فرهنگ و هنر

دانیال عبادی از عاشقی و ازدواج گفت

دانیال عبادی: ازدواج مهم‌ترین تصمیم زندگی هر فرد است كه نمی‌توان به راحتی درباره‌اش صحبت كرد. با این حال معتقدم بخشی از ازدواج كردن دست خودم آدم نیست و یك اتفاق است كه باید خودش بیفتد.

نحوه ورود دانیال عبادی به سینما

دانیال عبادی در ابتدای كارش تنها به خاطر چهره خوب مورد توجه سینماگران قرار گرفت و خیلی‌ها منتظر تولد سوپراستاری جدید بودند اما در گذر سال‌ها جز نقش‌های فرعی در فیلم‌هایی درجه دو چیزی نصیبش نشد. قفل بسته تلویزیون هم برای او انگار بازشدنی نیست تا شاید در دل مخاطبان میلیونی جایی برای خودش پیدا كنند.

دانیال عبادی كه اصراری به برتری‌جویی چهره‌اش بر توانایی‌هایش ندارد، سخت تلاش می‌كند تا در ادامه مسیرش هوشیارانه‌تر دست به انتخاب بزند.

غرورم باعث شكستم شد

دانیال عبادی از همان فیلم اول آمده بود تا جای بهرام رادان و گلزار را بگیرد اما نشد كه نشد. مثل آنها در اولین تجربه بازیگری‌اش با مهناز افشار در نقش اصلی روی پرده سینما‌ها رفت اما نشد كه نشد. روی جلد مجلات بود، كارهای تبلیغاتی كرد، قواعد ستارگی را رعایت كرد و حتی در برخی فیلم‌ها چهره‌اش را با گریم نابود كرد اما انگار قرار نبود او ستاره شود.

قبولی بین 200 نفر

سوالی كه آن سال‌ها زیاد از من پرسیده می‌شد این است كه آیا برای ورود به سینما پول داده‌ام؟ راستش ورود من به سینما از طریق شهاب حسینی بود كه مرا در پشت صحنه فیلم «بچه‌های ابدی» ساخته خانم پوران درخشنده دید و به دكتر هادی كریمی معرفی كرد كه برای كار دیگری بود. وقتی با آقای كریمی درباره فیلمنامه صحبت می‌كردیم، اصلاً فكر نمی‌كردم پیشنهاد بازی در میان باشد. وقتی این پیشنهاد داده شد، برای بازی در نقش اول فیلم «غیرمنتظره» از حدود 200 نفر- به گفته خود آقای كریمی- تست گرفته شده بود و من هم تست دادم. بعد از 22،23 روز با من تماس گرفتند و گفتند در تست قبول شده‌ام. قراردادهای من برای كارهای اولم موجود است و این را نشان می‌دهد كه ماجرای سرمایه‌گذاری من در این بین نبوده است.

دانیال عبادی

شكست به خاطر غد بودن

غد بودن یك ویژگی بد شخصیتی است كه شكلی از مغرور بودن را نشان می‌دهد وقتی با غرور بیجا وارد كاری می‌شوی كه می‌دانی از پس آن برنمی‌آیی، چنان تو را به شكل بد و فجیعی شكست می‌دهد كه روزی هزار بار می‌گویی كاش این كار را نمی‌كردم و من نگاهم به این شكل نیست. از طرفی فیلمسازان هم نمی‌آیند كاری را به من بسپارند كه می‌دانند توان انجام آن را ندارم. در سینمای جهان هم همین است.

بازیگری اولویت اصلی من

درست است كه كارهای دیگری انجام می‌دهم اما اولویت اصلی من در زندگی كار در سینما و بازیگری است. این مقوله كاملا برایم جدی است و طی چند سال گذشته بسیار جدی‌تر شده است. امیدوارم كه این حس هرگز درونم كم نشود و همیشه در حال صعود باشد. به همین دلیل هم هست كه در ژانرهای مختلف نقش‌های مختلفی را تجربه كرده‌ام تا شرایط بهتر و مهیاتری پیدا كنم.

توانایی قالب‌شكنی

می‌خواهم خودم را در كارهای متفاوت نشان بدهم؛ برای مثال در «معراجی‌ها» نقش یك راننده تاكسی لات را داشتم كه به خاطر علاقه‌ آن را پذیرفتم، از طرفی می‌خواستم به خود و دوستانم نشان بدهم که آن نوع نقش را هم می‌توانم ایفا كنم و توانایی قالب‌شكنی دارم که خدا را شكر فیدبك‌های بدی هم نگرفتم.

مطالعه برای دوری از شباهت

گاهی نقشی هست كه قبلا به شكل‌های مختلف از سوی بازیگرهای متفاوت بازی شده و این می‌تواند در من ترسی ایجاد كند كه مبادا شبیه نقش آن بازیگر شود. سعی خود من این است كه درباره چنین نقشی با آگاهی بیشتر و دانش كامل‌تر تحقیق كنم و آن را با وجوه جدیدی نشان بدهم؛ مثلا همان لات سریال «معراجی‌ها» یك لات جویای نام بود كه مشكلات شخصی و زندگی‌اش به آن بك‌گراند و عمق خاصی می‌داد. حتی این آدم را در دو مقطع می‌بینیم كه در مقطع دوم به كل یك كاراكتر جدید می‌شود. در سریال «راستش را بگو» هم سعی كردم نقش یك بچه مثبت خاص را بازی كنم كه اصلا شبیه كاراكترهای مشابه نبود. یك شخصیت رئال كه گاهی هم دچار تنش و عصبانیت می‌شود. یعنی من قرار گذاشتم با خودم كه مثبت را مثبت بازی نكنم چون جاذبه‌ای ندارد. شما باید به آنچه در فیلمنامه هست چیزهایی اضافه كنید. واقعیت این است بهترین آدم‌ها هم جایی لغزش دارند یا بدترین آدم‌ها هم جایی دلشان به رحم می‌آید و نباید حتما شخصیتی را صرفا خوب خوب یا بد بد ایفا كرد. من برای این نوع نقش‌ها با مطالعه و سعی در ایجاد تفاوت جلو می‌روم.

سینمای بدنه با انسجام خوب

هیچ‌كس از آینده‌اش خبر ندارد. اما پیشنهادهایی را امسال داشتم كه چون شبیه كارهای سابقم بوده نپذیرفتم. یعنی ترجیح من تجربه ژانرهای مشابه نیست. «متل‌قو» فیلمی برای سینمای بدنه است كه حرف‌هایی هم برای گفتن دارد. آقای نوابی زحمت خودشان را كشیدند و من تجربه بسیار خوبی با ایشان در كار داشتم. ایشان شخصیت بسیار دوست‌داشتنی دارند. البته به‌طور قطعی نمی‌توانم بگویم که دیگر برای سینمای بدنه كار نمی‌كنم چون این نوع، نیاز سینمای ماست و اصلا هم بد نیست اما می‌توانیم فیلم‌های بدنه با سمت و سوهای روشنفكری هم داشته باشیم كه خیلی خوب است. مگر «استراحت مطلق» یا «ایران برگر» غیر از این است؟! آنها هم سینمای بدنه با انسجام خوب و عوامل حرفه‌ای هستند كه منتقدان هم دوست‌شان دارند.

ریسك كمتر با اعتبار بیشتر

مطمئنا كسانی كه در سینما هستند و اعتباری در كارنامه هنری‌شان دارند، نمی‌آیند با ساخت یك كار بد كارنامه خود را زیر سوال ببرند و سال به سال کارهای‌شان را بهتر می‌كنند. این خودش برای من بازیگر یك قوت قلب برای حضور در كار آنها است. البته در کار این افراد هم ریسك وجود دارد اما قطعا میزان این ریسك بسیار كمتر است و چیز بدی از دل آن كار درنمی‌آید.

پول یعنی متمم خوشبختی

قطعا در انتخاب كار بحث قرارداد و بخش مالی كار اهمیت دارد اما همه‌چیز نیست. یعنی برای پول از عوامل اثرگذار در كیفیت كار صرف‌نظر نمی‌كنم. مگر می‌شود به پول علاقه نداشت؟ زمانی به ما می‌گفتند پول خوشبختی نمی‌آورد و ما هم تایید می‌كردیم؛ اما به‌‌تازگی می‌گویند كه بدون پول هم آدم خوشبخت نمی‌شود. به‌خصوص در جامعه امروز ما واقعاً این‌طور است. پول جزو الزامات زندگی همه آدم‌های دنیاست و باید آن را داشته باشیم که مكمل و متمم تمام زندگی‌‌هاست و نمی‌شود پول را نادیده گرفت. اگر می‌خواهی خوب زندگی كنی و در عین حال به دیگران هم كمك و خوبی كنی، باید از نظر مالی محكم باشی. البته منظورم از كمك فقط كمك مالی نیست. اگر از نظر مالی دغدغه نداشته باشی، فكر راحت‌تر و آزادتری داری و بهتر می‌توانی به دیگران انرژی و كمك فكری بدهی. به هر حال اگر می‌خواهی در آرامش باشی، باید از نظر مالی هم تامین باشی؛ البته بعد از مساله‌ای به نام سلامت جسمی و راحتی ذهن.

صداقت آری، غرور خیر

اینكه می‌گویید بلندپروازم بخشی از روحیه من است. مغرور نیستم اما واقعیتی است كه دانیال عبادی همیشه به چیزی كه خواسته، رسیده است. اعتماد به نفس خوبی دارم و در زندگی به آنچه خواسته‌ام رسیده‌ام. تلاشم را هم می‌كنم كه بیشتر از این به خواسته‌هایم برسم. یكی دیگر از ویژگی‌هایم كه خیلی دوستش دارم، این است كه آدم بسیار صادقی هستم. به‌شدت از دروغ متنفرم و دلم نمی‌خواهد كسی به من دروغ بگوید. تمام سعی‌ام در زندگی این بوده كه آدم بدی نباشم.

دلتنگی برای نوازندگی

به خوانندگی فكر نكرده‌ام اما موسیقی را بسیار دوست دارم که این را به نوعی در نقش یك خواننده در فیلم «امشب شب مهتابه» هم تجربه كردم. در واقع زمانی پیانو می‌زدم؛ اما نه خیلی. مدتی است از آن دور افتاده ام و دلم می‌خواهد برگردم و دوباره شروع كنم. درباره موسیقی هم هر حسی نوعی از موسیقی را می‌طلبد و من در آن لحظه آن را گوش می‌دهم. باكلام، بی‌كلام، كلاسیك، مدرن و. . . مهم این است كه آن لحظه چه نوع موسیقی مرا جذب می‌كند.

ماركتینگ در كنار هنر

در كنار بازیگری كارهای دیگری هم انجام می‌دهم چون نمی‌خواهم سینما تنها منبع درآمد من باشد. رشته تحصیلی‌ام بازرگانی است و فوق‌لیسانس این رشته را دارم. در كنار بازیگری، شركت بازرگانی‌ای دارم كه در آن به فعالیت‌هایی مانند تبلیغات، ماركتینگ، بازاریابی، فروش و. . . می‌پردازیم و به شركت‌هایی كه در زمینه‌های تجاری فعال هستند، مشاوره می‌دهیم.

عاشقی روی پله عقل

آدم‌ها طی دوران مختلف زندگی بسته به میزان دانش و رشدی كه پیدا می‌كنند دیدگاه‌شان به مقوله‌های مختلف عوض می‌شود؛ برای مثال من قبلا خیلی به عشق باور نداشتم؛ اما در حال حاضر چنین نیست. البته منظورم فقط عشق انسان به نوع خود نیست و می‌تواند در هر چیزی باشد. راستش قدیم‌‌ها انسانی منطقی بودم؛ اما در حال حاضر حس می‌كنم آدم باید در مواقعی از زندگی‌اش با تعدیل به اینكه روی پله عقل هست، روی پله عشقش هم بایستد. برای همین به‌تازگی‌ خیلی دلی و حسی جلو می‌روم. در اینكه وقتی دلی جلو می‌روم ممكن است خطر كنم یا نه، باید بگویم مهم این است كه ته آن اتفاق، خودت چقدر احساس رضایت و آرامش داری.

متولد یك خانواده قهرمان

من در خانواده‌ای با روحیه ورزشكاری بزرگ شده‌ام و هیچ‌وقت با مقوله ورزش بیگانه نبودم. پدرم تحصیلات ورزشی دارد. مادرم هم همین‌طور؛ ضمن آنكه مادرم تدریس دانشگاهی دارند و مربی ورزش هستند. ایشان از قهرمانان و اساتید طراز اول تكواندوی بانوان كشور هستند. پدرم هم از اساتید قدیمی هستند كه كماكان فعالیت ورزشی‌شان را دنبال می‌كنند. البته ایشان هم به نوعی در رشته‌های رزمی فعال بودند؛ اما در حال حاضر بیشتر به بدنسازی‌ می‌پردازند. حضورم در این خانواده باعث شد به ورزش علاقه‌مند شوم. حدودا سه ساله بودم كه به باشگاه ژیمناستیك رفتم. تمام تابستان و اوقات بیكاری‌ام در كودكی در باشگاه‌های مختلف ورزشی می‌گذشت و عضو تیم خردسالان و کودکان ژیمناستیك بودم.

از سفر تا آشپزی

سعی كرده‌ام زندگی روتین و بابرنامه‌ای را تا حدی كه بشود برای خودم مهیا كنم و در این میان تعادل را بین كار و تفریحاتم برقرار كنم. به سفر خیلی علاقه دارم؛ اما نمی‌دانم چرا مدتی است كه امكانش برایم مهیا نمی‌شود. این اواخر سفر خارجی كه نه، اما به سفرهای داخلی رفته‌ام. اصولا سفر به هر جایی را دوست دارم و خودم سعی می‌كنم هر جایی می‌روم، برایم جالب و پرخاطره باشد. كار خانه هم انجام می‌دهم. آشپزی را خیلی دوست دارم؛ اما اگر مجبور باشم آشپزی می‌كنم.

تصمیم برای ازدواج

ازدواج مهم‌ترین تصمیم زندگی هر فرد است كه نمی‌توان به راحتی درباره‌اش صحبت كرد. با این حال معتقدم بخشی از ازدواج كردن دست خودم آدم نیست و یك اتفاق است كه باید خودش بیفتد. به نظرم درباره ازدواج ممكن است دو مساله پیش بیاید: یكی اینكه آدم‌ها نباید نیازهای روحی و حسی در خودشان احساس كنند و به اینكه كسی كنارشان باشد، احتیاج پیدا كنند و دنبال كسی بروند كه این نیاز را برطرف كند، یكی هم اینكه ازدواج یک اتفاق است. یعنی شما شاید در آن برهه اصلاً فكرش را هم نمی‌كنید، اما آدمی را می‌بینید كه می‌گویید این خودش است و همان آدمی است كه باید با من باشد. در این حالت دیگر روی آن آدم قفل می‌شوید و نمی‌توانید از او بگذرید.
مجله زندگی ایده آل

همچنین بخوانید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا