فرهنگ و هنر

سینمای ضد زن اصغر فرهادی

مروری بر کارهای اصغر فرهادی

پیش از این نقدی بر سه گانه اصغر فرهادی درباره طلاق نوشته ام و در آن برخی نشانه ها را در فیلم های فرهادی و مفاهیمی که در روایت عرضه می شود، یادآوری کرده ام. سینمای فرهادی سه مشخصه دارد: ضد زن، ضد روشنفکری و ضد سرمایه داری است و در عین حال تلاش می کند با تکیه بر کلیشه ها، قشر کارگر را اخلاق گرا و ارزشی و متضرر از رفتار سه گروه قبلی نمایش دهد.

 اینکه می گویم سینمای فرهادی سینمایی ضد زن است، منظورم این نیست که فرهادی خودآگاه این گونه می اندیشد؛ بلکه فرهادی مانند تمام افراد این جامعه اینگونه رشد کرده و تربیت شده و مفاهیم شخصیتی او شکل گرفته و این مفاهیم در ناخودآگاه او جریان دارد و اصلا او و بسیاری از افراد جامعه به عمد این رفتار را انجام نمی دهند؛ زیرا آنها اینگونه فکر می کنند و اتفاقا چون هیچ تفاوتی با هم ندارند، او هم مانند جامعه‌ای فکر می کند که در آن زندگی می کند. در واقع نقد فرهادی نقد تفکر یک جامعه است برای همین مردم توان تحمل این نقدها را ندارند؛ چون مانند هم می اندیشند. در ساحت فکری مردان این جامعه، همواره زن مقصر است و هر اتفاقی برای او می افتد، مقصر اصلی خود او است برای همین زنان سینمای فرهادی بی اخلاق هستند و زنی را که در عقد فرد دیگری است برای آشنایی با یکی از دوستان خود به سفری بی بازگشت می برند. برای همین سیمین برای رفتن به خارج ازکشور برای یک زندگی بهتر خانواده اش را وارد یک بحران می کند و حاضر به کوتاه آمدن نیست تا خانواده اش از هم می پاشد. در این تفکر زنان مقصر و بی اخلاقند و از آشنا کردن یک زن متاهل با دوست خود یا از بین بردن یک خانواده برای خواسته خود ابایی ندارند.
حتی از ورود به زندگی یک مرد متاهل و از بین بردن زندگی او ترسی ندارند. در اینجا نه فرهادی عامدانه  روایتش را اینگونه می‌نویسد، نه برای بقیه این روایت غیر متعارف است؛ زیرا همه در یک ساختار یک طبقه با ساحت فکری مشترکی هستند و یک جور فکر می کنند. در این شرایط فقط مردان نیستند که اینگونه می اندیشند، بلکه زنان نیز هم اندیش این تفکر هستند؛ زیرا نادر را که مردی ارزشی است و حاضر به هیچ‌گونه عقب نشینی در برابر خواسته های زنش نیست، فردی منطقی و فهمیده می دانند؛ زیرا آنها در حال زندگی با یک نادر به عنوان پدر یا برادر یا همسر خود هستند. مردانی که بخشی از زندگی آنها را تشکیل می دهند و به زیست با آنها انس گرفته اند. تجسم مرد برای آنها پدر است مردی که حرف حرف او است و پایبند به ارزش های خود ساخته اش و حاضر به ایستادن و عقب نشینی نیست. تصویر ذهنی زنان از مرد باعث شده که نادر یکی از تمام مردانی باشد که هر روز با آنها در حال زندگی هستند و طبیعی به نظر می رسد. نقد به نادر؛ یعنی نقد به افراد مهم زندگی آنها و این را زنان نیز بر نمی تابند، برای همین است که بازیگری که مدعی فمینیست بودن است، با کمال میل در این نقش ها بازی می کند.
البته فمینیست بودن هم در جامعه ما یک مفهوم با کلاس است که بسیاری بدون آنکه چیزی درباره آن خوانده باشند یا درکی از مفاهیم آن داشته باشند، آن را بیان می‌کنند؛ زیرا حس می کنند چیز خوب و با کلاسی است. اما اگر از آنها بپرسی پیرو کدام موج هستی؟ یا اساس شکل گیری جریان فمینیستی چه بوده؟ نمی دانند. از همه هولناک تر این است که اگر بپرسی حال که فیمینیست هستی تحت تاثیر افکار کدام اندیشمند این حوزه هستی؟ حرفی ندارند؛ زیرا اگر اینها را بدانند و مفهوم آن را درک کنند که نمی توانند در این ساختار ایفای نقش کنند.
در تمام روایت های فرهادی افراد فرهیخته (به خصوص در گذشته این فرهیختگی تعبیری روشنفکرانه نیز دارد) بی اخلاق و بحران سازند از حقوقدان های الی تا سیمین که در پی رفاه و زندگی بهتر است و احمدِ گذشته، طبقه ای که مورد انتقاد فرهادی است نمادی از فرهیختگی و روشنفکری است. دوباره تاکید می کنم که فرهادی به عمد این مفاهیم را روایت نمی کند، بلکه اینها ساحت ذهنی او هستند مانند تمام افراد جامعه اش؛ زیرا در جامعه ای که روشنفکر ندارد و در نبود روشنفکر همه خواهان دریافت این لقب هستند و هر کسی به دلیلی یک شبه آن را دریافت می کند و نسخه پیچ جامعه می شود، باید این نسخه‌پیچی به جامعه ضربه بزند و این جامعه را از طبقه روشنفکر خشمگین کند.
روشنفکری، یک جریان سخت و طاقت‌فرساست که شاید سال‌ها زمان ببرد تا کسی به این درجه برسد و اغلب فلاسفه توان رسیدن به این مقام را دارند، حال در جامعه ایران که به دلیل نبود روشنفکر همه با اینکه مثلا پزشک یا مهندس هستند، یک شبه به خاطر یک نطق این لقب را دریافت می کنند و شروع به تولید نسخه برای جامعه می کنند باید این افاضات اشتباه جامعه را منزجر از این طبقه کند. در این شرایط فرهادی که نگاهی چپ گرایانه در آثارش دارد و همیشه سعی در تطهیر طبقه کارگر دارد، در نقد این جریان روایت می‌نویسد. جامعه ای که افراد متخصص در تخصص خود دارای اشتباه فاحشی می شوند و به سادگی در همه امورات دیگر نظر می دهند و خود را صاحب‌نظر می دانند. جامعه ای که در یک ساختار توده ای و مصرف گرا بدون داشتن مطالعه و اطلاعاتی که از شبکه های مجازی مانند تلگرام دریافت می کنند و حوصله مطالعه کتاب را ندارند باید نشانه شنانی یک اثر را نیز نداند از هر نقدی به ستوه می آید و از همه بیشتر از روشنفکرانی بدش می آید که در مقابل آنها حرفی برای گفتن ندارد و با طرح سوال بت های ذهنی آنها را می شکند.
در این جامعه که با توجه با فاصله طبقاتی و مشکلات اقتصادی فراوان و ثروت های باد‌آورده و عده ای که برخی دیگر را از حقوق خود محروم کرده اند. سرمایه داری یک قدرت بی اخلاق و نامشروع است و مادر سیمین به راحتی به جوان کارگر می گوید «بچه تان مرده است فدای سرتان، هنوز جوان هستید و می توانید بچه ای دیگر به دنیا بیاورید…..یک جوری می گویند بچه انگار رستم بوده…» نگاه او به مرگ فرزند یک کارگر نگاهی ارزشی نیست، بلکه نگاهی خریدارانه است. گفتمان فرهادی درباره طبقه روشنفکر و سرمایه داری و نگاهش به طبقه کارگر بسیار متاثر از نگاه چپ گرایانه او به جامعه است و جالب اینکه افرادی این نگاه را دارند که خود در خانه هایی در منطقه ظفر یا زعفرانیه زندگی می کنند، با این حال همه حق دارند حرف بزنند، اما نگاه طبقه‌بندی شده و متاثر از یک جریان مشخص بسیار خطرناک است؛ زیرا مفاهیمی را در جامعه جایگزین می کند که می تواند شروع یک نگاه متخاصم نسبت به یک طبقه باشد.
فرهادی عامدانه این کار را نمی کند؛ زیرا او و اکثر افراد جامعه این گونه فکر می کنند و تربیت شده اند و می اندیشند. برای همین طبقه کارگر در روایت هایش همواره متضرر از سه گروه قبلی هستند و با این حال بسیار اخلاق گرا و ارزشی و زحمت کشند و حاضر نیستند دروغ بگویند حتی اگر متضرر شده باشند. نگاه فرهادی به جامعه ایران، جامعه‌ای که در آن خشونت با توسل به آمار در حال رشد است و هر دقیقه یک دعوا در آن اتفاق می افتد و به راحتی افراد دروغ می‌گویند، نگاهی رویایی، آرمان گرایانه و در عین حال خیالی است به جامعه ای که همه دوست داریم اینگونه باشد، اما این رویا با حقیقت بسیار فاصله دارد و این فاصله را می‌توانیم در لحظات یک روز از زندگیمان مرور کنیم. اینکه ما یک مثال بیاوریم و بگوییم می بینی این با بقیه فرق دارد، مغالطه مصادره به مطلوب است؛ زیرا با یک مثال که نمی توان گفت جامعه ای خوب است یا بد.
اشتیاق ما به سینمای فرهادی به دلیل نزدیکی فکری او با جامعه ای است که مانند هم می اندیشند و رویا پردازی می کنند. جامعه ای که در آن همه سعی در انجام وظایف خود دارند و دروغ نمی گویند؛ البته تمام این یادداشت درباره مفاهیم و نشانه‌هایی است که در فیلم های فرهادی وجود دارند و نقدی بر تکنیک های او در تدوین یا فیلمبرداری و بازیگری نیست. در اینجا تحلیل بر گفتمان آثار فرهادی و مفاهیمی است که عرضه می کند. ضعف روایی او را کسی می تواند متوجه شود که مطالعه کرده و رمان های خوب دنیا را خوانده و درک کرده قدرت ساختار روایی یک اثر چگونه می تواند او را با شیوه های مختلف جذب کند نه با پنهان کاری نشانه‌ها از مخاطبش؛ زیرا ما که به دیدن یک فیلم پلیسی نمی رویم، بلکه می خواهیم یک درام اجتماعی ببینیم. در روزگاری که ما دل به امید های بی دلیل می بندیم و چون هیچ اتفاق بزرگی در زندگیمان نمی افتد به اسکار فرهادی یا جایزه بازیگری که هر روزی آن را به یک نفر می بخشد یا مدال یک ورزشکار دل خوش می کنیم که هیچ تاثیری در زندگی واقعی ما ندارد و پس از فرو نشستن این خوشحالیِ لحظه ای دوباره به زندگی خود با کوهی از مشکلات باز می گردیم و دل به امیدواری بی دلیل می دهیم.

مروری بر کارهای اصغر فرهادی

سامان پارسی – روزنامه نسل فردا

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا