب گفت : مگه تو به من و زندگی ام رحم کردی که از من توقع رحم داری؟ تو زندگی من را خراب کردی! تو كاري كردي كه همسرم از من زده شده و مي خواهد از من طلاق بگيرد و با تو ازدواج كند!

فهميدم كه چه اشتباهي را مرتكب شده ام

با شنيدن اين حرف فهميدم كه چه اشتباهي را مرتكب شده ام و فهميدم  او به خاطر رفت و آمد‌هاي همسرش با من انتقام گرفته و چنین بلایی بر سر دخترم آورده است. دنیا روی سرم خراب شده بود؛ چون خودم مقصر از بین رفتن دخترم بودم. حالا هم به مرکز مشاوره آمده ام تا برایم کاری کنید و دخترم را از این عذاب روحی نجات دهید شاید شما بتوانید با راهنماییتان کمی از درد و رنج او بکاهید.

اعتماد بیش از حد به دوستان

كارشناس مركز مشاوره آرامش در خصوص این پرونده گفت: اعتماد بیش از حد به دوستان و همکاران خود و ورود آنها به حریم خصوصی زندگی زمینه را برای سوء‌استفاده و ایجاد رابطه نامشروع بین همسر و آنها فراهم می‌کند. وي افزود: از طرف دیگر عدم حس مسئولیت‌پذیری والدین نسبت به فرزندان و سپردن نگهداری و مراقبت آنها به افرادی غیر موجب ایجاد غفلت در مورد آنها شده و آنها را در معرض انواع آسیب های اجتماعی قرار می دهد.وی نداشتن مهارت حل مسئله را يكي از عوامل به وجود آمدن اين اتفاق عنوان كرد و گفت: عدم وجود مهارت حل مسئله در هر دو طرف منجر به اتخاذ تصمیمات اشتباهی در لحظات بحرانی شده است.اين كارشناس مركز مشاوره آرامش اظهار داشت: مورد دیگری که جای بحث و تحلیل دارد، اعتماد افراطی طرفین به یکدیگر است؛ اعتماد بیش از حد به دوستان و همکاران خود و ورود آنها به حریم خصوصی زندگی زمینه را برای سوء‌استفاده و ایجاد رابطه نامشروع دوست و همسرش فراهم کرده است. وي افزود: از طرفی دیگر به علت اعتماد نابه‌جا و سپردن فرزندبه افراد غیر، موجب ایجاد غفلت و در معرض انواع آسیب ها قرار گرفتن است.